چای عاشقانه

[آفتابگردان]

یک فنجان چای تلخ
که با دستان تو داغ شده باشد
و با لبخند زیبای تو شیرین
در یک روز سرد زمستانی
تمام چیزی ست که من می خواهم

 

[آفتابگردان]

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!
می خوری با من تو چای؟
گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ
امّا دلبَــــرم
گر تو آیی
لب گشایی
لب بریزی
لب بسوزی
لب بدوزی
وااای!
بَه چه محشر می شود
اندازه ی یک چای خوردن
کام ِ من شیرین نمایی
دلبرم
ماه ِ آبان است و چای
با تو می چسبد فقط

 

[آفتابگردان]

شعر چای و عشق

روزنامه ها هرگز نمی‌دانند
تمام اتفاق های تلخ جهان
می‌ تواند از فنجانی چای شروع شود
و گاهی دریا در سکوت رفتن کسی
غرق می‌شود

 

[آفتابگردان]

بعضی دردها مثل چایی میمونن
با گذشت زمان سرد میشن
ولی تلخیش از بین نمیره …

******

 

[آفتابگردان]

دلم می گیرد
وقتی “تنهایی” زودتر از من
رو به رویت نشسته
و با تو چای می نوشد

 

[شاهدخت]

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!
می خوری با من تو چای؟
گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ
امّا دلبَــــرم
گر تو آیی
لب گشایی
لب بریزی
لب بسوزی
لب بدوزی
وااای!
بَه چه محشر می شود
اندازه ی یک چای خوردن
کام ِ من شیرین نمایی
دلبرم
ماه ِ آبان است و چای
با تو می چسبد فقط

طراوت در محافل چای باشد
صفای سینه و دل چای باشد
اگرچه کیک ومیوه مجلس آراست
ولی خوشرنگ و خوشگل چای باشد
یکی میگفت چای خوب،داروست
وداروی مفاصل چای باشد
چو لب سوز است و لبریز است و لب دوز
شرابی گرم وکامل چای باشد
خُمی که کارمندان مثل ماهی
به وصلش جمله مایل چای باشد
روال و رونق هم مجلسان است

 

[آفتابگردان]

طراوت در محافل چای باشد
صفای سینه و دل چای باشد
اگرچه کیک ومیوه مجلس آراست
ولی خوشرنگ و خوشگل چای باشد
یکی میگفت چای خوب،داروست
وداروی مفاصل چای باشد
چو لب سوز است و لبریز است و لب دوز
شرابی گرم وکامل چای باشد
خُمی که کارمندان مثل ماهی
به وصلش جمله مایل چای باشد
روال و رونق هم مجلسان است

به اخمت خستگی در می رود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست

 

[شاهدخت]

به اخمت خستگی در می رود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست

چون شوم بیدار، چایی می خورم
در فراق یار، چایی می خورم!
هر که در بیکاری اش کاری کند!
من شوم بیکار، چایی می خورم
عمدتاً او قهوه می نوشد وَ من
لحظه دیدار، چایی می خورم
توی مهمانی است چیز مختلف!
من ولی هر بار، چایی می خورم
چیپس گاهی می خورم همراه فیلم
لحظه اخبار، چایی می خورم
گاه پیش آید که با یک عده ای
از سرِ اجبار چایی می خورم
گر به من اسپرسو یا رانی دهند
باز هم انگار چایی می خورم
گر روَم با دوستانم ترکیه!
من فقط در «بار»، چایی می خورم!
در قیامت توی «کافه مولوی»
عصر با عطار چایی می خورم!

 

[آفتابگردان]

چون شوم بیدار، چایی می خورم
در فراق یار، چایی می خورم!
هر که در بیکاری اش کاری کند!
من شوم بیکار، چایی می خورم
عمدتاً او قهوه می نوشد وَ من
لحظه دیدار، چایی می خورم
توی مهمانی است چیز مختلف!
من ولی هر بار، چایی می خورم
چیپس گاهی می خورم همراه فیلم
لحظه اخبار، چایی می خورم
گاه پیش آید که با یک عده ای
از سرِ اجبار چایی می خورم
گر به من اسپرسو یا رانی دهند
باز هم انگار چایی می خورم
گر روَم با دوستانم ترکیه!
من فقط در «بار»، چایی می خورم!
در قیامت توی «کافه مولوی»
عصر با عطار چایی می خورم!

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است

 

[آفتابگردان]

برایت چای آوردم، کمی فوتش کنی خوب است
هوس کردم بسوزانی مرا با غنچه کردن ها …