معرفی رمان _ رمان میراث من عذاب نوشته سحر منصور

  • نویسنده موضوع شاهدخت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 714
  • برچسب‌ها
    نی نی سایت
شاهدخت

شاهدخت

👸
پرنسس وطن وی
تاریخ ثبت‌نام
5/10/22
نوشته‌ها
7,299
پسندها
10,250
امتیازها
113
مدال ها
16
🔰مشخصات رمان : رمان میراث من عذاب
23 05 22 10 23 46 683 deco copy 198x256

نویسنده کتاب : سحر منصور
تعداد صفحه کتاب : 1443
ملیت رمان : ایرانی
ژانر رمان : عاشقانه، اجباری

بخشی از رمان:

مامانم و حاج خانوم که جلومون ایستادند؛ مسیر نگاهم شکسته شد و نگاهم رو از امیرحسام گرفتم و به چشم های مادرم که اشک توشون حلقه زده بود و شاید منتظر به تلنگر کوچک بودند تاروی گونه اش سرازیر بشه، نگاه کردم
مگه نه این که مادر غمخوار بچه هاشه؟
پس چرا اون زمانی که احتیاج داشتم به جای این که کنارم باشه جلوم وایستاد و توی دهنم زد
که لالمونی بگیرم که لام تا کام حرفی نزنم که بشم عروسک خیمه شب بازی این جماعت که مثلا دارند در حقم مردونگی کنند.
مردونگی پوزخندی که روی لب های برجسته و ترک
خورده ام ظاهر شد، دست خودم .نبود این جماعت با سوزندن روحم مردونگی کردند.
مگر همیشه مادرم نمی گفت؛ می شه در دروازه رو
بست اما نمیشه دهن این جماعت بست؟ پس چرا گفتند که اگه خونه ی پدرم برگردم با حرف مردم چه !کنند یا خواستگارهام مرهای هم سن آقاجون میشن که دختری که بارخت سفید خونه شوهر می ره؛ با کفن باید
بیرون بیاد.
من که گفتم ازدواج نمی کنم. من کــــــه گفتم قلم
پاهام رو میشکونم و میشینم سرجام و اسم شوهر نمی یارم... مادر سرش رو کنار گوشم فرو برد و نفسی گرفت.
صداش بغض داشت اما نمی دونم چرا بغض صداش دلم رو نمی لرزوند.
_مادر به فدات اخم و تخم نکن شگون نداره. این مرد که کنارت وایستاده الان شوهرته پس کمی ملاحظه کن .

چشمهام که به چشمهای شرمنده ی اقاجونم خورد. دیگه هیچ صدایی رو نشنیدم؛ فقط نگاهش کردم.
بدون گله، بدون بغض ...یاد چند شب پیش افتادم که آقاجون من رو صدا ..کرد وقتی وارد اتاقش شدم کناره سجاده ی سرمه ای رنگش نشسته بود. چند روز دیگه حاج آقا وقت محضر گرفته، تو هم مییای و بله رو گی. لجبازی هم نکن دختر! تو مو رو، می بینی و دخترا من پیچش مو.
فکر نکن تو خونه اضافه هستی؛ نه! اما من نمی
تونم؛ توان این رو ندارم که پیرمرد لب گور بیاد بگه حاج ضیاء میخوام بیام امر خیر برای دخترت... رنگ صورتش از حرص نه از غیرت با هر کلمه ای که می گفت: ...

رمان عاشقانه معمایی دیگر👇


23 05 22 10 23 46 683 deco copy 198x256 copy 1080x1080 copy 1080x1080
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا