دعات کنم برآورده شدن بلدی؟؟

  • نویسنده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
23,418
پسندها
22,661
امتیازها
113
مدال ها
6
بعد از چندبار شماره اش را گرفتن بالاخره بجای “مشترک مورد نظر در حال حاضر در دسترس نمی باشد” بوق های مقطع محیط درون گوشم را پر کرد

دقیقا نمی دانم روی کدام بوق بود که تلفن را برداشت و با صدایی غرق در کلافگی گفت: جان،با صدای بلند حرف بزن،مسجدم اینجا خیلی شلوغه

صدایم را صاف کردم و گفتم:یه سوال داشتم که میخواستم از تو بپرسم

گفت:بپرس ببینم چیه سوالت

انگشت اشاره ام را روی چارچوب چوبی آشپزخانه کشیدم و خاک روی انگشتم را فوت کردم و گفتم: دعا بودن سخته؟

سوالم را که شنید گفت: یه لحظه صبر کن و بعد چندبار معذرت خواهی کرد تا به مکان خلوت تری برود ، و بعد از وقفه ای طولانی گفت: دوباره بگو

سوالم را تکرار کردم

بر خلاف آنچه انتظار داشتم انگار آنقدر هم سوالم برایش عجیب نبود

گفت:فکر کنم منظورت اینه که دعای کسی بودن سخته؟اگه منظورت اینه که باید بگم هم آره هم نه،همه چیز پای دوست داشتنه

پرسیدم:یعنی میدونی دعا باید جلو تقدیر و سرنوشت بمونه؟ نذاره که همه چیز رو به هم بریزن؟


دیگر هم منتظر نماندم که حرفی بزند،یک بند ادامه دادم: امشب که نماز خوندم یهو دلم گرفت،بغل دستیم یه آقایی بود زد رد شونم گفت حرفتو بگو امشب خیلی شب مهمیه،تقدیرو عوض میکنه

زنگ زدم بگم

دعامی،آرزومی ولی تا الان نشد بگم بهت،دعات کنم برآورده میشی؟

چیزی نگفت،کمی سکوت کرد و بعد چندتا بوق که عجله داشتند ارتباطمان را قطع کرد

نمیدانم چه شد،نمیدانم چه اتفاقی افتاد،فکر کردم نخواست

اما هیچ چیز هم خراب نشد،هیچ چیز هم بهم نریخت،نفس عمیق کشیدم که برگردم،پیش خودم گفتم حداقل حرف دلم را گفتم،نشد هم نشد برگشتم


داستان کوتاه. حامد رجب پور
 

موضوعات مشابه

تابان
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
42
تابان
تابان
یکی یدونه
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
32
یکی یدونه
یکی یدونه
بالا