نکِش بدبخت ، میمیریا 💫

  • نویسنده موضوع هانا
  • تاریخ شروع
هانا

هانا

کاربر نمونه
تاریخ ثبت‌نام
26/3/23
نوشته‌ها
590
پسندها
626
امتیازها
93
مدال ها
6
حواسم بود ب پریشونیش ..
ب هوای وسیله آوردن رفت بیرون و وقتی ک برگشت ، بوی سیگار برداشت کلِ اتاقو !
گفتم:
- نکِش بدبخت ! میمیریا !
با پوزخند روی لبش ، سرشو گرم کرد ب باز کردن کروم و ویکریل و ..
پرسیدم:
- خانومت مشکلی نداره ؟
صداش خش دار بود ، از سیگار یا چی ؟ نمی دونم !
+ خانومم ؟ ن ! مشکلی نداره !
ولی قبلنا ..

انگار داشت با خودش حرف می زد ..
+ ی مدتی ترک کرده بودم ، بعد ده سال گذاشته بودم کنار ؛
ینی یکی بود ک براش مهم بود کشیدن و
نکشیدنم !
منم بخاطرش نمیکشیدم ، کم میکشیدم ،
جلوی اون نمیکشیدم لااقل ؛
الان دیگه کسی نیس ک براش مهم باشه ..

صدای منم خش برداشت اما ن از سیگار !
گفتم :
- چی شد پس ؟ چرا نشد ؟
نگاهش سرگردون تر شد ، پوزخندش عمیق تر ، صداش گرفته تر ..
+ میشد ک بشه ، خودم نخواستم !
خیال کردم زرنگم !
گفتم لابد خوب نیست ک با منه ؛
اگه دخترِ بدی نبود ک نمیومد با من ..
حواسم نبود گناه نیست عاشق شدنِ ی دختر ، حواسم نبود خبط نیست خاطرخواهیِ زن جماعت ،
حواسم نبود از روی خواستنه اگه چیزیم هست ..

با خودم گفتم مگه عقلم کمه بیام معشوقه ی خودمو بگیرم و حواسم نبود مردی که همچین فکری بزنه ب سرش ، محکومه ب داشتنِ معشوقه ی آدمای دیگه ..
ظلم کردم ، ب خودم ، ب اونی ک دوسش داشتم و نخواستمش ، ب اونی ک خواستمش و دوستش نداشتم ..
بی وفایی کردم ،
خریت کردم و دارم تاوان پس میدم نخ ب نخ و تموم شدنی نیس حسرتم انگار !

حس کردم شونه هاش افتاده تر شده از چند دقیقه قبل ، باز رفت ک وسیله بیاره ، ک برگرده و بیشتر هوای اتاقو ابر و دود بگیره ..
دست کشیدم ب چشام و فک کردم ب اینکه چقد این روزا آلوده شده هوا ، چقد نگاهم راحت تَر میشه تازگیا ..
فک کردم ب اینکه جدیدا چقد زیاد شدن آدمایی ک هر روز دارن تاوان میدن ،
بخاطر دلایی ک بی گناه شکستن و کسی صداشونو نشنید ! 🕊
 

موضوعات مشابه

ع
پاسخ‌ها
7
بازدیدها
75
اعتصامی
اعتصامی
انشرلی موخرمائی
  • انشرلی موخرمائی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
12
انشرلی موخرمائی
انشرلی موخرمائی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
79
اعتصامی
اعتصامی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
42
اعتصامی
اعتصامی
بالا