شعر

  1. اعتصامی

    شعر زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست|ژاله اصفهانی

    بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود من نگویم که بهاری که گذشت آید باز روزگاری که به سر آمده آغاز شود روزگار دگری هست و بهاران دگر شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم بی غمی عیب بزرگی است...
  2. شاهدخت

    فاضل نظری هر کجا زلفی پریشان شد گمان کردم تویی

    ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت... چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی باد...
  3. آسنات

    صبح بخیر..🌱

    لیلی ! کلید صبح در پلک‌های توست دست مرا بگیر از چهار راه خواب گذر کن بگذار بگذریم زین خیل خفتگان دست مرا بگیر تا بسرایم : در دست‌های من بال کبوتریست !
  4. آسنات

    خوارمیانه را..♡

    خاورمیانه را آفرید از روی چشم های شرقی ات؛ پر آشوب، رنجور، خسته ، زیبا... عباس حسین‌نژاد
  5. دکترگوگولی

    وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من

    وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من خاطر تو به خون من...
بالا