داستانک

  • نویسنده موضوع کاجول
  • تاریخ شروع
کاجول

کاجول

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
15/10/22
نوشته‌ها
4,141
پسندها
6,047
امتیازها
113
مدال ها
12
مردی از خانه اش راضی نبود،

ازدوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد.

دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته،
تراس بزرگ مشرف به کوهستان،

اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت:

این خانه فروشی نیست،

در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی.
دوستش گفت
این همون خونه خودته
منتها اطرافشو و با دید باز اونو ندیدی

خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودنشان عادت کرده ایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستان خوب
و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
 
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,936
پسندها
22,634
امتیازها
113
مدال ها
6
مرسی کاجول جانم 💗
 

موضوعات مشابه

کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
51
کاجول
کاجول
کاجول
پاسخ‌ها
5
بازدیدها
103
اعتصامی
اعتصامی
کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
67
کاجول
کاجول
کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
43
کاجول
کاجول
کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
30
کاجول
کاجول
بالا