مهرانه عسلی : )
ارزشمند
- تاریخ ثبتنام
- 16/11/22
- نوشتهها
- 2,019
- پسندها
- 2,591
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 4
@ali.hunter
جواب اون تاپیکت که گفتی نباید واسه اونیکه اذییت تکرد ارزوی درد کنی
امشب یعنی یک ربع پیش اینا فهمیدم حق باتموم @مانا @آفتابگردان
و شما بود
چنان دروغ گفتن که دارم از درون میسوزونم همشون منو میپیچوندن
اول میگفت مادرم مریضه داره میمره
بعد میگفت دارم میبرم بیماسرتان
زنگ زدم همین ساعت 9 و نیم اینا که از قبل گفتم من بهت فرصت حرف زدن میدم که نگی من نامرد بودم نزاشتم حرف بزنی با اینکه حقیقتو میدونم
زنگ زدم
خونه نبود
داداشش برداشت گفتام تو منو گذاشتی توب لاک
گفت نه
گفتم به خواهرت بگو بیاد گفت سرویس بهداشتی گفتم بگو کی میاد بیرون
گفت ده دقیقه دیگه گفتم باشه زنگ زدم
بعد چندباررررر مادرش برداشت گفتم با فاطمه کار دارم گفتش فاطمه رفت خونه عمش عروسی گفتم تا چند دقیقه پیش بود دستوشیی چیشد حالا رفته عروسی گفتم شما بویدد بیماسرتان چیشده رفتید عروسی
گفتم باشه خدافظ بعد گفت تورووخدا بگو چیشده گفتم شما میدونستید ما از هم جدا شدیم گفت نه توروخدااا (به شادی گفت )
قطع کردم بعد پسره اشغال زنگ زد گفتم مامانت داشت میمرد یمارستان بود چیشده رفتیذ عروس یعمت گفت نه ما خونه بابابزرگم هستیم بابام اهنگ گذاشته
بعد گفتش فردا میام دمدر خونتون صحبت میکنم گفتم به جان مادرم به جان نلین به جان تک تک افراد خانوادم پاتو گذاشتی دمدر خونه ما کادردی که روبرومه رو میزنم تو شکنت میکشمت
گفتش بزنن من میام بعد گرفت قطع کرد
گوشیشم خاموش کرد گوشی مادرشم خاموش کردن
بعد اون همه زنگ زدن بعد اون همه خاموش بودن گوشی هاشون برداشتن حرف نیمزدن صداشونو میشنیدم ولی منو پشت خط گذاشته بودن
بعدشم هرچی زنگ یمزدم قطع میکردن
بهشون پیام دادم الهی هرچی اشک ریختم از تک تک چشماتون اشک بریدیزد امشب از هیچکدومتون نمیگرذرمن الهی خدا از هیچکدومتون نگذره
زمین خیلی گرده .....
به اون ...........بگید بیاد دمدرمون و هرخری همراهش باشه کارد میگیرم تو شکتون فرو میکنم خونه ایی که به زحمت ساختین مثل روزایی که من به سختی گذروندم اتتیش میکشونم
امشبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب از تهههه قلبممممممممم نفرین کردممممممممممممممممممممممممممممم اصلا هم پشیمون نیستممممممممممممممممم دلمم هنوز اروم نشده
من ته قلبم دسوش داشتم ولی نمیدونستمم ))))))))))ولی امشب اون دوست داشتنم تبدیل شده به نفرتتتتت
علی اقا و بچه های دیگه میدونم براش یه دختر دیگه انتخاب کردن و تموم اون خاستگاری و من بدون تو میمیرم و بدون تو نمیتونم تنفس بکشم عاشقتمو اینا الکی بود بخاطر همینم نفرینشون کردم یه جوری هم اعصابم بهم ریخته که نمیتونم خودمو کنترل کنم نیاز به جیغ و داد بلندی دارم نیاز به یه گریه بلندی دارم نمیتونم خودمو کنترل کنم
5 سال از عمرم بخاطر همچین ادمی به هدر دادم
5 سال از عمرم بخاطر خیلی از چیزها محروم شدم
5 سال از عمرم کلی کتک و زیر گوشی بخاطر یه ادم اشغال گذورندم
5 سال از عمرم همش با گریه سر شد 5 سال از عمرم همش با گریه سر گذاشتم رو بالشت
5 سال از عمرم یه جور قیافم تعقییر کرده از بس گریه کردم و ناراحتی کردم که نمیدونم دیگه نمیتونم خودمو بشناسم
مطمانن اگه خدا خدا باشه تموم اشکامو هم خودش هم خانوادش پس میدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه میشه خدا جواب همچین ادمای اشغالی رو ندن !!!!!!!مگه میشهههههههههههه
بخاطرش کلی حرف شنیدم بخاطرش کلی فحش خوردم بخاطرش کلی نفرین شنیدم مگه میشههه ایماترو خدا نبینه اونارو هم خودش هم بقیه افراد خانوادش پس ندن ؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب به خودم قول دادم درسمو بخونم با اینکه وقتم داره تموم یمشه خودمو بالا میکشونم مثل قبلا که یمرفتم مدرسه ...درس میخونم و معلم میشم تموم هدف هایی که اون اشغال بخاطرش خراب شد دنبال همونا میرم ........................اونقدر درسمو ادامه میدم بتونم برای خودم کسی بشم این شبو یادم نمیره یه جایی مینویسم یادم نره بخارش 5 سال از ارزومهام گرفته شد دنبال تک تک شون میرم
هر روزی که از عمرم که میگذره تا اخرین نفسم نفرینش میکنم چون ته دلم دوسش داشتم ) و همیشه هم اول به فکر این بود بعد خودم ................... ))
@ali.hunter
انیکه نفیرن میکنه مطماباش از ته قلبش ،قلبش شکسته!!!!!!!!!!!
جواب اون تاپیکت که گفتی نباید واسه اونیکه اذییت تکرد ارزوی درد کنی
امشب یعنی یک ربع پیش اینا فهمیدم حق باتموم @مانا @آفتابگردان
و شما بود
چنان دروغ گفتن که دارم از درون میسوزونم همشون منو میپیچوندن
اول میگفت مادرم مریضه داره میمره
بعد میگفت دارم میبرم بیماسرتان
زنگ زدم همین ساعت 9 و نیم اینا که از قبل گفتم من بهت فرصت حرف زدن میدم که نگی من نامرد بودم نزاشتم حرف بزنی با اینکه حقیقتو میدونم
زنگ زدم
خونه نبود
داداشش برداشت گفتام تو منو گذاشتی توب لاک
گفت نه
گفتم به خواهرت بگو بیاد گفت سرویس بهداشتی گفتم بگو کی میاد بیرون
گفت ده دقیقه دیگه گفتم باشه زنگ زدم
بعد چندباررررر مادرش برداشت گفتم با فاطمه کار دارم گفتش فاطمه رفت خونه عمش عروسی گفتم تا چند دقیقه پیش بود دستوشیی چیشد حالا رفته عروسی گفتم شما بویدد بیماسرتان چیشده رفتید عروسی
گفتم باشه خدافظ بعد گفت تورووخدا بگو چیشده گفتم شما میدونستید ما از هم جدا شدیم گفت نه توروخدااا (به شادی گفت )
قطع کردم بعد پسره اشغال زنگ زد گفتم مامانت داشت میمرد یمارستان بود چیشده رفتیذ عروس یعمت گفت نه ما خونه بابابزرگم هستیم بابام اهنگ گذاشته
بعد گفتش فردا میام دمدر خونتون صحبت میکنم گفتم به جان مادرم به جان نلین به جان تک تک افراد خانوادم پاتو گذاشتی دمدر خونه ما کادردی که روبرومه رو میزنم تو شکنت میکشمت
گفتش بزنن من میام بعد گرفت قطع کرد
گوشیشم خاموش کرد گوشی مادرشم خاموش کردن
بعد اون همه زنگ زدن بعد اون همه خاموش بودن گوشی هاشون برداشتن حرف نیمزدن صداشونو میشنیدم ولی منو پشت خط گذاشته بودن
بعدشم هرچی زنگ یمزدم قطع میکردن
بهشون پیام دادم الهی هرچی اشک ریختم از تک تک چشماتون اشک بریدیزد امشب از هیچکدومتون نمیگرذرمن الهی خدا از هیچکدومتون نگذره
زمین خیلی گرده .....
به اون ...........بگید بیاد دمدرمون و هرخری همراهش باشه کارد میگیرم تو شکتون فرو میکنم خونه ایی که به زحمت ساختین مثل روزایی که من به سختی گذروندم اتتیش میکشونم
امشبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب از تهههه قلبممممممممم نفرین کردممممممممممممممممممممممممممممم اصلا هم پشیمون نیستممممممممممممممممم دلمم هنوز اروم نشده
من ته قلبم دسوش داشتم ولی نمیدونستمم ))))))))))ولی امشب اون دوست داشتنم تبدیل شده به نفرتتتتت
علی اقا و بچه های دیگه میدونم براش یه دختر دیگه انتخاب کردن و تموم اون خاستگاری و من بدون تو میمیرم و بدون تو نمیتونم تنفس بکشم عاشقتمو اینا الکی بود بخاطر همینم نفرینشون کردم یه جوری هم اعصابم بهم ریخته که نمیتونم خودمو کنترل کنم نیاز به جیغ و داد بلندی دارم نیاز به یه گریه بلندی دارم نمیتونم خودمو کنترل کنم
5 سال از عمرم بخاطر همچین ادمی به هدر دادم
5 سال از عمرم بخاطر خیلی از چیزها محروم شدم
5 سال از عمرم کلی کتک و زیر گوشی بخاطر یه ادم اشغال گذورندم
5 سال از عمرم همش با گریه سر شد 5 سال از عمرم همش با گریه سر گذاشتم رو بالشت
5 سال از عمرم یه جور قیافم تعقییر کرده از بس گریه کردم و ناراحتی کردم که نمیدونم دیگه نمیتونم خودمو بشناسم
مطمانن اگه خدا خدا باشه تموم اشکامو هم خودش هم خانوادش پس میدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه میشه خدا جواب همچین ادمای اشغالی رو ندن !!!!!!!مگه میشهههههههههههه
بخاطرش کلی حرف شنیدم بخاطرش کلی فحش خوردم بخاطرش کلی نفرین شنیدم مگه میشههه ایماترو خدا نبینه اونارو هم خودش هم بقیه افراد خانوادش پس ندن ؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب به خودم قول دادم درسمو بخونم با اینکه وقتم داره تموم یمشه خودمو بالا میکشونم مثل قبلا که یمرفتم مدرسه ...درس میخونم و معلم میشم تموم هدف هایی که اون اشغال بخاطرش خراب شد دنبال همونا میرم ........................اونقدر درسمو ادامه میدم بتونم برای خودم کسی بشم این شبو یادم نمیره یه جایی مینویسم یادم نره بخارش 5 سال از ارزومهام گرفته شد دنبال تک تک شون میرم
هر روزی که از عمرم که میگذره تا اخرین نفسم نفرینش میکنم چون ته دلم دوسش داشتم ) و همیشه هم اول به فکر این بود بعد خودم ................... ))
@ali.hunter
انیکه نفیرن میکنه مطماباش از ته قلبش ،قلبش شکسته!!!!!!!!!!!