ماجرای سید سلطانعلی سیاهپوش و تیمور لنگ

  • نویسنده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,690
پسندها
22,581
امتیازها
113
مدال ها
6
در اوایل حمله ی ویرانگرانه ی تیمور گورکانی هنگامیکه این امیر سفاک و خونریز از سرکوبی آموریان برمیگشت زمانی که با کشتی از آبهای آمور که رود بزرگی بین سیبریا و منچوری بود میگذشت به ناگاه تازیانه ی مرصع او که مورد علاقه ی شدیدش بود به درون آب افتاد ملوانان و ملازمان کار آزموده به آب پریدند ولی هرچه بیشتر گشتند کمتر پیدا کردند تیمور لنگ از این پیشامد نگران شد و آن را به فال بد گرفت .در این حال سید ژنده پوشی که تشویش و نگرانی تیمور را دید دست به درون آب برد و در یک آن تازیانه امیر را بیرون آورد و آن را به او داد .تیمور از اینکه اینهمه شناگر زبده و ممتاز نتوانسته بودند تازیانه را پیدا کنند و این مرد در یک چشم به هم زدن با فرو بردن دستش در آب آنرا بیرون آورد بسیار متعجب و شگفت زده شد لذا از حسب و نسب سید جویا شد سید به او گفت فعلا به من کاری نداشته باش .در دزفول همدیگر را خواهیم دید و همه چیز برتو روشن خواهد شد و همه چیز را خواهی فهمید.

این قضیه گذشت و تیمور بی محابا به همه جا تاخت و ضمن تسخیر بی رحمانه ایران مغولستان خوارزم و.....خیلی از شهرها را ویران کرد به نحوی که در خیلی از شهرها از کله ی کشته ها مناره ها ساخت.هنگامیکه برای فتح شیراز از آذربایجان عازم فارس بود در یکی از مناطق الوار گرمسیری تعدادی از میهن پرستان شجاع به منظور دفاع از حیثیت ملی خود با افراد تیمور درگیر شدند ولی در اندک زمانی تیمور بر آنان فائق آمد و ضمن کشتار تعداد زیادی از آنان ده هزار نفر از سران آنها را به اسارت گرفت و با خود به دزفول آورد و قصد قتل عام آنان را کرد ولی قبل از این کار خاطره ی تازیانه و آن مرد ژنده پوش به ذهنش خطور کردو علاقه مند شد آن سید را ببیند .لذا از او سراغ گرفت و در محل تخت سلطان که محل سکونت سید بود و اندکی پایین تر از بقعه ی رودبند فعلی قرار داشت به دیدار وی رفت.او کسی جز سید سلطانعلی سیاهپوش نبود.تیمور قبل از اینکه به دیدار او برود در دل اندیشید که اگر این سید طعامی به من داد که تا حالا نخورده ام و پی به اندیشه من هم برده بود مطیع و سرسپرده او میشوم ولی اگر چنین نکرد میفهمم که پیدا کردن تازیانه از درون آب بوسیله او یک امر تصادفی بوده است.
همینکه تیمور به دیدار سید رفت سید سلطانعلی به خادمش دستور داد قدری ماست و نان جو برای تیمور و همراهانش آورد .تیمور گفت من ماست زیاد خورده ام.سید سلطانعلی گفت :ولی در عمرت این ماست را نخورده ای چون این ماست از شیر آهوان است و فی الفور دستور داد احمد آهوان را صدا کرد و تیمور با دیدن آن چند آهو به باور رسید و چون چنین دید با اصرار و الحاح از سید خواست تا حاجتی از او طلب کند .

سید سلطانعلی از تیمور خواست که از قتل عام این اسیران صرف نظر کند و آنان را رها کند .تیمور گفت اینها سرکرده ی یاغیانی هستند که بر لشکریان من شوریدند ولی شفاعت تورا از آنها میپذیرم .ولی فقط به اندازه ی گنجایش همین اتاق از اسیران نمیکشم و بقیه را خواهم کشت با وجود آنکه اتاق نسبتا محقری بود سید پذیرفت . کرامت خارق العاده این سید بزرگوار این بود که به نحو شگفت آوری تمام آن ده هزار اسیر در آن اتاق جای گرفتند و از مرگ نجات پیدا کردند و در شمال دزفول که اکنون محله سیاهپوشان نامیده میشود اسکان یافتند و به این علت به این منطقه و اهالی آن سیاهپوشان میگویند.
پ ن پ

حضرت سید سلطان‌علی از نواده‌های امام موسی الکاظم (ع) منسوب است. ایشان که به سیدعلی سیاهپوش و پیر رودبند معروف بود در اردبیل زندگی می‌کرد و جهت ارشاد مردم دزفول به این شهر آمد.
سید سلطان‌علی که ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت، به احترام شهادت او همیشه سیاه به تن می‌کرد، به همین دلیل به او لقب سیاهپوش دادند. بعدها محله سیاه‌پوشان نیز در دزفول به کمک سیدعلی ساخته شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
71
اعتصامی
اعتصامی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
133
اعتصامی
اعتصامی
اعتصامی
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
اعتصامی
اعتصامی
اعتصامی
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
141
اعتصامی
اعتصامی
بالا