چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارم...

اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
23,041
پسندها
22,654
امتیازها
113
مدال ها
6
مشاهده فایل‌پیوست 26271خانه را گرد گیری میکنم و به آموزش زبان از طریق اینترنت گوش می کنم و با خودم بلند تکرار می کنم ای کاش ای انگیزه قوی زودتر به سراغم آمده بودی و با گوینده تکرار می کنم سلام حال من خوبه

وقت ظرف شستن به حرفهای دکتر شیری فکر می کنم اگر در جایی از کره زمین دیدی زنی از فرط حنگجویی و کار و زحمت فرسوده شده و یا مثل مردها شده بگرد و ببین که در آن شهر یا مرد کمه یا نامرد زیاده ... به سرعت کنار آینه میدوم ماتیک قرمزم را به روی لبهایم می کشم بالای مژه های بلندم یک خط سیاهتر از چشمانم می کشم لپم را گلی می کنم موهایم را رها می کنم و می گویم خیال کردی دکتر شیری مرا هنوز نشناخته ای در خانه من از این خبرها نیست من فرسوده نمی شوم و به شوهر آناآخماتوا شاعر روسی لعنت می فرستم که چطور دلش آمد شعرهای زیر چاپ زنش را در سماور زغالی بسوزاند و بعد بلند می گویم آناآخماتوا اگر آن شوهر دیوانه حسود را نداشت که آنا آخماتوا نمی شد و با خودم بلند می خندم

مشتی ادویه بلوچی تند و تیز به آبگوشت اضافه می کنم و با خودم فکر می کنم چرا اسم این ادویه را آچار گذاشته اند ! آ مثل آچار فرانسه مثل خود خودم ...سفره را با علاقه می چینم عطر سبزی خوردن را نفس می کشم امسال باید سبزه عیدم را شکل کلبه درست کنم شب یلدا یک سبد به شکل کلبه پر انار و گل برایم هدیه آورده بودند سبد را به نیت سبزه عید قایم کرده بودم ... زنگ در به صدا در می آید اولین سوال بعد از سلام این است به به بوی آبگوشت خانه مادر بزرگ می آید

من و شعر و مولانا و آنا آخماتوا و زبان انگلیسی

من و زندگی و بهار به روی بچه ها لبخند می زنیم

فیلتر شکن را تنظیم می کنم روی رادیو زمان هامبورگ تنظیم می کنم امروز قرار است مدیر رادیو آقای نجفی شخصا شعر مرا بخواند غروب هم قرار است دوباره نشستی با ناشرم داشته باشم

در خانه ام بوی زندگی جاری است بویی که سالها قبل هرگز نبود گذشته که همیشه خوب نیست و گذشته ای که ترا بجای اوج فرو می برد باید از خاطراتت با لگد بیرون بیندازی

چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارم اسفند که می شود دو متر بالاتر از زمین پرواز می کنم وتکیه کلام من فقط همین جمله هست چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارم

دخترم می گوید مامان امسال ماهی قرمز نخری می گویند از چین آمده است خطر ناک است می خندم و می گویم امسال بجای ماهی قرمز تا روز سیزده خودم در تنگ بلوری بالا و پایین می پرم و شادی شما را تماشا می کنم بعدش قول بدهید مرا در دریا بیندازید نترسید آب شور دریا مرا نمی کشد شیر ماهی می شوم و دوباره به خانه باز می گردم در مسیر راه باز نوار زبان گوش می کنم و مولانا می خوانم و گاهی هم به شوهر آنا آخماتوا بد و بیراه می گویم و می خندم ....

◾نسرین بهجتی
 
بالا