🪔مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!

  • نویسنده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 171
  • برچسب‌ها
    گنجور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,936
پسندها
22,634
امتیازها
113
مدال ها
6
آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور

دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...

می‌گفت: در این شهر، که دلباخته‌ام نیست؟

آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور

گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری

مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!

من شاعر دوران کهن بودم و آن مست

آمد به مزار من و برخاستم از گور

بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:

نزدیک رقیبانی و می‌بوسمت از‌ دور ...

بر عاشق دل‌نازک خود رحم نکردی

آهندل خودشیفته‌ی کافر مغرور!

سجّاد سامانی....
 
آخرین ویرایش:
گلسا

گلسا

کاربر شهروند
Ms
تاریخ ثبت‌نام
7/4/23
نوشته‌ها
1,417
پسندها
1,107
امتیازها
113
مدال ها
11
جنسیت
خانم👩
چه غریب ماندي اي دل ! نه غمي, نه غمگساري
نه به انتظار ياري, نه ز يار انتظاري

غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باري

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستاره‌اي است باري

دل من ! چه حيف بودي كه چنين زكار ماندي
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

نرسيد آن كه ماهي به تو پرتوي رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباري

همه عمر چشم بودم كه مگر گلي بخندد
دگر اي اميد خون شو كه فرو خليد خاري

سحرم كشيده خنجر كه: چرا شبت نكشته‌ست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاري

به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري

چو به زندگان نبخشي تو گناه زندگاني
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واري

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري

سر بى پناه پيري به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناري

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفاي ياران كه رها كنند ياري



هوشنگ ابتهاج
 
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,936
پسندها
22,634
امتیازها
113
مدال ها
6
چه غریب ماندي اي دل ! نه غمي, نه غمگساري
نه به انتظار ياري, نه ز يار انتظاري

غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باري

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستاره‌اي است باري

دل من ! چه حيف بودي كه چنين زكار ماندي
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

نرسيد آن كه ماهي به تو پرتوي رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباري

همه عمر چشم بودم كه مگر گلي بخندد
دگر اي اميد خون شو كه فرو خليد خاري

سحرم كشيده خنجر كه: چرا شبت نكشته‌ست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاري

به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري

چو به زندگان نبخشي تو گناه زندگاني
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واري

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري

سر بى پناه پيري به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناري

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفاي ياران كه رها كنند ياري



هوشنگ ابتهاج
سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم

بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است
پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم
بر سنگ مزار دل خود مرثیه خواندیم
یک عمر به بالین دل مرده نشستیم
بر گرده ی ما خاطره ی خنجر یاران
با جنگلی از خاطره بر گرده نشستیم
آیینه هم از دیده ی تردید مرا دید
با سایه ی خود نیز دل آزرده نشستیم
برخاست صدا از درو دیوار ولی ما
با این همه فریاد فرو خورده نشستیم
 
Rz@0069

Rz@0069

کاربر نمونه
Mr
تاریخ ثبت‌نام
14/11/22
نوشته‌ها
159
پسندها
430
امتیازها
63
مدال ها
3
جنسیت
آقا👨
IMG 20230609 WA0001
 
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,936
پسندها
22,634
امتیازها
113
مدال ها
6
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Rz@0069
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا