یلدا
کاربر نمونه
Ms- تاریخ ثبتنام
- 11/10/23
- نوشتهها
- 323
- پسندها
- 524
- امتیازها
- 93
- مدال ها
- 4
- جنسیت
- خانم👩
زندگینامه فریدون مشیری
او در سیام شهریور ۱۳۰۵ در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب، در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در تهران و مشهد گذراند. از خردسالی، به شعر و شاعری گرایش داشت و اشعار فردوسی، مولوی و حافظ را با اشتیاق به خاطر میسپرد و برای یاران تحصیلی و دبیران میخواند تا جایی که هنگام آغاز تحصیلات عالی خود، دفتری از غزلها و مثنویهای خود ترتیب داده بود.
مشیری، پس از پایان تحصیلات در آموزشگاه کمک مهندسی مخابرات، خدمات دولتی خود را در شرکت مخابرات آغاز کرد و در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد. در مدت خدمت، با مجلههای روشنفکر، فردوسی و ایرانِ آباد همکاری داشت. او در سال ۱۳۷۹ درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
آثار او عبارتند از: تشنهی طوفان، گناه دریا، ابر و کوچه، بهار را باور کن، پرواز با خورشید، از خاموشی، گزینهی اشعار، مروارید مهر، از دیار آشتی، لحظهها و احساس، یک آسمان پرنده، زیبای جاودانه و... .
✔️تاریخ تولد: ۲۳ سپتامبر ۱۹۲۶، تهران
✔️فوت: ۲۴ اکتبر ۲۰۰۰، بیمارستان تهران کلینیک، تهران
✔️همسر: اقبال اخوان (ازدواج ۱۹۵۴–۲۰۰۰)
✔️فرزند: بهار مشیری، بابک مشیری
✔️مادر: آبراهام مشیری
با تلخیص از برکران بیکران، دکتر صبور، ص ۳۸۶ - ۳۸۹.
#شاعران_معاصر
#فریدون_مشیری
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اسکار قشنگ ترین توصیف دلتنگی
هم میرسه به فریدون مشیری
اونجا که میگه :
" تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روحِ تو در باغِ بیجوانهی من "
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دوستت دارم را
من دل آویز ترین شعر جهان یافتهام
این گل سرخ من است
تو هم ای خوب من
این نکته به تکرار بگو
این دل آویز ترین شعر جهان را
همه وقت نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
دوستم داری را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
تو رفته اي
كه عشقِ من از سَر به در كني
من مانده ام
كه عشقِ تو را تاجِ سَر كنم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بی تو، مهتابشبی،
باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم،
خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم،
گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه،
محو تماشای نگاهت.
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟.
هرگز نتوانم!
روز اول،
که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ای عشق!
تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی؛
هرچه تو گویی و تو خواهی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
تو چشمای محبوبتون نگاه کنید و مثل فریدون مشیری بهش بگید:
تو همهِ رازِ جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محوِ تماشای نگاهت
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
من گرفتار شبم در پے ماه آمدهام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمدهام
شب و گیسوے تو تا باز بههم پیوستند
من به شبگردے این شهر سیاه آمدهام
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
هوا هوای بهار است و باده بادهٔ ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعهجرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
كه خوش به جانِ هم افتادهاند آتش و آب
فرشتهروی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
شب شد
ماه را بوسیده ام
خیال پریشانم را شانه زده ام
گلدان های شمعدانی را به نوازشی
آرام خوابانده ام
منتظرت می مانم
تا چون هر شب با صدای
شبت بخیر ماه من
رویای تو را به آغوش بگیرم ...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️