Reza
مدیر فنی
Maleمدیر فنی
- تاریخ ثبتنام
- 1/7/22
- نوشتهها
- 1,834
- پسندها
- 2,425
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 6
- جنسیت
معنی و مفهوم بیت چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست ، روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
در ادامه با معنی و مفهوم این بیت زیبا از جناب حافظ در کتاب ادبیات فارسی یازدهم، آشنا می شوید.
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
منظور از قفس، جسم و بدن خاکی انسان است.
گلشن رضوان: باغ بهشت
خوش الحان: خوش آواز
معنی: برای من که همچون پرندهی خوش آوازِ عالم ملکوت هستم، این جسم خاکی مانند قفس می ماند که نمی گذارد به عوالم بالا پرواز کنم. من باید به باغ بهشت بروم چرا که به آنجا تعلق دارم.
این بیت حافظ تشابه معنایی با این بیت شعر زیبای مولانا دارد:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
◊ یعنی هردو شاعر عزیز، جسم انسان را به قفسی تشبیه کرده اند که آدمی در آن زندانی شده و اگر فقط به فکر نیازهای جسم باشد و به بزرگ کردن روحش اهمیت ندهد، هیچ گاه نمی تواند از این قفس آزاد شود و به مراتب والاتر پرواز کند.
خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست
رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟
که در سراچهٔ ترکیب، تخته بندِ تنم
اگر ز خونِ دلم بویِ شوق میآید
عجب مدار که هم دردِ نافهٔ خُتَنَم
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار
که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم
در ادامه با معنی و مفهوم این بیت زیبا از جناب حافظ در کتاب ادبیات فارسی یازدهم، آشنا می شوید.
معنی بیت
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
منظور از قفس، جسم و بدن خاکی انسان است.
گلشن رضوان: باغ بهشت
خوش الحان: خوش آواز
معنی: برای من که همچون پرندهی خوش آوازِ عالم ملکوت هستم، این جسم خاکی مانند قفس می ماند که نمی گذارد به عوالم بالا پرواز کنم. من باید به باغ بهشت بروم چرا که به آنجا تعلق دارم.
این بیت حافظ تشابه معنایی با این بیت شعر زیبای مولانا دارد:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
◊ یعنی هردو شاعر عزیز، جسم انسان را به قفسی تشبیه کرده اند که آدمی در آن زندانی شده و اگر فقط به فکر نیازهای جسم باشد و به بزرگ کردن روحش اهمیت ندهد، هیچ گاه نمی تواند از این قفس آزاد شود و به مراتب والاتر پرواز کند.
شعر کامل حافظ
حجابِ چهرهٔ جان میشود غبارِ تنمخوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست
رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟
که در سراچهٔ ترکیب، تخته بندِ تنم
اگر ز خونِ دلم بویِ شوق میآید
عجب مدار که هم دردِ نافهٔ خُتَنَم
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار
که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم