sahar♡
♡
ناظر انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 18/10/22
- نوشتهها
- 8,559
- پسندها
- 19,201
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 18
این روزا میفهمم چقدد دختربودن مهمه چقددد جامعه ما پراز دخترای قوی ک دنبال رنگ موشون و رنگ ناخن هاشون نیستن دارم میبینم دخترایی ک میرن جلو ممکنه بمیرن اما میرن تا دنیای دخترانگی بقیه بشه صورتی زندگیشون سیاه میکنن تا زندگی های دخترای دیگه رو رنگین کمونی کنن
آدم ها یک جایی بزرگ میشن قد میکشن یه شبه این اتفاق میفته با یک نگاه، بایک حرف، بایک قلب پراز درد،
بچگی های امثال منی ک توی اطراف دخترای همسن نداشتن مجبور بودیم با پسرا بازی کنیمم این واسه من سخت بود مجبور بودم اگ جلوشون خوردم زمین پاشم ب جای اشک ریختن بخندم اینک اگ اشک بریزم میگن دختره لووسه خوشم نمیومد دخترا اصلا لوس نیستن اتفاقادخترا قوی ترینن دخترا همون مادرای آینده ان ک درد میکشن تا میوه وجودشون سالم باشه
امثال من خیلی وقته پوشیدن لباسای پرنسسی فراموش کردن
دقیقا همون شبایی ک تلاش کردیم ادما رو درگیر نکنیم تک تک زخمامون و خودمون بستیم .وقتای گریه واسه اینکه کسی صدامون نشنوه بالشتو گاز گرفتیم . سخت ترین شبای زندگیمون رو تنهایی به صبح رسوندیم.تلخ ترین دردای زندگیمون بدون گفتن به مامان و باباهامون پشت سر گذاشتیم
همون شب دیگ کفش های تق تقی بچگی گذاشتیم کنار و کفش آهنگی پوشیدیم باید میجنگیدیم باید میدودیم باید هربار ک خوردیم زمین بندهای کتونی ها مونو محکم میکردیم و قوی تر میرفتیم جلو
من بهاری پر از نفس کشیدن رو به زمستون سرد قلبم هدیه میدم . من پرده های حریر وجودم را کنار زدم و اوج گرفتم و این است آغاز من...
این است آغاااز رویش دوباره شاید بتونن من و بشکنن ولی فراموش کردیم دخترای سرزمینم ریشه دارن.. 🦋
آدم ها یک جایی بزرگ میشن قد میکشن یه شبه این اتفاق میفته با یک نگاه، بایک حرف، بایک قلب پراز درد،
بچگی های امثال منی ک توی اطراف دخترای همسن نداشتن مجبور بودیم با پسرا بازی کنیمم این واسه من سخت بود مجبور بودم اگ جلوشون خوردم زمین پاشم ب جای اشک ریختن بخندم اینک اگ اشک بریزم میگن دختره لووسه خوشم نمیومد دخترا اصلا لوس نیستن اتفاقادخترا قوی ترینن دخترا همون مادرای آینده ان ک درد میکشن تا میوه وجودشون سالم باشه
امثال من خیلی وقته پوشیدن لباسای پرنسسی فراموش کردن
دقیقا همون شبایی ک تلاش کردیم ادما رو درگیر نکنیم تک تک زخمامون و خودمون بستیم .وقتای گریه واسه اینکه کسی صدامون نشنوه بالشتو گاز گرفتیم . سخت ترین شبای زندگیمون رو تنهایی به صبح رسوندیم.تلخ ترین دردای زندگیمون بدون گفتن به مامان و باباهامون پشت سر گذاشتیم
همون شب دیگ کفش های تق تقی بچگی گذاشتیم کنار و کفش آهنگی پوشیدیم باید میجنگیدیم باید میدودیم باید هربار ک خوردیم زمین بندهای کتونی ها مونو محکم میکردیم و قوی تر میرفتیم جلو
من بهاری پر از نفس کشیدن رو به زمستون سرد قلبم هدیه میدم . من پرده های حریر وجودم را کنار زدم و اوج گرفتم و این است آغاز من...
این است آغاااز رویش دوباره شاید بتونن من و بشکنن ولی فراموش کردیم دخترای سرزمینم ریشه دارن.. 🦋