داستان های ترسناک

  • نویسنده موضوع gamer
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨

مومو
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
این یک موجود اسطوره ای و افسانه ای نیست.بلکه یک کلاهبرداری است که درست کمی از قصه ای ترسناک ندارد.مومو یک مجسمه توسط یک هنرمند ژاپنی بود.اما بدبختانه از صورت این مجسمه استفاده شد.هکر ها با نام مومو مردم آزای می کردند.نوجوانان را به خودکشی ترغیب و یا در صفحه های نمایش تصویر اورا ظاهر می کردند که واقعا ترسناک است.
 
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
IMG 3208 608x405
نیکور
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
هیولای افسانه ای دریایی با سم های برعکس.گفته شده او در آب شما را می گیرد و اگر نام او را فریاد بزنید شما را به خانه اش می برد.
 
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
346651 533
مردی با ساتور
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
این داستان شاید ربطی به اولین داستان این موضوع و اولین صفحه ی داشته باشد.
دختر و پدری که از دیدار با مادر بیمار خود برمی گشتند.دختر داشت می خوابید که ناگهان با صدای بلندی پرید.پدرش گفت که چرخ ماشین پنچر شده و باید خیلی زود برود به شهر و برگردد.او گفت خیلی زود بر می گردد اما یک ساعت خبری از او نبود.دخترک که ترسیده بود متوجه مردی شد که شباهتی به پدرش ندارد.مرد نزدیک تر شد و وقتی رسید دختر همه ی در ها را قفل کرد.مرد در دستی ساتور و در دستی سر پدر دختر را حامل بود.صورتش پر از زخم و ریش بود.
در همین حین دخترک جیغی کشید...
 
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
218018 461

زنی در جاده
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
یک شب یک ماشین در جاده ی متروک حرکت می کرد.سرنشینان آن دو مرد به نام لئو و آدریان بودند.کمی بعد آن ها متوجه زنی در جاده شدند .او موهای درازی داشت و سفید پوش بود و صورتی کریه داشت.همچنین دو قطره ی خون زیر لبش بود.لئو یا آدریان،به هر حال راننده زن را از ترس زیر کرد و وقتی روی خودرا برگرداندند صورت زن روی صندلی بود!زن بدون سر آن ها را دنبال می کرد.به هرحال آن ها نجات پیدا کردند و تصمیم گرفتند به آن جاده برنگردند.
 
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
218018 461

یک زن جن
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,678
پسندها
2,011
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
یک ظهر و قتی پیرمرد به خانه آمد متوجه کتابی کنار در شد.مرد کتاب را برداشت و برد.وقتی برگشت همه چیز خوب بود.پیر مرد کتاب را باز کرد و توی آن نوشته بود:برگردون!
پیر مرد بست و دوباره باز کرد:برگردون!و این دفعه قرمز شده بود.یک تار مو هم بود.نوشته بود برگردون!تار موی منو دورکن!
پیرمرد که ترسیده بود آن را رها کرد و غروب متوجه زنی چادری شد .پیرمرد به او گفت:برو!زن تکان هم نمی خورد.عاقبت پیرمرد به زن اجازه داد بماند و وقت خواب زن روی او پرید!گلوی پیرمرد را فشار داد.
زن گفت: دوست من اونجا خودش رو سوزوند!فردا کتاب رو می بری سر جاش!وگرنه همین الان تورو می کشم!
پیرمردهم قبول کرد.زن وقتی داشت می رفت مرد پرسید:چرا خودت کتاب را نمی بری؟
زن جواب داد:من نمی توانم به آن کتاب نزدیک شوم!
زن به سمت در رفت.مرد گفت:در قفله!
زن از در رد شد!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Reza
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا