ای جان ناشکیبا شب می رود ز نیمه
سحر می رسد به خواب
دیدار ما
زیاده درین سرگذشت بود
بی گاه و پرشتاب
جز حسرتی چه سود تماشا را
گاه عبور تند شهاب از بر شهاب
یا دسته گل بر آب
بگذار هم چو سایه در این شب فرو شوم
با شورهای دل
تنها گذارمت
همراه عشق خویش به یزدان سپارمت...