شاهدخت
👸
پرنسس وطن وی
- تاریخ ثبتنام
- 5/10/22
- نوشتهها
- 7,299
- پسندها
- 10,250
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 16
┈┈•• ✾✾✾✾✾• غزلیات شهریار •✾✾✾✾✾••┈┈
غزل مکتب حافظ: گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا - فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
غزل مناجات: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را - که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
غزل غزاله صبا: به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا - که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
غزل هفتاد سالگی: سنین عمر به هفتاد میرسد ما را - خدای من که به فریاد میرسد ما را
غزل ارباب زمستان: زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را - ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
غزل داغ لاله: بیداد رفت لاله بر باد رفته را - یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
غزل طور تجلی: شب به هم درشکند زلف چلیپایی را - صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
غزل در راه زندگانی: جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را - نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
غزل حالا چرا: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا - بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
غزل ناکامیها: زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها - مستم از ساغر خون جگرآشامیها
غزل دریاچه اشک: طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها - ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
غزل آشیان عنقا: زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا - باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
غزل سوز و ساز: باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب - تا کنی عقده اشک از دل من باز امشبغزل ساز حبیب: صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب - چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
غزل نقش حقایق: ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت - وی جام بلورین که خورد باده نابتغزل مرغ زخمی: ای جگر گوشه کیست دمسازت - با جگر حرف میزند سازت
غزل دل درویش نوازت: ای چشم خمارین ، تو و افسانه نازت - وی زلف کمندین ، من و شبهای درازت
غزل خودپرستی خداپرستی: تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است - طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
غزل دیدار آشنا: ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است - دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
غزل بر سر خاک ایرج: ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است - چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است
غزل یکشب با قمر: از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست - آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
غزل همت ای پیر: پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست - همه آفاق پر از نعره مستانه تست
غزل زکات زندگی: شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست - روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
غزل سپاه من: منم که شعر و تغزل پناهگاه من است - چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است
غزل چراغ هدایت: کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست - بیا که نوبت انس است و الفتست ای دوست
غزل کاروان بیخبر: کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست - با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست
غزل چشم انتظار: ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست - که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست
غزل فریده: هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست - این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
غزل انتحار تدریجی: خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست - به زندگانی من فرصت جوانی نیست
غزل کنج فنا: سری به سینه خود تا صفا توانی یافت - خلاف خواهش خود تا خدا توانی یافت
غزل چشم مست: برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت - بازار شوق پردگیان باز درگرفت
غزل مسافر مجنون: رفتم و بیشم نبود روی اقامت - وعده دیدار گو بمان به قیامت
غزل اشک شوق: دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت - جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
غزل ملال محبت: گاهی گر از ملال محبت بخوانمت - دوری چنان مکن که به شیون برانمت
غزل دستم به دامانت: نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت - که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
غزل ویلن تاج بخش: شنیدهام که به شاهان عشق بخشی تاج - به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج
غزل دیوان و دیوانه: یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد - درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
غزل خزان جاودانی: مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد - تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
غزل گل پشت و رو ندارد: با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد - با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
غزل شتاب شباب: شباب عمر عجب با شتاب میگذرد - بدین شتاب خدایا شباب میگذرد
غزل وداع جوانی: جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد - وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
غزل طغرای امان: آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد - جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
غزل ستاره صبح: چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد - سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
غزل من نخواهد شد: رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد - به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد
غزل رؤیای جوانی: کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد - گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
غزل بهار زندانی: بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد - ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد
غزل عیدی عشاق: صبا به شوق در ایوان شهریار آمد - که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد
غزل یادی از ایرج: خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد - خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
غزل افسانه شب: ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد - سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
غزل جلوه جلال: شبست و چشم من و شمع اشکبارانند - مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
غزل مسافر همدان: مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند - دلم تحمل بار فراق او نتواند
غزل سیل روزگار: لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند - دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
غزل سرود ساربان: بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند - به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
غزل عید خون: نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند - تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
غزل درس محبت: روشنانی که به تاریکی شب گردانند - شمع در پرده و پروانه سر گردانند
غزل هفت خوان عشق: سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند - ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند
غزل بارگاه حافظ: شبها به کنج خلوتم آواز میدهند - کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
غزل حافظ جاویدان: تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود - طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
غزل جلوه جانانه: شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود - عقلی درید پرده که دیوانه تو بود
غزل خوابی و خماریی: دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود - شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
غزل بازار شوق: یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود - وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
غزل او بود و او نبود: اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود - از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
غزل اشک ندامت: گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید - از در آشتیم آن مه بی مهر درآید
غزل روزهشکن: تا دهن بستهام از نوشلبان میبرم آزار - من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
غزل ای شیراز: دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز - سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز
غزل بیاد استاد فرخ: فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز - خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز
غزل سینمای خزان: شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز - بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
غزل جمال کعبه: اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس - ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
غزل افسانه روزگار: قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس - کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
غزل گله عاشق: آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس - آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
غزل خدا حافظ: به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ - به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ
غزل شهید عشق: به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک - که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
غزل غنای غم: از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل - اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
غزل یاران دغل: گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام - شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
غزل هجران کشیده ام: دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام - نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
غزل زندان زندگی: تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم - روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
غزل نالهٔ ناکامی: برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم - حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
غزل لاله سیراب: نفسی داشتم و ناله و شیون کردم - بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
غزل حراج عشق: چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم - چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
غزل بخت خفته و دولت بیدار: ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم - خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
غزل خمار انتظار: شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم - به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
غزل دوست ندیدم: به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم - ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
غزل گوهرفروش: یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم - تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
غزل در کوچه باغات شمران: دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم - گه از زمین و گه از آسمان سراغ تو گیرم
غزل چه میکشم: در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم - عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
غزل نگین گم شده: گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم - آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
غزل دیگجوش: اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم - گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
غزل به مرغان چمن: خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم - خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
غزل زیان شهرت: به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم - به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
غزل چشمه قاف: از همه سوی جهان جلوه او میبینم - جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم
غزل عهد قدیم: چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیم - خون کند خاطر من خاطره عهد قدیم
غزل حرم قدس: روی در کعبه این کاخ کبود آمدهایم - چون کواکب به طواف و به درود آمدهایم
غزل ساز عبادی: تا کی چو باد سربدوانی به وادیم - ای کعبه مراد ببین نامرادیم
غزل غزال و غزل: امشب از دولت می دفع ملالی کردیم - این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
غزل من و ما: مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم - خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم
غزل وحشی شکار: تا کی در انتظار گذاری به زاریم - باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
غزل ترانه جاودان: ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم - این نیست مزد رنج من و باغبانیم
غزل جرس کاروان: از زندگانیم گله دارد جوانیم - شرمنده جوانی از این زندگانیم
غزل باده وحدت: سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم - خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم
غزل خون سیاووش: هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم - روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم
غزل غزل یا لغز: بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم - سخن از آن گل خندان به سخندان گویم
غزل شاعر افسانه: نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم - سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
غزل تو بمان و دگران: از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران - رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
غزل یوسف گم گشته: یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان - تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان
غزل کنج ملال: خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن - گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
غزل درس محبت: در بهاران سری از خاک برون آوردن - خنده ای کردن و از باد خزان افسردن
غزل چه خواهد بودن: آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن - یا حریفی نشود رام چه خواهد بودن
غزل آئینه شاهی: ای کعبه دری باز به روی دل ما کن - وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن
غزل گدا پادشاه کن: ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن - زلف تو روز روشن مردم سیاه کن
غزل سه تار من: نالد به حال زار من امشب سه تار من - این مایه تسلی شب های تار من
غزل ناله های زار: به اختیار گرو برد چشم یار از من - که دور از او ببرد گریه اختیار از من
غزل گلهٔ خاموش: کس نیست در این گوشه فراموشتر از من - وز گوشهنشینان تو خاموشتر از من
غزل اقبال من: تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من - واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
غزل جلوه جواله: این همه جلوه و در پرده نهانی گل من - وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
غزل به سروناز شیراز: باز شد روزنی از گلشن شیراز به من - میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
غزل به یاد مرحوم میرزاده عشقی: عشقی که درد عشق وطن بود درد او - او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
غزل یاد قدیم: یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او - یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
غزل انتظار فرج: ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو - مه برلب افق لبه ای از کلاه تو
غزل بمانیم که چه: سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه - زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
غزل غزال رمیده: نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده - که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
غزل یاد شهیار: کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی - نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
غزل غروب و مهتاب دریا: ای ماه شب دریا ای چشمه زیبایی - یک چشمه و صد دریا فری و فریبایی
غزل طوطی خوشلهجه: مایه حسن ندارم که به بازار من آیی - جانفروش سر راهم که خریدار من آیی
غزل شیدائی: رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی - شیوهام چشمچرانی و قدحپیمایی
غزل چشمه ابدیت: شکفتهام به تماشای چشم شهلایی - که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
غزل ساز صبا: بزن که سوز دل من به ساز میگویی - ز ساز دل چه شنیدی که باز میگویی
غزل شاهد گمراه: راه گم کرده و با رویی چو ماه آمدهای - مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهای
غزل وای وای من: هردم چو توپ میزندم پشت پای وای - کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای
غزل طوطی قناد: الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی - نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی
غزل مرغ بهشتی: شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی - سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
غزل ماه بر سر مهر: چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی - چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
غزل شمشیر قلم: نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی - گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
غزل با روح صبا: ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی - چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
غزل انتظار: باز امشب ای ستاره تابان نیامدی - باز ای سپیده شب هجران نیامدی
غزل دیوانه و پری: آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری - ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
غزل مکتب طبیعت: فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری - که راه آدم و حوا زده است دیو و پری
غزل پریشان روزگاری: زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری - من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری
غزل ماه کلیسا: ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری - سینه مریم و سیمای مسیحا داری
غزل پری و فروغ: ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری - چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
غزل خال برنده: دستی که گاه خنده بآن خال میبری - ای شوخ سنگدل دلم از حال میبری
غزل سیه چشمان شیرازی: دل و جانیکه دربردم من از ترکان قفقازی - به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی
غزل درس حال: اگر بلاکش بیداد را به داد رسی - خدا کند که به سر منزل مراد رسی
غزل کاش یارب: در دیاری که در او نیست کسی یار کسی - کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
غزل یار باقی کار باقی: رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی - حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
غزل زندانی خاک: نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی - چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی
غزل جمع و تفریق: ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی - خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
غزل مزد شبانی: خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی - ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
غزل مقام انسانی: خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی - ای ز چشمه نوشت چشم و دل چراغانی
غزل شرم و عفت: نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی - من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
غزل نای شبان: ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی - تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
غزل وا جوانی: بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی - داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
غزل اخگر نهفته: ای دل به ساز عرش اگر گوش میکنی - از ساکنان فرش فراموش میکنی
غزل غوغا میکنی: ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی - خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی
غزل نی محزون: امشب ای ماه به درد دل من تسکینی - آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
غزل نفرین: چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی - برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی
غزل دالان بهشت: شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی - لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
غزل ماه هنرپیشه: تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی - یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
غزل ماه سفرکرده: ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی - نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
غژل جمال بقیت اللهی: سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی - ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
غزل دنیای دل: چند بارد غم دنیا به تن تنهایی - وای بر من تن تنها و غم دنیایی
┈┈•• ✾✾✾✾✾✾✾• •✾✾✾✾✾✾✾✾••┈┈
استاد شهریار
آخرین ویرایش توسط مدیر: