آفتابگردان
آفتابِ من بتاب
- تاریخ ثبتنام
- 5/10/22
- نوشتهها
- 1,779
- پسندها
- 3,827
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 3
مردهای زیادی تو زندگی من هستن، یک نازنین سالمند با موهای جوگندمی و دستان پینه بسته که مردترین مرد زندگیمه، صداقت خالصه واقعی ترین عشق رو نثارم میکنه بدون هیچ ادعایی و من بابا صدایش میکنم
و دوتا خوشتیپ مغرور که یکی نجابت کامله و دیگری برعکس بچه سوسول و قرتی که وجه تشابهشان کوه بودنشونه و نمیدونم چرا مادرم اسمشون رو سهند یا البرز نگذاشته و شاید برادر همان معنای کوه را بدهد
و دیگری که وقتی از دور میبینمش به قربان قد وبالاش میرم و عمه صدایم میکند
و ان دیگری که فدای صدای دورگه شده اش و قدو بالاش برم که دیگه باید پاهایم را بلند کنم تا موهایش را بو کنم و با اعتراص بگه نکن دیگه خاله جون موهام خراب شده
و مردی که داداش صدایش میکنم هر چند برادرم نیست، و مردی که بابا شد با اینکه از اول بابا نبود
و من برای اینکه دلش نشکند میگویم اندازه پدرم دوستش دارم و همیشه عروس زبان باز لقب میگیرم
و در مقابل همه اینها مردیست که نه زبان باز است و نه به استواری کوه، نه به اندازه پدرم بی ادعا و نه مثل یک رفیق بی کلک، مردی که گاهی میترسد گاهی عصبانی میشود، گاهی کم می آورد گاهی داد میزند و گاهی نوازش میکند و گاهی اونقدر سفت دستاتم را میگیرد تا من لرزشش را حس نکنم ، گاهی سکوت میکند و توی لاک تنهایی اش فرو میرود و گاهی اونقدر پرحرفی میکند که سرم را میبرد ، گاهی با یک حرفم اوج میگیرد و گاهی با یک اخمم فرو میریزد
گاهی ملکه خانه اش میشوم گاهی اشپز گاهی پرستار بچه هاش و گاهی فقط یک همدرد برای درد ودل ، عطر گرانقیمت نمیزند همیشه صورتش اصلاح شده نیست گاهی جوراب لنگه به لنگه میپوشد و گاهی مثل یک مدل لباس میپوشد گاهی برق واکس کفشش چشمم را خیره میکند و گاهی حتی پاشنه کفشش را هم بالا نمیکشد
با تمام اینها این مرد دمدمی حسابگر مرد من است تنها کسی که تنها مرد من است
❤مرد خسته من روزت مبارک❤
و دوتا خوشتیپ مغرور که یکی نجابت کامله و دیگری برعکس بچه سوسول و قرتی که وجه تشابهشان کوه بودنشونه و نمیدونم چرا مادرم اسمشون رو سهند یا البرز نگذاشته و شاید برادر همان معنای کوه را بدهد
و دیگری که وقتی از دور میبینمش به قربان قد وبالاش میرم و عمه صدایم میکند
و ان دیگری که فدای صدای دورگه شده اش و قدو بالاش برم که دیگه باید پاهایم را بلند کنم تا موهایش را بو کنم و با اعتراص بگه نکن دیگه خاله جون موهام خراب شده
و مردی که داداش صدایش میکنم هر چند برادرم نیست، و مردی که بابا شد با اینکه از اول بابا نبود
و من برای اینکه دلش نشکند میگویم اندازه پدرم دوستش دارم و همیشه عروس زبان باز لقب میگیرم
و در مقابل همه اینها مردیست که نه زبان باز است و نه به استواری کوه، نه به اندازه پدرم بی ادعا و نه مثل یک رفیق بی کلک، مردی که گاهی میترسد گاهی عصبانی میشود، گاهی کم می آورد گاهی داد میزند و گاهی نوازش میکند و گاهی اونقدر سفت دستاتم را میگیرد تا من لرزشش را حس نکنم ، گاهی سکوت میکند و توی لاک تنهایی اش فرو میرود و گاهی اونقدر پرحرفی میکند که سرم را میبرد ، گاهی با یک حرفم اوج میگیرد و گاهی با یک اخمم فرو میریزد
گاهی ملکه خانه اش میشوم گاهی اشپز گاهی پرستار بچه هاش و گاهی فقط یک همدرد برای درد ودل ، عطر گرانقیمت نمیزند همیشه صورتش اصلاح شده نیست گاهی جوراب لنگه به لنگه میپوشد و گاهی مثل یک مدل لباس میپوشد گاهی برق واکس کفشش چشمم را خیره میکند و گاهی حتی پاشنه کفشش را هم بالا نمیکشد
با تمام اینها این مرد دمدمی حسابگر مرد من است تنها کسی که تنها مرد من است
❤مرد خسته من روزت مبارک❤