م
مانا
- تاریخ ثبتنام
- 3/10/22
- نوشتهها
- 0
- راهحلها
- 1
- پسندها
- 3,387
- امتیازها
- 3
صبح روزای تعطیل که از خواب بیدار میشدیم بوی آبگوشت کل خونه رو برداشته بود،🍃🌸
مامان همیشه زودتر از ما از خواب بیدار میشد
و از صبح خیلی زود یه آبگوشت جانانه توی قابلمه روحی روی چراغ علاالدین میذاشت...🌸🍃
یادتونه بابا همیشه عاشق آبگوشت بود...؟
هر وقت مامان ازش میپرسید غذا چی بذارم میگفت آبگوشت
حتی اگه روز قبلش هم آبگوشت خورده بود.🌸🍃
آخ اگه بدونید اون آبگوشت چقدر خوشمزه بود...
نمیدونم به خاطر اون نونی بود که روی بخاری و علاالدین خشک میکردیم،🌸🍃
یا به خاطر اون حرارت و شعله آبیِ چراغ علاالدین...؟
یا شایدم چون همه بدون هیچ دغدغه و فکری کنار اون سفرههای باصفا دور هم بودیم...
هر چی بود خوشمزهترین آبگوشت دنیا بود...🌸🍃
انقدر خوشمزه بود که میدونم حتی اون بچههایی که
اون روزا بهونه میاوردن و میگفتن ما آبگوشت دوست نداریم،
حالا دلشون برای اون عطر و طعم یه ذره شده...🌸🍃
مامان همیشه زودتر از ما از خواب بیدار میشد
و از صبح خیلی زود یه آبگوشت جانانه توی قابلمه روحی روی چراغ علاالدین میذاشت...🌸🍃
یادتونه بابا همیشه عاشق آبگوشت بود...؟
هر وقت مامان ازش میپرسید غذا چی بذارم میگفت آبگوشت
حتی اگه روز قبلش هم آبگوشت خورده بود.🌸🍃
آخ اگه بدونید اون آبگوشت چقدر خوشمزه بود...
نمیدونم به خاطر اون نونی بود که روی بخاری و علاالدین خشک میکردیم،🌸🍃
یا به خاطر اون حرارت و شعله آبیِ چراغ علاالدین...؟
یا شایدم چون همه بدون هیچ دغدغه و فکری کنار اون سفرههای باصفا دور هم بودیم...
هر چی بود خوشمزهترین آبگوشت دنیا بود...🌸🍃
انقدر خوشمزه بود که میدونم حتی اون بچههایی که
اون روزا بهونه میاوردن و میگفتن ما آبگوشت دوست نداریم،
حالا دلشون برای اون عطر و طعم یه ذره شده...🌸🍃