وقتی می گوییم دیزنی،یعنی سرگرمی،رویا پردازی و تخیل.اما وقتی به این قصه گوش می دهید ممکن است اندکی شک کنید.
وقتی شرکت کارتون دیزنی به محبوبیت رسید تصمیم گرفت یک کارخانه یا شهرک بسازد و در نهایت یک جزیره خرید.عده ای از مردم کالیفرنیا به او گفتند
این جزیره نحس است!) اما به هرحال جزیره را گرفت و همه چیز را با پول حل کرد.
کارگران کم کم افسرده شدند.
دوماه بعد اولین خودکشی رخ داد و مدرکی توسط کارگری که خودرا کشته بود کشف شد:we abandoned from disny!یعنی:ما توسط دیزنی طرد شدیم.
خیلی زود شرکت دیزنی جزیره را به علت نامشخصی ترک کرد و معلول(نتیجه)این کار کشف نشد.
پس از چند سال کارآگاهی به نام تام دست به کار شد تا دلیل نحسی را کشف کند.
او تا شب اتاقی در باقیمانده ی شرکت دیزنی در همان جا گشت و شب بود که او در یک اتاق مردی با کلاه میکی موس را دید.آن مرد با انگلیسی گفت:می خواهی سرم را قطع کنم؟و بدون جواب تام سرش را قطع کرد.وقتی به بیرون رسید دورتا دور جزیره حسار کشی شده بود.
روی حسار ها نوشته بود:we abandoned from the god!یعنی ما از خدا طرد شدیم.
تام یک بار برای همیشه گم شد.
دیزنی هنوزه پارک های منفوری دارد.هنوزه قصه های هولناکی وجود دارد.دیزنی تمام این سال ها قصه هایی که گفته پوشاندن ماجرای ترسناکی بوده.قصه های ترسناکی که ما آن ها را چیزی می بینیم که نیستیم.