اول عجیب ترین کاری که میزبان در حقمون کرده رو تعریف میکنم
عروسی دختر خاله همسرم بود توی یکی از شهرهای گیلان ، عروسی عروس ظهر بود به صرف ناهار عروسی داماد هم شام بود خونه داماد، ما هم از اینجا کلی لباس برداشتیم بریم عروسی ۳ ساعتی راه بود ساعت ۱۱ رسیدیم خونه عروس پرنده پر نمیزد با خیال راحت ارایش کردیم و لباس پوشیدیم ساعت یک شد دیدیم نه خبری از ناهار هست نه از عروس و نه از مهمان ، پرسیدیم خاله مگه عروسی ظهر نیست پس مهمونا کجان ؟ گفت فقط شمایین ،🙄🙄🙄🙄 گفتم ظهر بیاین که کادوهاتون رو همینجا بدین خونه داماد ندین🙄🙄🙄🙄🙄🙄 حالا ساعت ۳ شده از گرسنگی داریم ضعف میریم دخترم هی میگه مگه عروسی نیست چرا ناهار نمیدن چرا میوه و شیرینی نمیدن میزبان یه تیکه نون بربری داد دست دخترم و گفت ما رسم داریم الان داماد باید برای مادرزن ناهار بیاره صبر کن الان میارن، بعد ۱۰ بار زنگ زدن خاله برای عروس که توی ارایشگاه بود که چرا شوهرت ناهار نیاورد؟؟ بالاخره یکی اومد دم در و یک ظرف یکبار مصرف قیمه پلو اورد، حالا ما ۸ نفر ( من و دخترم، خواهرشوهرم و دختر و شوهرش، دوتا برادر شوهرام و پدرشوهرم) مادر شوهرم مکه بود، خودمیزبان هم با شوهرش، با یک پرس غذا
اخه لامصب خسیس، ۸ تا مهمان از شهرستان دعوت کردی عروسی دخترت پر رو پرو گفتی کادو رو همینجا بدین بعد یه قابلمه غذا بپختی؟
روستا بود نه کافه ای داشت نه ساندویچی که برم برای دخترم غذا بگیرم، به هر ترتیبی شب شد و رفتیم عروسی ، به جان بچه هام دیدم توی خیاط داماد یک طرف حیاط بساط ساندویچی هست به مهمانان ساندویچ میفروشن یک طرف دیگه هم دستفروش بساط پهن کرده وسیله میفروشه
هر کی گرسته اش میشد میرفت ساتدویچ میخرید پدر شوهرم رفت واسه دخترم و دختر خواهرشوهرم ساندویچ بخره تا از گرسنگی ضعف نزدن ولی تمام شده بود
به مرگ خودم اخر شب حدود ساعت دوازده عروسی که تمام شد مثل نذری محرم دست هر مهمان یه پرس غذا دادن ببرن خونه بخورن
به خودم فحش دادم دیگه هیچ وقت شهر دیگه مراسم دعوت شدم نرم
اابته شنیدم برای اقایون سفره پهن کردن و ظرف غذای یکبار مصرفشون رو دادن تا سر سفره بخورن شنیده ها حاکی از این بود نوشابه هم کنار غذا دادن