بخوانید مسابقه ی نویسندگان وطن وی

  • نویسنده موضوع gamer
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,594
پسندها
1,878
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
دوستان!الان بخش ها و قوانین مسابقه رو تکرار می کنم.
 
کاجول

کاجول

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
15/10/22
نوشته‌ها
4,141
پسندها
6,048
امتیازها
113
مدال ها
12
کاجول

کاجول

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
15/10/22
نوشته‌ها
4,141
پسندها
6,048
امتیازها
113
مدال ها
12
دوستان!الان بخش ها و قوانین مسابقه رو تکرار می کنم.
سلام ،ببینید بهتر شد؟
کلاس درس.
معلم:خب بچه ها،بقیه ی تکالیف رو منزل انجام بدید.
بچه ها:جیع ودادو هورا وههمه،بین این سرو صدا،زهرا رو به مریم،میدونستی روز پدر نزدیکه؟ برای بابات چی خریدی؟
مریم :من که قلکم رو شکستم قراره یه کادو مناسب بخرم ،تو چی؟
زهرا:منم قراره از مادرم پول بگیرم برم یه چیزی بخرم.
مریم رو به سارا
سارا تو‌ چرا ساکتی!چکار میکنی؟اصلا چرا هیچ وقت از بابات حرفی نمیزنی؟یا اصلا چرا هیچ وقت نمیاد مدرسه!
سارا:بچه ها بریم خیلی دیر شده،مادرم منتظره.
تو مسیر خانه،سارا با خودش زمزمه می کنه،روز پدر؟!!!
خانه.
مادر سارا:سارا جان از وقتی آمدی ساکتی!چی شده؟
اگر دوست داری میتونی بامن حرف بزنی عزیزم.
سارا:توی مدرسه خجالت کشیدم
مادر:خجالت!؟برای چی؟!
چون من پدر ندارم ،شما گفتی بابا پیش خداست ،ولی من دوست دارم بابام پیشم باشه.همه ی بچه ها بابا دارند.
مادر :خجالت ؟!چرا خجالت؟!پدر تو یک قهرمانه.
۷ سال پیش یک ساختمان بزرگ آتش گرفت و ماموران آتش نشانی برای مهار آتش به طرف ساختمان رفتند.
اوم موقع قرار بود تو به دنیا بیایی وپدرت مرخصی بود.اما زنگ زدند و باید برای کمک میرفت .
پدر وچندتا از همکاران به زیر زمین ساختمان رفتند برای مهار آتش .حرارت وسعت آتش اینقدر زیاد بود که ستونهای ساختمان را خراب کرد،وسقف فرو ریخت روی سر پدر وبقیه افراد که انجا بودند.
سارا جان پدر تو یک قهرمانه،بک شهید قهرمانه که مایه افتخار تو ویک ملته .دیگه خجالت نکش .منم قول میدم روز پدر ،تو را ببرم سر مزار .
سارا هم خوشحال وخندان میره طرف اطاقش زمزمه میکنه .بابای قرمانم دوستت دارم.
 
gamer

gamer

کاربر شهروند
Mr
تاریخ ثبت‌نام
12/9/22
نوشته‌ها
1,594
پسندها
1,878
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
آقا👨
سلام ،ببینید بهتر شد؟
کلاس درس.
معلم:خب بچه ها،بقیه ی تکالیف رو منزل انجام بدید.
بچه ها:جیع ودادو هورا وههمه،بین این سرو صدا،زهرا رو به مریم،میدونستی روز پدر نزدیکه؟ برای بابات چی خریدی؟
مریم :من که قلکم رو شکستم قراره یه کادو مناسب بخرم ،تو چی؟
زهرا:منم قراره از مادرم پول بگیرم برم یه چیزی بخرم.
مریم رو به سارا
سارا تو‌ چرا ساکتی!چکار میکنی؟اصلا چرا هیچ وقت از بابات حرفی نمیزنی؟یا اصلا چرا هیچ وقت نمیاد مدرسه!
سارا:بچه ها بریم خیلی دیر شده،مادرم منتظره.
تو مسیر خانه،سارا با خودش زمزمه می کنه،روز پدر؟!!!
خانه.
مادر سارا:سارا جان از وقتی آمدی ساکتی!چی شده؟
اگر دوست داری میتونی بامن حرف بزنی عزیزم.
سارا:توی مدرسه خجالت کشیدم
مادر:خجالت!؟برای چی؟!
چون من پدر ندارم ،شما گفتی بابا پیش خداست ،ولی من دوست دارم بابام پیشم باشه.همه ی بچه ها بابا دارند.
مادر :خجالت ؟!چرا خجالت؟!پدر تو یک قهرمانه.
۷ سال پیش یک ساختمان بزرگ آتش گرفت و ماموران آتش نشانی برای مهار آتش به طرف ساختمان رفتند.
اوم موقع قرار بود تو به دنیا بیایی وپدرت مرخصی بود.اما زنگ زدند و باید برای کمک میرفت .
پدر وچندتا از همکاران به زیر زمین ساختمان رفتند برای مهار آتش .حرارت وسعت آتش اینقدر زیاد بود که ستونهای ساختمان را خراب کرد،وسقف فرو ریخت روی سر پدر وبقیه افراد که انجا بودند.
سارا جان پدر تو یک قهرمانه،بک شهید قهرمانه که مایه افتخار تو ویک ملته .دیگه خجالت نکش .منم قول میدم روز پدر ،تو را ببرم سر مزار .
سارا هم خوشحال وخندان میره طرف اطاقش زمزمه میکنه .بابای قرمانم دوستت دارم.
بد نبود.قبول می کنم.اما حرف زدنشون دوباره دیالوگ فیلم و نمایش شبیه بود.نویسنده ها اکثرا اینجوری حرف زدن رو به شیوه شما نشان میدن


مثال:

_کلام

_کلام
 
مهرانه عسلی : )

مهرانه عسلی : )

ارزشمند
تاریخ ثبت‌نام
16/11/22
نوشته‌ها
2,019
پسندها
2,591
امتیازها
113
مدال ها
4
@اعتصامی
@gamer
الان جمعه شد ؟؟
 
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,934
پسندها
22,635
امتیازها
113
مدال ها
6
مهرانه عسلی : )

مهرانه عسلی : )

ارزشمند
تاریخ ثبت‌نام
16/11/22
نوشته‌ها
2,019
پسندها
2,591
امتیازها
113
مدال ها
4
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,934
پسندها
22,635
امتیازها
113
مدال ها
6
کاجول

کاجول

کاربر شهروند
تاریخ ثبت‌نام
15/10/22
نوشته‌ها
4,141
پسندها
6,048
امتیازها
113
مدال ها
12
بد نبود.قبول می کنم.اما حرف زدنشون دوباره دیالوگ فیلم و نمایش شبیه بود.نویسنده ها اکثرا اینجوری حرف زدن رو به شیوه شما نشان میدن


مثال:

_کلام

_کلام
ببخشید .من اینها رو برای اجرا نوشته بودم.
 
مهرانه عسلی : )

مهرانه عسلی : )

ارزشمند
تاریخ ثبت‌نام
16/11/22
نوشته‌ها
2,019
پسندها
2,591
امتیازها
113
مدال ها
4
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا