متن شعر تخریب قبور ائمه بقیع 🔴 با معنی

اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,973
پسندها
22,644
امتیازها
113
مدال ها
6
InShot

متن شعر تخریب قبور ائمه بقیع 🔴 با معنی
ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند

زائری آمدکنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا راهمه بهر شفابرداشتند

تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی...

ازهمین هارابرای کربلا برداشتند

خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود

از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد

تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،از چه رو

دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند!

خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد

بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود

گنبد و گلدسته های با صفایی می شود

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن

هر کسی اینجاب یاید مجتبایی می شود

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند!

واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود

نقشه این صحن راباید که اززهرا گرفت

نقشه رامادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن

پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!

حتم دارم ساخت و ساز حرمهای بقیع

از همان لحظه که آقا تو میایی می شود

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما

از رواق وصحن اینجا رونمایی می شود

آخرش من مطمئنم این گره وا می شود

این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود

هر چه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد

هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد

راه مارا بسته بودند هرچه من می خواستم...

تاروم درپیش قبر مادر سقا نشد

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی

هیچ یک ازروضه هایم روضه زهرا نشد

"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"

بعداز آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد

ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد

زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد

بعد زهرا مرتضی ماندوغم زخم زبان

هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها

مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت

هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد

«مهدی نظری»


بنویسید " حرم " کور شود چشم حسود

بنویسید سر آرند ملائک به سجود

بنویسید که زیباست بدون گنبد

بنویسید که زیباست شبیه مشهد

سالیانی ست که با داغ بقیع میسوزیم

فانی شعله ی عشقیم، جهان افروزیم

مژده بر دیده که زائر شدنی خواهد بود

مجلس هروله دایر شدنی خواهد بود

عاقبت چشم عدو نیز خزان خواهد دید

عوض آنچه به ما رفت گران خواهد دید

بنویسید " بقیع " گریه به راه اندازید

رخنه در سینه نمایید وَ آه اندازید

قلمی دست بگیرید که تشریح کنید

غزلی ساخته آن را پُرِ تلمیح کنید

ب " یعنی که بسوزیم بر این غربت عشق"

قاف " یعنی قسمی هست که بر تربت عشق"

خوردم و غصه ی ایام گریبان گیرم

شد و انگار همین بود همه قسمت عشق

ی " یعنی یخ ما آب نشد تا امروز"

پشت ابر است یگانه رخ آن طلعت عشق

عین " عطریست که در بین فضا پیچیده"

وه چه مستی دهد این تربت خوش نکهت عشق

بنویسید که ما چشم به ره دوخته ایم

جزو زریّه ی کاشانه ی در سوخته ایم

«توحيد شالچيان ناظر »
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع

تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع

کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من

تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع

کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد

اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع

آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال

در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع

آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار

جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع

آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان

تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع

آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان

قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع

آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک

از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع

اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق

اى موید جان عالم باد قربان بقیع

سر به دیوار آشنا ببرید

مرغ دل را به این هوا ببرید

کوچه های مدینه تاریک است

شمع باید به کوچه ها ببرید

کاش ما را به کارگریِ

ساخت گنبد طلا ببرید

یا همینجا بنا کنید و سپس

تا بقیع با فرشته ها ببرید

گر ندارد ضریح حداقل

سایه بان بحر قبر ها ببرید

نه تمام بقیع فقط کاش

میشد چهار تا ببرید

نزد ام البنین اگر رفتید

نظری گندم مرا ببرید

هر چه قیمتی مبادا که

بهر تزئین قلاف ببرید

در حرم چلچله های نفیس

از امامزاده ها ببرید

کاش می شد برای فرش حرم

قالی خانه مرا ببرید

خبری از خرابه های بقیع هم

برای امام رضا ببرید

خاک و خشت و گل بنایش را

از همان خاک کربلا ببرید
 
بالا