متن کامل شعر من نه منم نه من منم 🔴 بامعنی

  • نویسنده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 43
  • برچسب‌ها
    گنجور
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,885
پسندها
22,636
امتیازها
113
مدال ها
6

InShot

متن کامل شعر من نه منم نه من منم 🔴 بامعنی


خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم

گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم

عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم

با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم

یار و نگار او منم غنچه و خار او منم

بر سر دار او منم من نه منم نه من منم

لاله عذار او منم چاره ی کار او منم

حسن وجوار او منم من نه منم نه من منم

باغ شدم زورد او داغ شدم زگرد او

زاغ شدم ز درد او من نه منم نه من منم

آب گذشت از سرم بخت برفت از برم

ماه بریخت اخترم من نه منم نه من منم

لاف زدم ز جام او گام شدم ز گام او

عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم

روح مرا حیات ازو ذات مرا صفات ازو

فقر مرا ذکات از او من نه منم نه من منم

جان مرا جمالازو نفس مرا جلال ازو

عشق مرا کمال ازومن نه منم نه من منم

قرق شدم ز روح او بحر شدم ز نوح او

تا برسد فتوح او من نه منم نه من منم

دولت شید او منم باز سپید او منم

راه امید او منم من نه منم نه من منم

گفت برو تو شمس دین هیچ مگو از ان واین

تا شودت گمان یقین من نه منم نه من منم

مولانا

معنی شعر
متن شعر گفت و گویی است بین راوی و خواجه، گفت و گویی درباره آنچه منِ راوی است و نیست ، و درباره او، درباره عشق، و گفت و گوی راوی با عشق که ضمن خلق فضای کنشی برای راوی، نسبت بین راوی و او را معنا بخشیده است.

کل متن شعر در مسیر پیگیری و مکاشفه مصراع “من نه منم، نه من منم” است. این مسیر آن چیزی است که دستاوردش خلق فضای عاشقانه پارادوکسیکال من و نه من راوی، هم در عشق او و هم بر سر دار او است.

دیگر آنکه راوی خود را پس از مواجهه با عشق، ارزشمندانه در نسبت با او بازتعریف می کند. این بدان معناست که تجربه مواجهه با عشق برای راوی دسترسی به مسیر دریافت نه من او است. گویی راوی از طریق این مواجهه با دسترسی به شناخت آنچه منِ راوی نیست، که در واقع او است، من شده است، و از این رو از خواجه می خواهد که از این و آن (سر مگو) لب فرو بندد و هیچ مگوید. و از این مسیر دوباره به آغاز این گفت و گو باز می گردد و مسیری دایره ای برای این گفت و گو با راوی تصویر می کند.

دایره ای که از آغاز گفت و گوی راوی با خواجه با لب فرو بستن آغاز می شود و در مسیر پارادوکسیکال این لب فرو بستن، گویی زبانی دیگر گشوده می شود (چنانکه من نه من بودن است که نه من بودن و در پی آن من بودن را نتیجه می دهد).

این همان مسیری است که از گمان راوی و توصیفات گمان گونه اش آغاز و به یقین راوی از “من نه منم، نه من منم” می رسد؛ همان مسیری که دستاوردش روشنگری راوی (شمس دین شدن) است، و سبب خطاب قرارگرفتن او در گفت و گو با عشق (گفت برو تو شمس دین) می شود.
 
بالا