بخوانید انجمن ادبیات

  • نویسنده موضوع Mkop
  • تاریخ شروع
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
مژده وصل توام ساخته بی تاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب
گریه بس کرده‌ ام ای جغد نشین فارغ بال
که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب
دورم از خاک در یار و، به مردن نزدیک
چون کنم چاره من چیست در این باب امشب
بسکه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق
نفسی گرم نشد دیده احباب امشب
شمع سان پر گهر اشک کناری دارم
وحشی از دوری آن گوهر سیراب امشب
 
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨
دانی که چرا دار مکافات شدیم؟
ناکرده گنه، چنین مجازات شدیم؟
کشتیم خرد؛ دار زدیم دانش را،
در بند و اسیر صد خرافات شدیم
 
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨
مردمی که تحت قانون ظلم به سر میبرند؛
شهامت و فضیلت اخلاقی را از دست میدهند،

و به مرضِ ترس و چاپلوسی گرفتار میشوند
که ریشه حیاتشان را میسوزاند...!


میرزا آقاخان کرمانی
 
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
گفتمش شيرين ترين آواز چيست؟
چشم غمگينش به رويم خيره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکيد
لرزه افتادش به گيسوي بلند
زير لب غمناک خواند
ناله‌ي زنجيرها بر دست من!...
 
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
چه غریب ماندی ای دل !
نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ،
نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم
بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری...
 
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: Vafa68
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشتر

تو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی؟

چه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین

به از این در تماشا که به روی من گشادی

تویی آنکه خیزد از وی همه خرمی و سبزی

نظر کدام سروی ؟ نفس کدام بادی؟

همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی

همه رنگی و نگاری ، مگر از بهار زادی؟

ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی

که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی؟

به سر بلندت ای سرو که در شب ِ زمین کَن

نفس ِ سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه های معنی نرسد سخن چه گویم

که نهفته با دلِ سایه چه در میان نهادی

هوشنگ ابتهاج
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: Vafa68
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨
گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورد،
خود را در آب می‌دید و می‌رمید
او مى‌پنداشت که از دیگری می‌رمد ، نمی‌دانست که از خود می‌رمد!

همه اخلاق بد ، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر ، چون در توست ، نمی‌رنجی!
چون آن را در دیگری می بینی
می‌رمی و می‌رنجی!

مولانا
 
M

mkop.

Mr
تاریخ ثبت‌نام
20/7/23
نوشته‌ها
42
پسندها
63
امتیازها
18
جنسیت
آقا👨


دیدار شمس و مولانا
معتمدی_شجریان
 

موضوعات مشابه

دکترگوگولی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
14
دکترگوگولی
دکترگوگولی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
16
اعتصامی
اعتصامی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
21
اعتصامی
اعتصامی
تابان
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
85
تابان
تابان
تابان
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
28
تابان
تابان
بالا