سرگرمی مشاعره واژگان

[آفتابگردان]

شب
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا صبح دمیدست

 

[bahar]

صبح
کاش هر صبح به دیدار تو بیدار شدن
تو دوا باشی و با عشق تو بیمار شدن

با تو بودن همه عمر نفس در نفس‌ات
سر به گیسوی تو از عطر تو سرشار شدن

مثل برگ گل سرخ و لب خورشید بهار
سیر از طعم خوش بوسه دیدار شدن

حُسن آن نیست که آن کودک کنعانی داشت
حُسن را چشم تو بایست خریدار شدن

تو اگر باغچه را نیم نگاهی بکنی
گل بابونه ندارد غم بی بار شدن…

 

[آفتابگردان]

گیسو
بهشت است این که من دیدم نه رخسار
کمند است آن که وی دارد نه گیسو

 

[bahar]

بهشت
گویند کسان، بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل شنیدن، از دور خوش است

 

[آفتابگردان]

آواز
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم‌آواز شما در قفسی افتاده‌ست

به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با نفسی افتاده‌ست

 

[bahar]

خبر
خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن
خرمنی گل را بدامن می کشم ره باز کن

 

[آفتابگردان]

خرمن
عاقلان خوشه‌چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن‌سوز

 

[Amir Masuod]

مجنون
هر صفتی را دلیل معرفتی هست
روی تو بر قدرت خدای دلایل

قصه لیلی مخوان و غصه مجنون
عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل

 

[آفتابگردان]

مجنون
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی‌ وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

 

[Amir Masuod]

بنگر
بشنو به ارادت سخن پیر کهن
تا کار جهان را تو بدانی سر و بن

خواهی که کسی را نرسد بر تو سخن
تو خود بنگر آنچه نه نیکوست مکن