معنی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر + داستان

یلدا

یلدا

کاربر نمونه
Ms
تاریخ ثبت‌نام
11/10/23
نوشته‌ها
323
پسندها
522
امتیازها
93
مدال ها
4
جنسیت
خانم👩
معنی هر که بامش بیش برفش بیشتر چیست ؟ داستان ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر چیست ؟ ریشه این ضرب المثل چیست ؟ ایموجی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر چیست ؟
InShot   copy 1024x1024 copy 1024x1024 1


ایموجی این ضرب المثل👱🏠🏠🏠❄️❄️❄️

معنی هر که بامش بیش برفش بیشتر یعنی چه؟

✔️یعنی کسی که جایگاه بالاتری دارد، دردسرها و گرفتاری هایش نیز بیشتر است.

✔️ بام بیشتر کنایه از نعمت بیشتر و برف بیشتر کنایه از زحمت بیشتر است!

✔️ با پول و ثروت زیاد و زندگی وسیعتر، سختی و مشکلات نیز بیشتر می‌شود.

✔️ هر کس که داراتر است گرفتاری‌اش نیز بیشتر است.

✔️ ثروت زیاد همیشه باعث آسایش نمی‌شود.

داستان ضرب المثل

ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر چه موقع به کار می رود؟ این ضرب المثل را معمولا شخص ثروتمند در جواب کسی به کار می برد که حسرت دارایی های فراوان او را می خورد؛ در واقع او با گفتن این ضرب المثل به زحمت زیاد این جایگاه و موقعیت اشاره می کند.

همچنین کسی که با دارایی بیشتر به زحمت افتاده است، این ضرب المثل را برای خودش به کار می برد! مثال: ثروتمندی مشغول رسیدگی به امور خانه چندهزار متری اش است. وقتی خسته می شود می گوید: هر که بامش بیش باشد برفش هم بیشتر است!

در حکایتی آورده‌اند که یکی از پادشاهان عمرش به پایان رسید و چون وارثی نداشت وصیت کرد. صبح نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر وارد شد تاج شاهی را بر سر وی قرار دهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او بسپارند.

از قضا فردای آن روز نخستین شخصی که وارد شهر شد فقیری بود که در تمام عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله پینه بود به تن داشت. ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را انجام دادند و همه خزائن و گنجینه ها را به او تقدیم کردند و او را از خاک مذلت برداشتند و به تخت قدرت و عزت نشاندند. بعد از مدتی که فقیر به مملکتداری مشغول بود. بعضی از امرای دولت سر از فرمانبرداری او پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او حمله کردند.

درویش به دفاع برخاست و چون دشمنان قوی تر بودند شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها توسط دشمن تصرف شدند. درویش به همین دلیل خسته و آرزده دل شد. در این زمان یکی از دوستان سابقش که در دوران درویشی، رفیق سیر و سفر او بود، به آن شهر آمد و با دیدن دوست خود در چنین مقام و مرتبه‌ای به نزدش رفت و پس از درود و سلام و ادای احترام و تبریک گفت: ای رفیق قدیمی خدا را شکر که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد. بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری، تا بدین مرتبه رسیدی!

درویش پادشاه شده گفت: ای دوست عزیز در عوض تبریک، تسلیت بگو زیرا آن زمان که با تو بودم غم نان داشتم و امروز تشویش جهانی! در این مقام و مرتبه رنج خاطر و غم و غصه ام صدها برابر بیشتر از آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندیم!​
 
بالا