یهشبایی تو زندگی آدمیزاد هست که بعد از ساعتها فکر و خیال، به خودش میاد و میبینه روحش، از اعماق وجود داره گریه میکنه، ولی از چشماش هیچ اشکی نمیآد.
من خیلی وقتا انتظار خیلی چیزارو از آدمای اطرافم داشتم ولی اونا همیشه با رفتارشون نشون دادن بهم که نه اینکه نباید از کسی انتظار داشته باشی حتی موقه حال بدت هم خودت باید حال خودتو خوب کنی . !
وقتی همیشه اشتباهاتشو میبخشی، به خودت میگی:" دوست داشتن مهم تره.
اما یه روز میاد که یهو بی دلیل از اون آدم فرار میکنی، یهو بی دلیل دلت میخواد تنها باشی.
میشینی فکر میکنی که چرا؟!
انقد فکر میکنی که یادت میاد هیچوقت ، هیچکدوم از کاراشو نبخشیدی!
فقط با دوست داشتنت اون حس بدو سر پوشونی کردی!
به خودت میای میبینی، دیگه واقعا نمیتونی، دیگه تحمل نداری دوباره آسیب ببینی، پس ایندفه چه با خدافظی چی بی خدافظی میری.
کاش میشد من هم اندازهی آهنگات آرومت کنم، کاش میشد قاصدک شم برات خبر خوب بیارم، کاش میشد مرهم شم روی زخمهایی که هیچکس نتونسته درمانشون کنه. کاش برای تو تواناترین بودم و برای من عاشقترین بودی.
ميليون ها انسان تصميم گرفته اند
كه ديگر احساساتى نباشند ،
پوست كلفت شدند
تا ديگر كسى نتواند آزارشان دهد ،
اما به بهايى گزاف !
كسى نميتواند آزارشان دهد ،
اما دیگر كسى نميتواند شادشان هم كند !