شعرستان

  • نویسنده موضوع ilia19822
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 43
  • برچسب‌ها
    گنجور
I

ilia19822

کاربر نمونه
Mr
تاریخ ثبت‌نام
3/9/22
نوشته‌ها
413
پسندها
748
امتیازها
93
مدال ها
9
جنسیت
آقا👨
از عنوان تاپیک مشخص هست

شعر بنویسید

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

از استاد شهریار
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
الهي به مستان ميخانه ات
به عقل آفرينان ديوانه ات
به میخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
ميي ده كه چون ريزيش در سبو
بر آرد سبو از دل آوز هو
از آن مي كه در دل چو منزل كند
بدن را فروزان تر از دل كند
از آن مي كه چون چشمت افتد بر آن
تواني در آن ديد حق را عيان
از آن مي كه گر عكسش افتد به باغ
كند غنچه را گوهر شب چراغ
از آن می که گر عکسش افتد بجان
توانی بجان دید حق را عیان
از آن می که گر شب ببیند بخواب
چو روز از دلش سر زند آفتاب
ميي صاف ز آلودگي بشر
مبدل به خير اندرو جمله شر
مي معني افروز و صورت گداز
ميي گشته مجنون راز و نياز
ميي از مني و تويي گشته پاك
شود جان ، چكد قطره اي گر به خاك
چشي گر از اين باده كوكو زني
شوي چون از او مست هوهو زني
ميي سر به سر مايه عقل و هوش
ميي بي خم و شيشه در ذوق و جوش
بيا ساقيا مي به گردش درآر
که می خوش بود خاصه در بزم یار
ميي بس فروزانتر از شمع روز
مي و ساقي و بادهٔ و جام سوز
ميي کو مرا وارهاند ز من
ز آئین و کیفیت ما و من
از آن مي حلال است در كيش ما
كه هستي و بال است در پيش ما
از آن مي حرام است برغيرما
كه خارج مقامست در سير ما
ميي را كه باشد در او اين صفت
نباشد به غير از مي معرفت
تو در حلقه مي پرستان در آ
كه چيزي نبيني به غير از خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
بشوریدگان گر شبی سر کنی
از آن می که مستند لب تر کنی... رضی‌الدین آرتیمانی
 

موضوعات مشابه

اعتصامی
6 7 8
پاسخ‌ها
76
بازدیدها
1,838
برکه جنگل
برکه جنگل
بالا