bahar
کاربر شهروند
Ms- تاریخ ثبتنام
- 7/10/22
- نوشتهها
- 1,067
- پسندها
- 2,636
- امتیازها
- 113
- جنسیت
- خانم👩
جناب عقرب به لب رودخانه رسید ودید که نمیتونه از رودخونه عبور کنه بنابراین جناب غورباقه رو صدا کرد و گفت : اگر ممکنه من رو بزار روی پشتت، برسون اونور رودخونه.
غورباقه گفت : میترسم من رو نیش بزنی و عقرب گفت: از کجا معلوم شما کله ی من رو زیر آب نکنی.
خلاصه به توافق رسیدند و عقرب بر پشت غور باقه سوار شد و شروع کرد به حرکت روی آب.
غورباقه بین راه شوخی اش گرفت و یه لحظه زیر آبی زد و حالی به عقرب داد.
عقرب قدری آب نوش جان کرد و گفت : جناب غورباقه چی شد قول داده بودی این کار را نکنی؟و غورباقه این شعر رو براش خوند:
رفتن زیر آب نه از غرض است
ترک عادت موجب مرض است
این را گفت و به حرکت ادامه داد تا اینکه لب رودخانه رسید . عقرب پیاده شد و بجای تشکر کردن نیشی به غوباقه زد و این شعر را برایش خواند:
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
غورباقه گفت : میترسم من رو نیش بزنی و عقرب گفت: از کجا معلوم شما کله ی من رو زیر آب نکنی.
خلاصه به توافق رسیدند و عقرب بر پشت غور باقه سوار شد و شروع کرد به حرکت روی آب.
غورباقه بین راه شوخی اش گرفت و یه لحظه زیر آبی زد و حالی به عقرب داد.
عقرب قدری آب نوش جان کرد و گفت : جناب غورباقه چی شد قول داده بودی این کار را نکنی؟و غورباقه این شعر رو براش خوند:
رفتن زیر آب نه از غرض است
ترک عادت موجب مرض است
این را گفت و به حرکت ادامه داد تا اینکه لب رودخانه رسید . عقرب پیاده شد و بجای تشکر کردن نیشی به غوباقه زد و این شعر را برایش خواند:
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است