اعتصامی
هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
- تاریخ ثبتنام
- 4/10/22
- نوشتهها
- 23,171
- پسندها
- 22,665
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 6
این دهان بستی دهانی باز شد 🔴 با معنی
اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد
كـو خـورندهي لــقمـه هاي راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب
گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني
پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني
طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن
چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام
امـــتحـــان كــن چـــند روزي با صــيام
چــند شــب ها خواب را گشتي اسير
يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير
مثنوي معنوي - مولوی
معنی و تفسیر شعر
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده لقمههای راز شد
هنگامیکه این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز میکنی که لقمههایش لقمههای راز است.
عرفا روزهداری را به چند دسته تقسیم میکنند:
یکی روزه عوام است که با خودداری از مبطلات فقهی تحقق می یابد.
دوم روزه خواص است که علاوه بر خودداری از مبطلات فقهی خودداری اعضاء بدن از گناه را در بر دارد. و سوم روزه خواص خواص است که با خودداریهای انواع قبل بعلاوه پرهیز از اموری که انسان را از حقیقت درونیاش (خداوند) دور میکند، متحقق می شود.
نیز یک تقسیمبندی از نیت روزهداران ارائه دادهاند:
1. به نیت رضایت غیر خدا. مثلاً برای ترس از اطرافیان یا برای رسیدن به نفعی یا فقط برای اینکه عادت جامعه است که روزه بگیرند.
2. نیتی که در آن موارد فوق است بعلاوه کمی ترس از مجازات خدا و امید به پاداش.
3. نیتی که صرفاً بخاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه است.
4. نیتی که بخاطر رهایی از مجازات و رسیدن به پاداش است بعلاوه قصد نزدیکی و رضایت الهی.
5. نیت برای صرفاً رضایت، نزدیکی و وصل به حق.
پس "روزه" یک تعریف واحد ندارد و بسته به نیت و منظور فرد روزه گیرنده معنی پیدا میکند. مردم در تداول عامه لفظ "روزه" را بکار می برند اما چه بسا منظورهایشان از این کلمه بسیار متفاوت از هم باشد.
امام علی (ع) نیز میفرمایند: "بسا روزهداری که بهرهای جز گرسنگی و تشنگی از روزهداری خود ندارد، و بسا شبزندهداری که از شبزندهداری چیزی جز رنج و بیخوابی به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و افطارشان!"
و این کلام بسیار بسیار عمیقیست.
برگردیم سراغ اولین بیت مولانا که در ابتدای این یادداشت آورده شده است.
با توضیحی که داده شد نیز میتوان فهمید که این ابیات مولانا جلالالدین نیز میتواند نزد روزهداران معناهای متفاوتی شود. برای هر روزهدار معنای خودش را داشته باشد (چون روزه معناهای گوناگون دارد، و هم روزهداری). لذا این ابیات نیز در چند سطح میتوانند معنی شوند.
یک چنین خصوصیتی از متون را خود مولانا نیز اشاره کرده است. سخنی از پیامبر خردمند اسلام (ص) نقل میکند و آن را توضیح میدهد:
تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام كی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن
حرف قرآن را بدان كه ظاهریست
زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یكی بطن سوم
كه در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نُبی خود كس ندید (نُبی: قرآن)
جز خدای بینظیر بیندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز كه طین (طین: خاک)
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
كه نقوشش ظاهر و جانش خفیست
مرد را صد سال عَمّ و خال او
یك سر مویی نبیند حال او
(دفتر سوم، بیت 4245)
خلاصه کلام اینکه هر سخن معنوی دارای لایهها و سطوحی است که انسانها بسته به کیفیت عقلی و یا روحی خود بهرهای از آن میبرند.
حال در مورد این ابیات نیز ما دو نوع معنا را در اینجا سعی میکنیم بدست دهیم. معنای اول در سطح روزهداری بمعنای عام آن است: خودداری از خوردن غذا و خوراک شکم. و معنای دوم کمی باطنیتر و آن پرهیز از غذای نامتناسب روان و روح آدمی.
اما بیت اول:
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده لقمههای راز شد
سطح اول: با خودداری از خوردن خوراک شکم و تحمل گرسنگی، راه جوشش چشمه معنوی درونت را باز میکنی. بطوریکه روح و روانت رفتهرفته میتواند از غذای معنوی (لقمههای راز) تناول کند.
"اندرون از طعام خالی دار، تا در او نور معرفت بینی". همچنین بسیار اشاره شده است به سخن پیامبر (ص) که وجود انسان همچون نیئی است که اگر درونش تهی شود، آنگاه صدایش در میآید. بطورکلی توصیه به خالی نگه داشتن شکم برای تزکیه روان توصیهای مفید است و انسانی که دائماً معدهاش مملو از غذاست، کمتر لطافت روحی را حس میکند.
اما منظور از "لقمههای راز" چیست؟ غذای معنوی که با پرهیز از خوردن غذای ظاهری میتوان از آن بهرهمند بود، چیست؟
لقمه راز چیست؟ این چه نوع غذایی است که با پرهیز از خوراک خوردن و نیز پرهیز از خوراک فکر (و تحقق سکوت)، نصیب انسان میشود؟
مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می کند که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان روان اوست. روان انسان، همچون جسم، نیاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار میشود. قوت و غذای اصلی انسان نور است!
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
لیک از علت در این افتاد دل
کاو خورد او روز و شب از آب و گل
قوت اصلی را فرامُش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
میفرماید انسان متاسفانه غذای اصلی خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایسته روانش نیست ("ناسزاست"). غذایی که شایسته روان ما نیست و متاسفانه ما از آن، "روز و شب" تناول میکنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهودهای است که ما دائماً انرژیمان را صرف آنها و برای آنها تلف میکنیم. باید از این غذا برید. از این یاوهاندیشیها دست کشید.
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
اگر ما لب از این "قوت حیوانی"، از این "طعام و شراب" فرو ببندیم، بر سر سفره و خوان آسمانی که نور بر روی آن چیدهاند و آماده خوردن است خواهیم نشست. خوانی که بر آن نور پذیرایی میکنند، غذای آسمانی، غذای اصلی ما انسانها.
مادر اصلی و پرورنده اصلی انسان، غذای اصلی انسان را به او میدهد و اینکه نام "ضیافت الله"، "میهمانی خدا" را بر ماه رمضان نهادهاند بیارتباط با این موضوع نیست. با تحقق روزه، روان ما انسانها در حقیقت به پیش آن مادر اصلی میرود و آن مادر میداند چه غذایی برای ما درست کند و بدهد که از لحاظ تغذیه غنی شویم.
نورخواری یکی از اشارههای مکرر مولاناست:
من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم كه هم زیان است
من نور خورم که قوت جان است
" ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون"
"مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند"
آن، غذای خاصگان دولتست
خوردن آن بی گلو و آلتست
در شهیدان یرزقون فرمود حق
آن غذا را نی دهان بُد، نی طبق
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
آقای کریم زمانی در کتاب شرح جامع مثنوی ذیل این بیت نوشته است:
"اگر تو انبان درونت را از نان و طعام مادی و دنیوی، خالی نگه داری، درونت از گوهرهای گرانقدر معرفت و یقین انباشته گردد."
مرحوم محمدتقی جعفری در کتاب نقد و تحلیل مثنوی اینگونه نوشته است:
"]با وجود[ این غذاهاى حیوانى كه تمام شخصیت تو را به خود خریده است، و خود را از این مواد حیوان ساز پر كرده اى، چگونه مىتوانى روح خود را از گوهرهاى گرانبها پر كنى؟ جان انسان مادامى كه در مهد طبیعت است، شیر ماده طبیعت تاریك را مىخورد كه اگر تكاپویى براى تكامل صورت نگیرد، ناچار این غذا و این شیر، تو را شیطانى و پلید خواهد ساخت.
"اگر از این شیر خود را كنار بكشى، آنگاه جان تو در غذاهاى روحانى با فرشتگان انباز خواهد گشت."
و مرحوم فروزانفر در کتاب شرح مثنوی شریف برای این بیت و بیت بعدیاش اینطور آورده است:
گر تو این انبان ز نان خالى كنى
پر ز گوهرهاى اجلالى كنى
طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
انبان: كیسه بزرگى كه زاد سفر و دیگر چیزها در آن ریزند، مجازاً، معده و شكم.
شیر شیطان: به كنایت، لذات نفسانى و شهوت خصوصاً، هر چه براى حظ نفس خورند یا پوشند یا كنند.
گرسنگى و جوع، نزد صوفیان یكى از اركان مجاهده و ریاضت است، محمد غزالى احادیث بسیار از گفته حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل كرده است، همچنین ده فایده براى گرسنگى بر شمرده كه اهم آنها سلامت مزاج و آمادگى ذهن براى تفكر است. سهل بن عبدالله تسترى از مشایخ بزرگ صوفیه در این ریاضت، سخت قوى و صبور بوده و آن را پایه اصلى سلوك شمرده است، مولانا نیز گرسنگى را مى ستود و خود گرسنگى می كشید، افلاكى در چند مورد از این روش كه مولانا در آن ورزیده بود سخن مىگوید. بعقیده صوفیه سیرى و پرخورى علاوه بر آن كه بر حاجت سالك مى افزاید و از فراغتش مى كاهد، شهوت جنسى را بر مى انگیزد و آن شهوت براى آن كه وسایل در دسترس داشته باشد حب جاه را تحریك مىكند و از آن، خودپرستى و دشمنانگى و حقد و حسد و دیگر صفتهاى ناپسند جوشش مى گیرد و راه درست آنست كه هم از آغاز سالك سیر نخورد و گرسنگى بكشد تا شهوت در وجودش نیرومند نگردد."
چنانکه قبلاً نیز گفته آمد تعبیرهای "انبان"، "نان"، "طعام" و ... در سطوح مختلف قابل بررسی هستند. فعلاً در سطح اول در حال بررسی این ابیات هستیم. پس: اگر شکمت را از غذا و طعام خالی کنی، روح و روانت از گوهرهای اجلالی نور و معرفت پر خواهد شد. با خالی کردن این، آن را پر میکنی! سخنی (بگمانم) از پیامبر(ص) نقل شده است به این مضمون که انسان همچون نی است که تا درونش تهی نشود، صدایش در نمیآید. (که البته این حدیث نیز قابل تأویل و بررسی در سطحی دیگر نیز هست.)
طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
"شیر شیطان" را از شرح مثنوی شریف بقلم مرحوم فروزانفر خواندیم. کمی بیشتر روی آن تامل کنیم.
در این بیت، مولانا جان و روان را به طفل تشبیه کرده است. چنین تشبیهی را در دیگر ابیات و تمثیلات مثنوی نیز میبینیم. مثلاً داستان کودک حلوافروش یا داستان شخصی که سبیلش را هر روز با دنبه چرب میکرد (که داستان بسیار زیباییست).
تشبیه جان و روان انسان به کودک از چند جهت قابل بررسی است. یکی اینکه کودک پاک است. دوم آنکه کودک ساده است، حیله نمیکند. سوم آنکه خام است. این وجوه تشابه کودک و جان و روان انسان است. روان انسان نیز در اصالتش پاک است، ساده و بی غل و غش است و نیز بدجنس و حیلهگر نیست. کودک درون ما انسانها اگر گرفتار آلودگیهای محیط (از بعد روانی و نیز ذهنی) نشده باشد، اگر روان وی بجای شیر نور از شیر شیطانی نفس تغذیه نکرده باشد، در ذات و اصل خود بسیار زیبا، باشکوه، آرام، عمیق و پاک و ساده است.
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
شبزندهداری نیز یکی از توصیههای سلوکی است. هنگام شب به علت دوری از مشغولیتهایی که انسان در طول روز روان خود را به آنها گرفتار کرده است، این فرصت هست که انسان به نقد حال کنونی خود از نزدیک نگاهی بیاندازد و دمی با خودش باشد. بودن با انسانهای دیگر در طول روز، بعضاً احساس رقابت و جلو زدن و برتری یا خصوصیتهای دیگر نفس را در انسان زنده میکند اما در شب بخاطر دور بودن از چنین محیطهایی انسان میتواند با درون خود نیز صادقانه روبرو شود و در سکوت، با خودش باشد.
یک شبی بیدار شو "دولت بگیر":
"دولت گرفتن": دولت به معنی دارایی و ثروت است. اما در اینجا بمعنی مجازی (و از نظری حقیقی!) آن بکار رفته. یعنی از دارایی معنوی و روانی برخوردار شدن. "... دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم"
روح انسان در اثر شبزندهداری و سحرخیزی(سهر) غنا، ثروت و دولت پیدا میکند و فرد احساس سبکی و شعف درونی دارد.
هرجا که دری بُوَد به شب دربندند
الا در دوست را، که شب بگشایند
اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد
كـو خـورندهي لــقمـه هاي راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب
گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني
پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني
طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن
چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام
امـــتحـــان كــن چـــند روزي با صــيام
چــند شــب ها خواب را گشتي اسير
يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير
مثنوي معنوي - مولوی
معنی و تفسیر شعر
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده لقمههای راز شد
هنگامیکه این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز میکنی که لقمههایش لقمههای راز است.
عرفا روزهداری را به چند دسته تقسیم میکنند:
یکی روزه عوام است که با خودداری از مبطلات فقهی تحقق می یابد.
دوم روزه خواص است که علاوه بر خودداری از مبطلات فقهی خودداری اعضاء بدن از گناه را در بر دارد. و سوم روزه خواص خواص است که با خودداریهای انواع قبل بعلاوه پرهیز از اموری که انسان را از حقیقت درونیاش (خداوند) دور میکند، متحقق می شود.
نیز یک تقسیمبندی از نیت روزهداران ارائه دادهاند:
1. به نیت رضایت غیر خدا. مثلاً برای ترس از اطرافیان یا برای رسیدن به نفعی یا فقط برای اینکه عادت جامعه است که روزه بگیرند.
2. نیتی که در آن موارد فوق است بعلاوه کمی ترس از مجازات خدا و امید به پاداش.
3. نیتی که صرفاً بخاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه است.
4. نیتی که بخاطر رهایی از مجازات و رسیدن به پاداش است بعلاوه قصد نزدیکی و رضایت الهی.
5. نیت برای صرفاً رضایت، نزدیکی و وصل به حق.
پس "روزه" یک تعریف واحد ندارد و بسته به نیت و منظور فرد روزه گیرنده معنی پیدا میکند. مردم در تداول عامه لفظ "روزه" را بکار می برند اما چه بسا منظورهایشان از این کلمه بسیار متفاوت از هم باشد.
امام علی (ع) نیز میفرمایند: "بسا روزهداری که بهرهای جز گرسنگی و تشنگی از روزهداری خود ندارد، و بسا شبزندهداری که از شبزندهداری چیزی جز رنج و بیخوابی به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و افطارشان!"
و این کلام بسیار بسیار عمیقیست.
برگردیم سراغ اولین بیت مولانا که در ابتدای این یادداشت آورده شده است.
با توضیحی که داده شد نیز میتوان فهمید که این ابیات مولانا جلالالدین نیز میتواند نزد روزهداران معناهای متفاوتی شود. برای هر روزهدار معنای خودش را داشته باشد (چون روزه معناهای گوناگون دارد، و هم روزهداری). لذا این ابیات نیز در چند سطح میتوانند معنی شوند.
یک چنین خصوصیتی از متون را خود مولانا نیز اشاره کرده است. سخنی از پیامبر خردمند اسلام (ص) نقل میکند و آن را توضیح میدهد:
تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام كی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن
حرف قرآن را بدان كه ظاهریست
زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یكی بطن سوم
كه در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نُبی خود كس ندید (نُبی: قرآن)
جز خدای بینظیر بیندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز كه طین (طین: خاک)
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
كه نقوشش ظاهر و جانش خفیست
مرد را صد سال عَمّ و خال او
یك سر مویی نبیند حال او
(دفتر سوم، بیت 4245)
خلاصه کلام اینکه هر سخن معنوی دارای لایهها و سطوحی است که انسانها بسته به کیفیت عقلی و یا روحی خود بهرهای از آن میبرند.
حال در مورد این ابیات نیز ما دو نوع معنا را در اینجا سعی میکنیم بدست دهیم. معنای اول در سطح روزهداری بمعنای عام آن است: خودداری از خوردن غذا و خوراک شکم. و معنای دوم کمی باطنیتر و آن پرهیز از غذای نامتناسب روان و روح آدمی.
اما بیت اول:
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده لقمههای راز شد
سطح اول: با خودداری از خوردن خوراک شکم و تحمل گرسنگی، راه جوشش چشمه معنوی درونت را باز میکنی. بطوریکه روح و روانت رفتهرفته میتواند از غذای معنوی (لقمههای راز) تناول کند.
"اندرون از طعام خالی دار، تا در او نور معرفت بینی". همچنین بسیار اشاره شده است به سخن پیامبر (ص) که وجود انسان همچون نیئی است که اگر درونش تهی شود، آنگاه صدایش در میآید. بطورکلی توصیه به خالی نگه داشتن شکم برای تزکیه روان توصیهای مفید است و انسانی که دائماً معدهاش مملو از غذاست، کمتر لطافت روحی را حس میکند.
اما منظور از "لقمههای راز" چیست؟ غذای معنوی که با پرهیز از خوردن غذای ظاهری میتوان از آن بهرهمند بود، چیست؟
لقمه راز چیست؟ این چه نوع غذایی است که با پرهیز از خوراک خوردن و نیز پرهیز از خوراک فکر (و تحقق سکوت)، نصیب انسان میشود؟
مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می کند که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان روان اوست. روان انسان، همچون جسم، نیاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار میشود. قوت و غذای اصلی انسان نور است!
قوت اصلی بشر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
لیک از علت در این افتاد دل
کاو خورد او روز و شب از آب و گل
قوت اصلی را فرامُش کرده است
روی در قوت مرض آورده است
میفرماید انسان متاسفانه غذای اصلی خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایسته روانش نیست ("ناسزاست"). غذایی که شایسته روان ما نیست و متاسفانه ما از آن، "روز و شب" تناول میکنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهودهای است که ما دائماً انرژیمان را صرف آنها و برای آنها تلف میکنیم. باید از این غذا برید. از این یاوهاندیشیها دست کشید.
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
اگر ما لب از این "قوت حیوانی"، از این "طعام و شراب" فرو ببندیم، بر سر سفره و خوان آسمانی که نور بر روی آن چیدهاند و آماده خوردن است خواهیم نشست. خوانی که بر آن نور پذیرایی میکنند، غذای آسمانی، غذای اصلی ما انسانها.
مادر اصلی و پرورنده اصلی انسان، غذای اصلی انسان را به او میدهد و اینکه نام "ضیافت الله"، "میهمانی خدا" را بر ماه رمضان نهادهاند بیارتباط با این موضوع نیست. با تحقق روزه، روان ما انسانها در حقیقت به پیش آن مادر اصلی میرود و آن مادر میداند چه غذایی برای ما درست کند و بدهد که از لحاظ تغذیه غنی شویم.
نورخواری یکی از اشارههای مکرر مولاناست:
من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم كه هم زیان است
من نور خورم که قوت جان است
" ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون"
"مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدند مردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند"
آن، غذای خاصگان دولتست
خوردن آن بی گلو و آلتست
در شهیدان یرزقون فرمود حق
آن غذا را نی دهان بُد، نی طبق
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
آقای کریم زمانی در کتاب شرح جامع مثنوی ذیل این بیت نوشته است:
"اگر تو انبان درونت را از نان و طعام مادی و دنیوی، خالی نگه داری، درونت از گوهرهای گرانقدر معرفت و یقین انباشته گردد."
مرحوم محمدتقی جعفری در کتاب نقد و تحلیل مثنوی اینگونه نوشته است:
"]با وجود[ این غذاهاى حیوانى كه تمام شخصیت تو را به خود خریده است، و خود را از این مواد حیوان ساز پر كرده اى، چگونه مىتوانى روح خود را از گوهرهاى گرانبها پر كنى؟ جان انسان مادامى كه در مهد طبیعت است، شیر ماده طبیعت تاریك را مىخورد كه اگر تكاپویى براى تكامل صورت نگیرد، ناچار این غذا و این شیر، تو را شیطانى و پلید خواهد ساخت.
"اگر از این شیر خود را كنار بكشى، آنگاه جان تو در غذاهاى روحانى با فرشتگان انباز خواهد گشت."
و مرحوم فروزانفر در کتاب شرح مثنوی شریف برای این بیت و بیت بعدیاش اینطور آورده است:
گر تو این انبان ز نان خالى كنى
پر ز گوهرهاى اجلالى كنى
طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
انبان: كیسه بزرگى كه زاد سفر و دیگر چیزها در آن ریزند، مجازاً، معده و شكم.
شیر شیطان: به كنایت، لذات نفسانى و شهوت خصوصاً، هر چه براى حظ نفس خورند یا پوشند یا كنند.
گرسنگى و جوع، نزد صوفیان یكى از اركان مجاهده و ریاضت است، محمد غزالى احادیث بسیار از گفته حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل كرده است، همچنین ده فایده براى گرسنگى بر شمرده كه اهم آنها سلامت مزاج و آمادگى ذهن براى تفكر است. سهل بن عبدالله تسترى از مشایخ بزرگ صوفیه در این ریاضت، سخت قوى و صبور بوده و آن را پایه اصلى سلوك شمرده است، مولانا نیز گرسنگى را مى ستود و خود گرسنگى می كشید، افلاكى در چند مورد از این روش كه مولانا در آن ورزیده بود سخن مىگوید. بعقیده صوفیه سیرى و پرخورى علاوه بر آن كه بر حاجت سالك مى افزاید و از فراغتش مى كاهد، شهوت جنسى را بر مى انگیزد و آن شهوت براى آن كه وسایل در دسترس داشته باشد حب جاه را تحریك مىكند و از آن، خودپرستى و دشمنانگى و حقد و حسد و دیگر صفتهاى ناپسند جوشش مى گیرد و راه درست آنست كه هم از آغاز سالك سیر نخورد و گرسنگى بكشد تا شهوت در وجودش نیرومند نگردد."
چنانکه قبلاً نیز گفته آمد تعبیرهای "انبان"، "نان"، "طعام" و ... در سطوح مختلف قابل بررسی هستند. فعلاً در سطح اول در حال بررسی این ابیات هستیم. پس: اگر شکمت را از غذا و طعام خالی کنی، روح و روانت از گوهرهای اجلالی نور و معرفت پر خواهد شد. با خالی کردن این، آن را پر میکنی! سخنی (بگمانم) از پیامبر(ص) نقل شده است به این مضمون که انسان همچون نی است که تا درونش تهی نشود، صدایش در نمیآید. (که البته این حدیث نیز قابل تأویل و بررسی در سطحی دیگر نیز هست.)
طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن
"شیر شیطان" را از شرح مثنوی شریف بقلم مرحوم فروزانفر خواندیم. کمی بیشتر روی آن تامل کنیم.
در این بیت، مولانا جان و روان را به طفل تشبیه کرده است. چنین تشبیهی را در دیگر ابیات و تمثیلات مثنوی نیز میبینیم. مثلاً داستان کودک حلوافروش یا داستان شخصی که سبیلش را هر روز با دنبه چرب میکرد (که داستان بسیار زیباییست).
تشبیه جان و روان انسان به کودک از چند جهت قابل بررسی است. یکی اینکه کودک پاک است. دوم آنکه کودک ساده است، حیله نمیکند. سوم آنکه خام است. این وجوه تشابه کودک و جان و روان انسان است. روان انسان نیز در اصالتش پاک است، ساده و بی غل و غش است و نیز بدجنس و حیلهگر نیست. کودک درون ما انسانها اگر گرفتار آلودگیهای محیط (از بعد روانی و نیز ذهنی) نشده باشد، اگر روان وی بجای شیر نور از شیر شیطانی نفس تغذیه نکرده باشد، در ذات و اصل خود بسیار زیبا، باشکوه، آرام، عمیق و پاک و ساده است.
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
شبزندهداری نیز یکی از توصیههای سلوکی است. هنگام شب به علت دوری از مشغولیتهایی که انسان در طول روز روان خود را به آنها گرفتار کرده است، این فرصت هست که انسان به نقد حال کنونی خود از نزدیک نگاهی بیاندازد و دمی با خودش باشد. بودن با انسانهای دیگر در طول روز، بعضاً احساس رقابت و جلو زدن و برتری یا خصوصیتهای دیگر نفس را در انسان زنده میکند اما در شب بخاطر دور بودن از چنین محیطهایی انسان میتواند با درون خود نیز صادقانه روبرو شود و در سکوت، با خودش باشد.
یک شبی بیدار شو "دولت بگیر":
"دولت گرفتن": دولت به معنی دارایی و ثروت است. اما در اینجا بمعنی مجازی (و از نظری حقیقی!) آن بکار رفته. یعنی از دارایی معنوی و روانی برخوردار شدن. "... دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم"
روح انسان در اثر شبزندهداری و سحرخیزی(سهر) غنا، ثروت و دولت پیدا میکند و فرد احساس سبکی و شعف درونی دارد.
هرجا که دری بُوَد به شب دربندند
الا در دوست را، که شب بگشایند