م
مانا
- تاریخ ثبتنام
- 3/10/22
- نوشتهها
- 0
- راهحلها
- 1
- پسندها
- 3,387
- امتیازها
- 3
واجب شد ماجرا تعریف کنم شاید ربطی نداشته باشه:
منو زنداداشمو بردم دکتر تو دستم پر امپول وسرم و دارو بودیا مردک **** میبینه حال طرف بده تو داروخونه هست
اولا نمیدونی طرف مجرد یا متاهل میوفتی دنبالش
بعدش شمارشو چندین بار بلند میگفت
منو زنداشمم اول اراده کردیم دوتایی بیوفتین تو سرش تا میخوره بزنیمش
بعدش من آرومش کردم
گفتم بیخیال ارزش ابرو ریزی نداره بره به درک با بیمحلی میگیم برو گمشو
پس الان تو مملکت ما شعور عاقایون دیدنیه