اعتصامی
هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
- تاریخ ثبتنام
- 4/10/22
- نوشتهها
- 22,877
- پسندها
- 22,619
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 6
گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستم 🔴 با معنی
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
ای می بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
نور دل ادریسم آهسته که سرمستم
در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
باد است بر ایشان آهسته که سرمستم
ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
مولانا
معنی شعر
. بی¬کیش: بی¬دین؛ انسان¬هایی که دینشان «دین عشق» است و نه «دین¬ها»ی رایج (اصطلاحا هفتاد و دو ملّت).
در مثنوی گفته است: ملّتِ عشق از همه دین¬ها جداشت / عاشقان را ملّت و مذهب خداست (مثنوی، 2/1770)
برای مولانا «دینِ عشق» مرتبة بالاتری از معنویت است:
با دو عالم عشق را بیگانگی / اندرو هفتاد و دو دیوانگی (مثنوی، 3/4719)
غیرِ هفتاد و دو ملّت کیشِ او / تختِ شاهان، تختهبندی پیشِ او
قبل از ملاقات با شمس تبریزی، «مولانا مردِ دین» بود. برای مرد دین، دین مرکز جهان معنویّت است و رستگاری فقط با یک دین خاص امکان¬پذیر است؛ امّا پس از ملاقات با شمس، «مولانا مردِ خدا» شد و برای مرد خدا هیچ تفاوتی بنیادینی میان ادیان، مادام که انسان را به سوی خداوند رهنمون¬اند، وجود ندارد.
مولانا در فیه مافیه، سخن بزرگی گفته است که در هیچ¬یک از ادیان کسی مطلبی بدین صراحت نگفته است: «آدمیّتی طلب کن که مقصود این است؛ باقی دراز کشیدن است!»
برای او اصل انسان است و حتّی ادیان وسیله¬اند برای اینکه انسان به حقیقت انسانیّت خود آگاه گردد.
برای مردِ خدا، این خداست که مرکز جهان معنویّت است، نه این دین و آن دین خاص و هدف مواجهه با خداوند است ورایِ هر پرده و حجابی، حتی حجابِ دین!
دینِ من از عشق زنده بودن است
زندگی زین جان و سر ننگِ من است
آخرین ویرایش: