م
مانا
- تاریخ ثبتنام
- 3/10/22
- نوشتهها
- 0
- راهحلها
- 1
- پسندها
- 3,387
- امتیازها
- 3
من داستانهای گرگ نما خیلی،دوس دارم وخون اشام
اتفاقا توشهرمونغول ها موجوداتی بزرگ هستند.معمولا بلند قد و بزرگ هستند و ممکن است آن ها را با دیو اشتباه بگیریم.گفته شده انسان ها ابتدا بزرگ بودند و غول آسا اما در گذر زمان کوچک تر شده اند.
من هم از این داستان ها خوشم می آید.مخصوصا گرگنما ها که از نظر من خاص هستند.من داستانهای گرگ نما خیلی،دوس دارم وخون اشام
حدس می زنم هم سگ و هم خفاش یک یا دو خون آشام بوده باشند.حتی مرد راننده.دوزخ از چشمانش_این داستان برگرفته از ادعایی است در مجله ای نامعتبر...
شب بود.هوا تاریک بود.من قصد داشتم به خانه برگردم که از چند متری متوجه دو چشم قرمز شدم.سگی با پانصد سانت قد!.
کم کم ماشینی به طرف من آمد.ماشین توقف کرد و من از راننده پرسیدم:آن سگ را آنجا می بینی؟
مرد نگاهی کرد و ناگهان با ترس گفت:یا عیسی مسیح! و فرار کرد.
سگ ناپدید شد.من تمام عمر را با سگ ها گشته بودم و آن طور سگی ندیده بودم.
بگذریم،این ماجرا من را تشویق کرد دنبال آن ماجرا بروم.در صومعه ی آن اطراف پرس و جو کردم و موفق شدم کشف کنم کسی آن اطراف قبلا دفن شده است.
یک شب من در خانه ام که یک تریلر است می خواستم بخوابم که صدای ترسناکی مثل ضربه زدن به تریلر شنیدم.
اسلحه را برداشتم و بیرون رفتم اما کسی نبود.
یک خفاش به من حمله ور شد و چون جاخالی دادم آن سگ ترسناک را دوباره دیدم.
سگ به من حمله ور شد اما من هم بیکار ننشستم.به او شلیک کردم و چون پایش زخمی شد با سرعت باور نکردنی فرار کرد.
مرد راننده که ترسیدش،نمیتونه خون آشام بوده باشهحدس می زنم هم سگ و هم خفاش یک یا دو خون آشام بوده باشند.حتی مرد راننده.
میشود.مرد راننده که ترسیدش،نمیتونه خون آشام بوده باشه
خفاش وسگ بودن