سرگرمی مشاعره واژگان

  • نویسنده موضوع Amir Masuod
  • تاریخ شروع
آفتابگردان

آفتابگردان

آفتابِ من بتاب
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
1,779
پسندها
3,827
امتیازها
113
مدال ها
3
کمتر
گفتم برم به سوی مطبخ
همتی کنم و کار شود کمتر
جذبه مشاعره گفت می نرو
حالیا کارم بیش شد و بیشتر

من در اوردی 😁😁😁
با اجازه برم به کارهام برسم
 
bahar

bahar

کاربر شهروند
Ms
تاریخ ثبت‌نام
7/10/22
نوشته‌ها
1,067
پسندها
2,636
امتیازها
113
جنسیت
خانم👩
صبر
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است :p.s.smi-1-(59):
عشق
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت

عاقبت چرخ حسود این عشق را ا زما گرفت
 
آفتابگردان

آفتابگردان

آفتابِ من بتاب
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
1,779
پسندها
3,827
امتیازها
113
مدال ها
3
چرخ
ز آب دیده من فرش خاک تر می‌شد
ز بانگ ناله من گوش چرخ کر می‌گشت

قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر می‌گشت
 
A

Amir Masuod

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
7/12/22
نوشته‌ها
1,869
پسندها
2,193
امتیازها
113
مدال ها
8
چرخ
ز آب دیده من فرش خاک تر می‌شد
ز بانگ ناله من گوش چرخ کر می‌گشت

قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر می‌گشت
هجر
به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی
به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم

نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت
که روز هجر تو را خود ز عمر می‌نشمردم
 
آفتابگردان

آفتابگردان

آفتابِ من بتاب
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
1,779
پسندها
3,827
امتیازها
113
مدال ها
3
انتظار
به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟

تو بی قراری دل های بی قرار، چه دانی؟

نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی

تو مست بادۀ نازی، از این دو کار، چه دانی؟​
 
A

Amir Masuod

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
7/12/22
نوشته‌ها
1,869
پسندها
2,193
امتیازها
113
مدال ها
8
بی قرار
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن

در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بی‌قرار تو پیدا قرار حسن
 
آفتابگردان

آفتابگردان

آفتابِ من بتاب
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
1,779
پسندها
3,827
امتیازها
113
مدال ها
3
خمار
به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نکنی که چشم مستت ز خمار بر نباشد

همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد
مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب در نباشد
 
A

Amir Masuod

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
7/12/22
نوشته‌ها
1,869
پسندها
2,193
امتیازها
113
مدال ها
8
چشم
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
وان را که عقل رفت چه داند صواب را
 
آفتابگردان

آفتابگردان

آفتابِ من بتاب
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
1,779
پسندها
3,827
امتیازها
113
مدال ها
3
عقل

سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را

آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
 
A

Amir Masuod

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
7/12/22
نوشته‌ها
1,869
پسندها
2,193
امتیازها
113
مدال ها
8
آرزو
آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
 
بالا