بخوانید روزمره - نویسی... 🦋

[sahar♡]

میدونین، من جریان قشنگ زندگی رو توی پائیز بیشتر احساس ش میکنم به خاطر نور کم جون خورشید،ابرهایی که تو آسمون رژه میرن، باد خنکی که اول صبح می خوره تو صورتت و سردت نمیشه و اون بویی که حوالی غروب بارون میزنه ..
من زندگی رو خیلی دوست دارم.
دلم به همین قشنگی های کوچیک و خالص زندگی خوشه..
این دوست داشتن، نشات میگیره از کتاب خوندن، ورزش کردن، سروکله زدن با بچه ها تو باشگاه، ، از معنای زندگی خوندن، از دورهایی که ارتباط های منو غنی میکنه شرکت کردن.. از گذروندن حال بدی که داشتم!
بالا پایین همیشه تو زندگی هست، دل مشغولی که نون فردا چی میشه همیشه هست، دغدغه ای که رویاهام چی میشه به خاطر گیر افتادن توی جبر جغرافیا همیشه هست، اما زندگی موازی همه این بالا پایین ها به جریان خودش ادامه میده.. به این ها هم کاری نداره!
پس چرا من به عنوان یک موجود مختار فرمون زندگی مو بدم به دست اتفاق هایی که کنترل ش دست من نیست..
امروزم گذشت روز پرازدغدغه ای بود اما همین که حداقل دوتا از برنامه های امروزم دلی بود برای خودم بود کلی حالمو خوب میکنه
همین ک بعد از کلی بدو بدو نشستم یک. گوشه دنج لته خوردم فکر کردم
ب آینده روشنم خودش سراسر انرژی مثبت بود
و اون باد خنک اول صبح پائیزی و نور کم جون هم بود..
و این‌ فریم برای من شد معنای زندگی!