دست در خون عاشقان داری 🔴 با معنی

اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,883
پسندها
22,622
امتیازها
113
مدال ها
6
InShot

دست در خون عاشقان داری 🔴 با معنی


روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست

طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سرِ بریدن نیست

مطرب از دست من به جان آمد
که مرا طاقت شنیدن نیست

دست بیچاره چون به جان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست

ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت دام گستریدن نیست

دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ برکشیدن نیست

با خداوندگاری افتادم
کش سر بنده پروریدن نیست

گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گزیدن نیست

گفت سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست

سعدی

معنی شعر
وزن فاعلاتن مفاعلن فع لان

معنی غزل #124

۱. قرار : پایداری و استواری ،تاب و توان /

آرمیدن : قرار و آسایش ،سکون .

تضاد : روز و شب ،وصل و هجران

معنی : در روز وصال و رسیدن به معشوق قرار و آرام خود را از کف می دهم. در شب جدایی هم نمی توانم دوری او را تحمّل نمایم و خواب به دیدگانم نمی آید.

۲. "م" در "سر بریدنم " ضمیر متّصل مفعولی است .کنایه : سر کاری داشتن (قصد انجام کاری داشتن ) / جناس مرکّب : بین سر بریدن ( جدا کردن سر از بدن ) ، سر بریدن ( اندیشه ء جدایی ).

معنی : سر بریدن در راه معشوق را تحمّل می کنم ،امّا اندیشه ء جدایی از محبوب را به خود راه نمی دهم.

۳.مطرب : به طرب آرنده ،رامشگر و نوازنده .

کنایه : به جان آمدن ( به ستوه آمدن و به درد سر افتادن ) .

معنی : نوازنده از این روی که من در اثر اندوه عشق سرِ شنیدن آوای او را ندارم ،از دست من خسته و بی تاب شده است.

۴. ایهام :جان ۱_ روان ۲_معشوق .

معنی: آنگاه که عاشق درمانده از دست یافتن به معشوق عزیز همچون جان خویش ناامید گردد ،چاره ای جز پیراهن دریدن ندارد.

۵. مسکین : بیچاره و بی نوا

کنایه : افتادگان (درماندگان و ناتوانان ،عاشقان )

معنی : ما در راه عشق تو آن بیچارگان به دام افتاده ای هستیم که نیازی نیست برای اسارت،در راهشان دام گسترده شود.

کنایه : دست در چیزی داشتن ( قدرت و توانایی در چیزی داشتن ).

معنی : تو بر ریختن خون عاشقان قادری ، پس نیازی به کشیدن شمشیر برای ریختن خون آنان وجود ندارد.

۷. خداوندگار : سرور و رییس ،خواجه

/پروریدن : حمایت و نوازش کردن.

کنایه : سر چیزی داشتن (قصد و توجه به چیزی داشتن ).

معنی: با مولا و سروری سر و کار پیدا کرده ام که به فکر نوازش بندگان خویش نیست .

۸. روحانی: مکان روحانی ، جای پاک و پاکیزه و باصفا ،منسوب به روح ، یعنی آنچه از مقولهء روح و جان باشد / گزیدن : بریدن و قطع کردن ،چیدن (لغت نامه ) / استعاره ء مصرّحه : بوستان روحانی (معشوق زیبا و روحانی ) / استعارهء مرکّب : مصراع دوم به قرینهء ابیات پیشین در معنای مجازی به علاقهء مشابهت به کار رفته است.

معنی : به او گفتم : ای معشوقی که از عالم بالایی ،همان طور که دیدن میوه مثل چیدن و گاز زدن آن نیست ، تنها با مشاهدهء چهره ء زیبایت بهره مندی از آن حاصل نمی شود .

۹.خیره : بیهوده و باطل / خیال بستن : تصوّر کردن ./ استعاره ء مصرّحه : سیب سیمین (چانهء سفید رنگ یا غبغب و پستان )/

استعارهء مرکّب : مصراع دوم که در معنای غیر حقیقی خود به کار رفته است.

معنی : گفت .ای سعدی ،خیال باطل به خود راه مده ، زیرا این چانهء نقره فام من مثل سیب نیست که بتوان آن را چید ، بلکه باید به مشاهده ای از آن بر روی درخت ِ قامت بسنده کرد.



منبع : شرح غزلهای سعدی

دکتر محمدرضا برزگر خالقی

دکتر تورج عقدایی
 
بالا