بخوانید انجمن ادبیات

  • نویسنده موضوع Mkop
  • تاریخ شروع
M

Mkop

Mr
تاریخ ثبت‌نام
1/11/22
نوشته‌ها
17
پسندها
44
امتیازها
13
جنسیت
آقا👨
عشق شادی است ، عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله، رقص پروانه است ...
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد..
 
M

Mkop

Mr
تاریخ ثبت‌نام
1/11/22
نوشته‌ها
17
پسندها
44
امتیازها
13
جنسیت
آقا👨
@Vafa68
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: Vafa68
M

Mkop

Mr
تاریخ ثبت‌نام
1/11/22
نوشته‌ها
17
پسندها
44
امتیازها
13
جنسیت
آقا👨
 
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
روزگارا قصد ایمانم مکن
زآنچه می‌گویم پشیمانم مکن

کبریای خوبی از خوبان مگیر
فضلِ محبوبی ز محبوبان مگیر

گم مکن از راه، پیشاهنگ را
دور دار از نامِ مردان، ننگ را

گر بدی گیرد جهان را سربه‌سر
از دلم امیّد خوبی را مبر

چون ترازویم به سنجش آوری
سنگ سودم را منه در داوری
 
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
چشم گریان تو نازم، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

مانده ام با آب چشم و آتش دل، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین

رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار
ای گشوده دست یغمای خزان، اکنون ببین

سایه دیگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه
تیغ هجران است اینجا، موج موج خون ببین
 
M

Mkop

Mr
تاریخ ثبت‌نام
1/11/22
نوشته‌ها
17
پسندها
44
امتیازها
13
جنسیت
آقا👨
دزدی به خانه پارسایی در آمد. چندان که جست چیزی نیافت. دل‌تنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.

شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
ترا کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلافست و جنگ


سعدی
 
M

Mkop

Mr
تاریخ ثبت‌نام
1/11/22
نوشته‌ها
17
پسندها
44
امتیازها
13
جنسیت
آقا👨
ترا من چشم در راهم

ترا من چشم در راهم

شباهنگام

که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

ترا من چشم در راهم

شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم


نیما یوشیج
 
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده‌ای
مگر‌ ای شاهد گمراه به راه آمده‌ای

باری این موی سپیدم نگر‌ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده‌ای

کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر‌ ای آینه در معرض آه آمده‌ای

از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده‌ای

چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده‌ای‌

می‌تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده‌ای

آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده‌ای
 
Q

Q.T

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
6/10/22
نوشته‌ها
2,543
پسندها
5,019
امتیازها
113
مدال ها
10
V

Vafa68

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
1,980
پسندها
3,803
امتیازها
113
مدال ها
9

موضوعات مشابه

بالا