متن کامل شعر زندگی رسم خوشایندی است سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع شاهدخت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 397
  • برچسب‌ها
    گنجور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
شاهدخت

شاهدخت

👸
پرنسس وطن وی
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
7,299
پسندها
10,250
امتیازها
113
مدال ها
16

┈┈•• ✾✾✾• شعر زیبا سهراب سپهری ✾✾✾••┈┈

Screenshot   Gallery  copy 1200x900 copy 1200x900


زندگی رسم خوشایندی است
تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم
که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را
به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را
مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی
من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گلهای نگاه او، خنده هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر آشفته نامم را
بزن بر سنگ جامم را
مرا بشکان، مرا بشکان
تو سر تا پا وفا بودی
تو با درد آشنا بودی
ولی ای مهربان من
بگو آخر، که از اول کجا بودی؟
کنون کز من به جا مشت پری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را
رها کن این دل غمگین و تنها را
تو را راندم
که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت
شود امید جاویدت
تو را راندم
ولی هرگز مگو با من
که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم
تو را راندم
ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد
جهان تاریک می شد، کهکشان می مرد
درون سینه ام دل ناله می زد
باز کن از پای زنجیرم
که بگریزم، به دامانش بیاویزم
به او با اشک خون گویم
مرو، مرو من بی تو می میرم
ولی من در میان های های گریه خندیدم
که تو هرگز ندانی
بی تو یک تک شاخه ی عریان پاییزم
دگر از غصه لبریزم
در این دنیا بمان بی من
برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را
بخوان در گوش جان دیگری آوای مستی را
تو ای تنها امیدم
بی من از آن کوچه ها بگذر
مرا یک دم به یاد آور
به یاد آور که می گفتم
بیا امید جان من
بیا تن را ز قید آرزوهایش جدا سازیم
بیا میعاد خود را بر جهان دیگر اندازیم
به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم
ز خاطرها فراموشم
و یک تک لاله ی وحشی بجای لاله بر گور دل من روشن است اکنون
که من تنها رها گشتم
به دنیای دگر رفتم
و اینک ای دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در ابن دنیا چه دشوار است
چه رنجی می برد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ‌،
پرشی دارد اندازه عشق‌.
زندگی چیزی نیست ، كه لب طاقچه عادت از یاد من و تو
برود.
زندگی جذبه دستی است كه می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه ، كه در دهان گس تابستان است‌.
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره‌.
زندگی تجربه شب پره در تاریكی است‌.
زندگی حس غریبی است كه یك مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است كه در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یك باغچه از شیشه مسدود هواپیماست‌.
خبر رفتن موشك به فضا،
لمس تنهایی «ماه» ، فكر بوییدن گل در كره ای دیگر.
زندگی شستن یك بشقاب است‌.

زندگی یافتن سكه دهشاهی در جوی خیابان است‌.

زندگی «مجذور» آینه است‌.
زندگی گل به «توان» ابدیت‌،
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما،
زندگی « هندسه» ساده و یكسان نفسهاست‌.

هر كجا هستم ، باشم‌،
آسمان مال من است‌.
پنجره‌، فكر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است‌.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟

من نمی دانم
كه چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، كبوتر
زیباست‌.
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست‌.
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست‌، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست‌.
زیر باران باید رفت‌.
فكر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت‌.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست‌.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی كرد.
زیر باران باید چیز نوشت‌، حرف زد، نیلوفر كاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی كردن در حوضچه «اكنون» است‌

▪️سهراب سپهری....​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا