
اعتصامی
دردت وَه گیانم هلنم
مدیر کل
- تاریخ ثبتنام
- 4/10/22
- نوشتهها
- 15,995
- پسندها
- 16,784
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 4

این کتاب خاطرات یک مرد هستند. مردی معروف با دوستان مشهور زیادی.
او بسیار سفر کرد و با افراد شگفت انگیزی آشنا شد. او در مورد موضوعات خاصی نظرات بسیار قوی دارد. او از اینکه مدام در مورد هری پاتر سوال می شد متنفر بود. او دارای شوخ طبعی بود و در جامعه بازیگری بسیار محبوب بود.
درباره نویسنده :
آلن سیدنی پاتریک ریکمن (زاده ۲۱ فوریه ۱۹۴۶) یک بازیگر سینما، تلویزیون و صحنه انگلیسی برنده جایزه امی، گلدن گلوب، بفتا و انجمن بازیگران سینما بود. او شاید برای مخاطبان فیلم آمریکایی بیشتر به خاطر نقشهایش در نقش سوروس اسنیپ در فیلمهای هری پاتر و هانس گروبر در فیلم Die Hard شناخته شد.
آلن ریکمن از نقش آفرینی در فیلم Die Hard گرفته تا بازیهای چندوجهی و برجستهاش درفیلمهای هری پاتر ، جستجوی کهکشان ، رابین هود: شاهزاده دزدان و غیره، میراث خود را بهعنوان یک بازیگر در سطح جهانی تثبیت کرد.
وقار او، صدای پرطمطراق او، و شوخ طبعی که او در هر نقش به ارمغان می آورد، همچنان مخاطبان را مجذوب خود می کند.
اما توانایی ریکمن در روح بخشیدن به پروژه ها فقط به اجرای او محدود نمی شد.
معرفی کتاب:
کتاب خاطرات ریکمن جزئیات غیرعادی و معمولی را به تصویر می کشد، در حالی که در سراسر دنیا کاملاً صریح است.
او ما را به داخل خانهاش میبرد، در سفرهایی با دوستانش به سرتاسر جهان، و در مجموعه فیلمها و نمایشنامهها، از حس و احساس ، زندگی خصوصی نوئل کوارد ، تا آخرین فیلمی که او کارگردانی کرد، «آشوب کوچک» .
از سال 1993 تا زمان مرگ او در سال 2016، این خاطرات بینش منحصر به فردی از زندگی عمومی و خصوصی ریکمن ارائه می دهد. خواندن آنها مانند گوش دادن به ریکمن است که با یک همراه نزدیک چت می کند. با ریکمن، بازیگر حرفهای بینقص، و همچنین دوست، مسافر، طرفدار، کارگردان، علاقهمند آشنا شوید.
نقد کتاب:
این کتاب از بسیاری جهات یک کتاب غیرعادی است. این "مجوز" است (توسط املاک آلن ریکمن)، و شامل پسگفتاری از ریما هورتون، بیوه ریکمن است، اما، علیرغم اینکه برخی مقالهها ادعا میکنند که ریکمن قصد دارد دفتر خاطراتش منتشر شود.
در مقدمه آمده است که "ما نمیدانیم که آیا آلن این کار را میکند یا خیر.دوست دارم خاطرات او را چاپ شده ببینم».
این امر باعث میشود که آنچه در ادامه میآید کمی ناخوشایند باشد.
همچنین برای من عجیب بود که این کتاب یک ویراستار دارد (که مقدمه را نوشته است)، اما هیچ تلاش واقعی برای توضیح اینکه چه چیزی و چرا ویرایش شده است، صورت نمی گیرد.
برخی مداخلات تحریریه برای روشن شدن اینکه مد نظر چه کسانی هستند یا درباره چه فیلمی صحبت میکند (و غیره) وجود دارد، اما این کار به طور مداوم انجام نمیشود، و برخی از توضیحات در پایان سال با پاورقی ارائه میشوند (که اینطور نیست. برای هر کسی، مانند من، که یک نسخه از کتاب الکترونیکی را می خواند، بسیار مفید است).
پس از خاطرات (1993-2015)، ضمیمه ای با "گزیده ای " از خاطرات گاه به گاه قبلی ریکمن (1974-1982) وجود دارد، اما باز هم هیچ توضیحی در رابطه با روند ویرایشی انجام نشده است.
علیرغم داشتن احساسات متفاوت در مورد نحوه انتشار این کتاب، خاطرات ریکمن را خواندنی بسیار جالب و روشنگر یافتم.
چیزهای زیادی وجود دارد که واقعاً مهم نیستند یا کاملاً واضح نیستند (که مجدداً بر نیاز به یک روند ویرایشی واضحتر تأکید میکند)، اما ورودیها به طور کلی مختصر هستند و دیدن نگاهی اجمالی به ذهن این مرد جذاب است.
ریکمن نکات فوقالعادهای را بیان میکند، و من میخواهم بسیاری از فیلمهای او (و دیگران) را دوباره تماشا کنم، و همچنین تلاش بیشتری برای بازدید از تئاتر انجام دهم.
اما پیشگفتار آغازین اعتراف می کند که مشخص نیست آیا او هرگز قصد انتشار آنها را داشته است یا خیر. این پروژه از برکت ریما بیوه او برخوردار است، اما من واقعاً احساسات متفاوتی در مورد اینکه آیا آنها باید بدون دستور واضح تری از سوی او آزاد می شدند، دارم. من از 6 سالگی (و به طور جدی از 12 سالگی) خاطرات روزانه را خاموش و روشن می نویسم و اگر کسی دفترچه ام را منتشر کند، ناراحت می شوم. نه اینکه کسی بخواهد افکار من را در مقایسه با آلن ریکمن بخواند، اما هنوز. روده بر شدن از خنده
یکی از نکات برجسته برای من نقدهای مکرر فیلم او بود.
او عاشق تماشای فیلم بود و اغلب با مروری 1-2 جمله ای محتاطانه و روشنگر به نظر می رسید. او همچنین از خواندن لذت می برد و اغلب عنوان هایی را ذکر می کند، اگرچه در مورد کتاب هایی که می خواند حرف کمتری برای گفتن دارد.
ریکمن همچنین یک مسافر مشتاق بود و خانه دومی در ایتالیا داشت و توصیفهای او از مکانهای مختلفی که سفر کرده بود بهویژه خاطره انگیز و به خوبی انجام شده است. بر اساس برخی از عکسهای کتاب، در نسخه اصلی، ریکمن - که پیشینهای در طراحی گرافیک داشت - اغلب تصاویر همراه را با نوشتههایش ترسیم میکرد، و من واقعاً ای کاش ناشر سعی میکرد این جنبه را بازتولید کند.
به طور کلی، من فکر می کنم که خاطرات از مداخله ویراستاری بیشتری سود می بردند.
ویراستار گهگاه روشن میکند که ریکمن به چه کسی یا چه چیزی ارجاع میدهد، اما سازگار نیست و بخشهای زیادی از قسمتها وجود دارد که تقریباً غیرممکن است که بتوان آنها را دنبال کرد، زیرا ریکمن در ارجاعات خود بسیار نامفهوم است.
جالب اینجاست که یک ضمیمه با گزیدههایی از خاطرات قبلی ریکمن در دهههای 70 و 80 وجود دارد، من صادقانه ترجیح میدهم بیشتر آنها را بخوانم.
او نسبت به زمانی که یک نویسنده معمولی تر شد، تمایل داشت در آنها بازتر، تأمل برانگیزتر و تحلیلگرتر باشد.
در هر صورت، اینها یک نگاه ناهموار، جالب و جذاب از پشت صحنه به یک مرد بسیار با استعداد اما مرموز است.
ماه های پایانی دفترچه خاطرات، پس از تشخیص سرطان لوزالمعده ریکمن، واقعاً دلخراش است. او همچنان سعی می کند حریم خصوصی و تقویم اجتماعی عادی خود را حفظ کند - حتی با حضور در یک نمایش چند ساعت پس از تشخیص بیماری و عدم اطلاع دیگران از پیش آگهی خود برای چندین هفته - و همچنان در ثبت جزئیات بیماری خود محتاط است.
دفتر خاطرات شخصی خودش، اما ردپای انرژی او کاملاً محسوس است و خواندن آن واقعاً سخت است.
برشی از کتاب
8فوریه ۱۹۹۵
اما تامپسون [در مورد فیلم «عقل و احساس» (Sense and Sensibility)] تماس میگیرد. بسیار خوب با او [انگ لی] ملاقات میکنم.
۱۸ مارس ۱۹۹۵
۳ بعد از ظهر به انگ لی. احساس را میفهمد، عقل چیست؟ چگونه باید بازی کرد، چگونه باید نقش برندن «تنها مرد قوی داستان» را بازی کرد.» گفتم: «این نقش را بازی میکنم، فقط باید فیلمبرداری کنی.»
۶ آوریل ۱۹۹۵
دوبلین. ۸ بعد از ظهر افتتاحیه [فیلم «یک ماجراجویی بیش از اندازه بزرگ» (An Awfully Big Adventure)] در ایرلند. حس میکنم سیاستمداری پیرم که نامهای از مایک [نیوول کارگردان فیلم] را میخوانم.»
۲۵ آوریل ۱۹۹۵
[به ایستگاه پلیموث] رسیدم. ۲۰ دقیقه رانندگی تا لوکیشن [فیلم «عقل و احساس»]. به وقت ناهار تریلر با ایموجن استابز، جما جونز، و اما تامپسون پر میشود – ایموجن و اما کاملاً [جین] آستینه شدهاند. جما چکمههای کوهنوردی پوشیده... بعد از ظهر را صرف گریم و آرایش مو کردیم. حدود ساعت ۸ نشست و برخاست، نگاه به چپ و نگاه به راست لازم را در فضایی تنگ انجام دادیم، از کتها چیزی نگویم. کمی تحقیرآمیز است..