بیاین هرچی خرافه شنیدید وبگید و اگه دلیل علمی داشت هم بگید

[مهرانه عسلی : )]

اینا واقعیت ندارن
تلقینه عزیزم

!!یعنی لگن حموم خودش حرکت کرد و صدا اومد !!یا یکی زد به در میون حموم منی که تو حموم تنها بودم !!!!چون شماها اعتقاد ندارید هرچی بگم باور نمیتونید کنید

 

[اعتصامی]

@Q.T دستت رو بده من بریم
یا بوووویه تر شده

 

[Q.T]

ما که تقریبا همه‌ی کارهای مذکورو انجام میدیم بهتره برم بیرون تا کل زندگیم زیر سوال نرفته

 

[Q.T]

@Q.T دستت رو بده من بریم
یا بوووویه تر شده

واقعا!

 

[اعتصامی]

واقعا!

جرات ندارم پست ها رو بخونم🤕

 

[آسمان ابری]

!!یعنی لگن حموم خودش حرکت کرد و صدا اومد !!یا یکی زد به در میون حموم منی که تو حموم تنها بودم !!!!چون شماها اعتقاد ندارید هرچی بگم باور نمیتونید کنید

نه میگم ساخته ذهن و تلقینه
مثلا من بچم کوچیک بود شب می‌خوابید میرفتم حموم چون مدام تو فکر بودم که الآن بیدار میشه گریه میکنه
همش صدای گریه می‌شنیدم
درصورتی که اون خواب بود

 

[آسمان ابری]

جرات ندارم پست ها رو بخونم🤕

چیزی گفته نشده که!😂

 

[اعتصامی]

چیزی گفته نشده که!😂

می دونم جانم

 

[مهرانه عسلی : )]

تازه عروس خونه زن تازه زایمان کرده نباید بره

جیران جون
خواهرم تازه زایمان کرده بود ما تا 40 روز اصلا نمیزاشتیم تنها بمونه حتی سر دستشوییشم باهاش میرفتیم
اما همیشه گربه سیاه میدید زیر مبل اینا میرفت اوایل فکر میکرد جفت پیشول منه که مثلا با یه گربه دوست شده اورده تو اتاق بهم میگفت فاطمه اون گربه رو بزن اومد داخل
یا بعد از 40 روز رفت خونش میدید نلین (نی نی خودش)راه میرفت یا چهاردست پا میرفت
میرفت میدویید میدید بچه خوابه
اینقدر ایت الکرسی و چهارقل و خوند تا رفت
یه بارهم توی هال بودیم منو مادرمو نلین و دامادم و خواهرم
بچه داشت میخندید بازی میکرد (اوایل دوماهگی اینا بود )
یهویی چشمای بچه در اومد و دستاش باز شد اینقدر بچه جیغ کبود شد
از ترس خواهرم حتی لباس گرم نپوشید دورش پتو پیچید با ماشین با دامادم رفتن بیرون
مامانم بعد رفتنشون خیلیییییی دعوا کرد خیلیییی .....
خیلی این اتفاقا هستن که برای بچه ها میافتهولی خبر ندارن پدر مادرا باید خیلی مراقب باشن

 

[اعتصامی]

جیران جون
خواهرم تازه زایمان کرده بود ما تا 40 روز اصلا نمیزاشتیم تنها بمونه حتی سر دستشوییشم باهاش میرفتیم
اما همیشه گربه سیاه میدید زیر مبل اینا میرفت اوایل فکر میکرد جفت پیشول منه که مثلا با یه گربه دوست شده اورده تو اتاق بهم میگفت فاطمه اون گربه رو بزن اومد داخل
یا بعد از 40 روز رفت خونش میدید نلین (نی نی خودش)راه میرفت یا چهاردست پا میرفت
میرفت میدویید میدید بچه خوابه
اینقدر ایت الکرسی و چهارقل و خوند تا رفت
یه بارهم توی هال بودیم منو مادرمو نلین و دامادم و خواهرم
بچه داشت میخندید بازی میکرد (اوایل دوماهگی اینا بود )
یهویی چشمای بچه در اومد و دستاش باز شد اینقدر بچه جیغ کبود شد
از ترس خواهرم حتی لباس گرم نپوشید دورش پتو پیچید با ماشین با دامادم رفتن بیرون
مامانم بعد رفتنشون خیلیییییی دعوا کرد خیلیییی .....
خیلی این اتفاقا هستن که برای بچه ها میافتهولی خبر ندارن پدر مادرا باید خیلی مراقب باشن

وای 🤕