ﻣﺎﻫﯽ ﻣﻮﻥ ﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ....

  • نویسنده موضوع نوری.
  • تاریخ شروع
نوری.

نوری.

Mr
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
6/10/22
نوشته‌ها
704
پسندها
507
امتیازها
93
مدال ها
3
جنسیت
آقا👨
💝
*"سلام"*
ﻣﺎﻫﯽ ﻣﻮﻥ ﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﺗﺎ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺁﺏ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﮕﻪ ...
ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﮐﻮﺍﺭﯾﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪﻥ ...
●ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯﻣﺶ ﺍﻭﻥ ﺗﻮی دستم ، ﺍوﻧﻘﺪر ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪ که ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ!
○ﺩﯾﺪﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮقع است ﺑﺬﺍﺭﻣﺶ ﺗﻮﯼ ﺁﮐﻮﺍﺭﯾﻮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍلآﻥ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺪﻩ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻓکر ﮐﻨﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﻗﻬﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ!

زنده یاد : حسین پناهی

■ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﻮﻧﻪ ...
ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﺩﻭﺳﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻥ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻧﻤ‌ﯿ‌ﻔﻬﻤ‌‌ﯿﻢ!
ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﺎ می‌کنیم.

□استادی می‌گفت: صبح‌ها که دکمه‌های لباسم را می‌بندم، به این فکر می‌کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟
خودم یا مرده شور؟!

●دنیا همین قدر غیر قابل پیش‌بینی است ...
به آنهائى که دوستشان دارید
بی بهانه بگوئيد: 🩷"دوستت دارم."🩷
○بگوئيد: در این دنیای شلوغ،
سنجاقشان کرده‌اید به دلتان.
■بگوئيد: گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه‌تر از عمر شکوفه‌هاست.
بودن‌ها را قدر بدانيم،
نبودن‌ها همين نزديكى است ...!

□به تعداد آدمهای روی کره‌ی خاکی، تفاوت فکر و نگرش وجود دارد،
پس:
کسی که تفکرش با تو متفاوت است،
دشمنت نیست؛ انسان دیگریست! و بگوئید که در این دنیای شلوغ پرماجرا دلتان جایگاه اوست .
 

موضوعات مشابه

کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
68
کاجول
کاجول
شاهدخت
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
1,394
شاهدخت
شاهدخت
کاجول
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
60
کاجول
کاجول
بالا