از من رمیده ای و منِ ساده دل هنوز 🔴 با معنی

اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,798
پسندها
22,602
امتیازها
113
مدال ها
6
InShot   copy 600x815 copy 600x815


از من رمیده ای و منِ ساده دل هنوز 🔴 با معنی

شعر از من رميده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم گنجور / متن کامل شعر از من رميده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم / نسخه کامل شعر از من رميده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم / معنی شعر از من رميده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم / عکس پروفایل از من رميده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم



از من رميده اي و من ساده دل هنوز
بي مهري و جفاي تو باور نمي کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از اين
ديگر هواي دلبر ديگر نمي کنم
رفتي و با تو رفت مرا شادي و اميد
ديگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
ديگر چگونه مستي يک بوسه تو را
در اين سکوت تلخ و سيه جستجو کنم
ياد آر آن زن ، آن زن ديوانه را که خفت
يک شب به روي سينه تو مست ناز و عشق
لرزيد بر لبان عطش کرده اش هوس
خنديد در نگاه گريزنده اش نياز
لب هاي تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه هاي شوق تو را گفت با نگاه
پيچيد همچو شاخه پيچک به پيکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
هر قصه اي که ز عشق خواندي به گوش او
در دل سپرد و هيچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آن که رفته اي و مرا برده اي ز ياد
مي خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
اي مرد اي فريب مجسم بيا که باز
بر سينه پر آتش خود مي فشارمت

فروغ فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انشرلی موخرمائی

انشرلی موخرمائی

کاربر شهروند
Ms
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
نوشته‌ها
1,725
پسندها
1,134
امتیازها
113
مدال ها
14
جنسیت
خانم👩
🕊 💙 🕊

و خواست با تو بماند سفر اجازه نداد
قضا کـــنار می‌آمــد قدر اجــازه نداد

پرنده خواست اجاره نشين شود تا شوق
عيال وار بماند ســــــفر اجازه نداد

به قلۀ تو دو گز راه داشت کوهنورد
رسيد بهمن از آن بيشتر اجازه نداد

تو ماه بودی و او حوض شب نشين حياط
دلش تپيد وضوی سحر اجازه نداد

و خواست دوست‌ بدارد‌ تو را به شکل گُلی
نيازهای حقير بشــر اجازه نداد

#وحید_عیدگاه
 
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,798
پسندها
22,602
امتیازها
113
مدال ها
6
🕊 💙 🕊

و خواست با تو بماند سفر اجازه نداد
قضا کـــنار می‌آمــد قدر اجــازه نداد

پرنده خواست اجاره نشين شود تا شوق
عيال وار بماند ســــــفر اجازه نداد

به قلۀ تو دو گز راه داشت کوهنورد
رسيد بهمن از آن بيشتر اجازه نداد

تو ماه بودی و او حوض شب نشين حياط
دلش تپيد وضوی سحر اجازه نداد

و خواست دوست‌ بدارد‌ تو را به شکل گُلی
نيازهای حقير بشــر اجازه نداد

#وحید_عیدگاه
ساده‌دلانه گمان می‌کردم

تو را در پشت سر رها خواهم کرد!

در چمدانی که باز کردم، تو بودی،

هر پیراهنی که پوشیدم،

عطرِ تو را با خود داشت



و تمام روزنامه‌های جهان،

عکس تو را چاپ کرده بودند !

به تماشای هر نمایشی رفتم،

تو را در صندلی کنار خود دیدم !



هر عطری که خریدم،

تو مالک آن شدی !

پس کِی؟

بگو کِی ؟

از حضور تو رها می‌شوم !

مسافرِ همیشه همسفر من !؟
 
بالا