بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است...
اعتصامی
موضوع
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
شعر
نی نی سایت
ژاله اصفهانی
گنجور
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی
ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت...
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی
ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی
سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی
باد...
شاهدخت
موضوع
زلف
شعرشعر با زلف
عکس نوشته عاشقانه
فاضل نظری
گنجور
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من...