نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
آوای سوز واژه ها پیچیده در اشعار شب
دردی فراسوی زمان خوابیده در اسرار شب
تابوت سنگین خیال با نعش قاب خاطره
تدفین بغض حنجره در سینه ی آوار شب
کیهان مغلوب نفس، دلواپس یک آرزو
افتاده در دام هوس با جبهه ی آزارشب
گیسو بریده لاله ای در انزوای لحظه ها
وارونه شیون می کند در بستر تبدار شب
حراج کذب خنده ها در شب نشینی های دل
با نرخ یاقوت یَمان در گرمی بازار شب
در التهاب لحظه ها چون یادگاری بی وداع
عزلت نشینِ بوسه ای جامانده از اطوار شب
آهسته بالا می رود از نردبانِ سایه ها
دل پیچکی وحشتزده بر شاخه ی بیدار شب
از برزخ اندیشه ها رو می کنم بر دوش غم
سر میگذارم دامنِ داروغه ی هُشیار شب
#نازبانو