چالش مشاعره ادامه اش باتو.. 🦋

[sahar♡]

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غمِ خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن به‌اَم ندادی

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین
به از این درِ تماشا که به روی من گشادی

تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظرِ کدام سروی؟ نفسِ کدام بادی؟🦋

 

[ali.hunter]

دو دریچه دو نگاه دو پنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی
دو عزیز دو همدمِ همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه عاشقی رو بلد شدیم
فکر می کردیم آخر قصهِ اینه
جز خدا هیچ کی ما رو نمیبینه

دو غربیه دو تا قلبِ در به در
دو تا دل واپس این چشمایِ تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین..

دو تا دور افتاده ی تنها نشین
چشم پر حسادتِ زمونه بود

سیاوش قمیشی یهویی😂

 

[هلنم]

🚶‍♀️
من دیگه بعد تو
ن !
نشدم عین قبل خودم
چقد دیگه گریه کنم
بسمه
ن دیگه ن
نمیشه دلت تنگ
دیگه ن
ولی ب یادتم
دیگه من
این حقمه

علی میر ..

 

[sahar♡]

به تو اِصرار نَکردم بِمونی چونکه ، رَفتنی ها میرَن ♩
سَرد شُد بَعد تو روزا ، با فَصلا و رَنگا بی رَنگ
عِشق تِکرار نَشُد ، ریشه دَواندی در مَن ♩
این هَمه ام ماند که پُر از توست ، به زیر بَهمن🦋

 

[ثمین]

به تو اِصرار نَکردم بِمونی چونکه ، رَفتنی ها میرَن ♩
سَرد شُد بَعد تو روزا ، با فَصلا و رَنگا بی رَنگ
عِشق تِکرار نَشُد ، ریشه دَواندی در مَن ♩
این هَمه ام ماند که پُر از توست ، به زیر بَهمن🦋

نه در جمال تو مشتاق را مجال نظر

نه از کمند تو عشّاق را امید خلاص...


خواجوی_کرمانی

 

[شاهدخت]

دو دریچه دو نگاه دو پنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی
دو عزیز دو همدمِ همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه عاشقی رو بلد شدیم
فکر می کردیم آخر قصهِ اینه
جز خدا هیچ کی ما رو نمیبینه

دو غربیه دو تا قلبِ در به در
دو تا دل واپس این چشمایِ تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین..

دو تا دور افتاده ی تنها نشین
چشم پر حسادتِ زمونه بود

سیاوش قمیشی یهویی😂

یاد این دکلمه افتادم

 

[آفتابگردان]

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد



عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد



بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت

بشنود هر که ز معشوق خبر می خواهد



هر که عاشق شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد



هنر آن نیست نسوزی به میان آتش

پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد ...

 

[اعتصامی]

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد



عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد



بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت

بشنود هر که ز معشوق خبر می خواهد



هر که عاشق شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد



هنر آن نیست نسوزی به میان آتش

پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد ...

هرکجا دلمرده ای را یافت احیا کرد عشق

جمله ذرات عالم را سویدا کرد عشق

ریخت دریا درگریبان قطره کم ظرف را

ذره ناچیز را خورشید سیما کرد عشق

جلوه زلف پریشان می کند موج سراب

بس که براوراق هستی مشق سودا کرد عشق

صبح شورانگیز محشر زد نمکدان برزمین

تا ز خلوتگاه وحدت رو به صحرا کرد عشق

عقل بالوح و قلم دارد چو طفلان احتیاج

می تواند بی قلم صد دفتر انشا کرد عشق

چون نیابد آب درچشم تماشایی به رقص ؟

برگ برگ این چمن رادست موسی کرد عشق

🌱صائب تبریزی

 

[ثمین]

به قرار تو او رسد که بود بی‌قرار تو

که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو

گل و سوسن از آن تو همه گلشن از آن تو

تلفش از خزان تو طربش از بهار تو
مولانا

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم

دلم از صحبت شیراز به کلّی بگرفت
وقت آن است که پُرسی خبر از بغدادم

سعدی

 

[اعتصامی]

طریق عشق جانا بی بلا نیست

زمانی بی بلا بودن روا نیست

اگر صد تیر بر جان تو آید

چو تیر از شست او باشد خطا نیست

از آنجا هرچه آید راست آید

تو کژمنگر که کژ دیدن روا نیست

🌱عطار

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم

دلم از صحبت شیراز به کلّی بگرفت
وقت آن است که پُرسی خبر از بغدادم

سعدی