شاهدخت
👸
پرنسس وطن وی
- تاریخ ثبتنام
- 5/10/22
- نوشتهها
- 7,299
- پسندها
- 10,250
- امتیازها
- 113
- مدال ها
- 16
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۱ مصحف شریف آیه ۱ تا ۱۱ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۱🌷
👈👈 ابلیس:
بر اساس آیات قرآن، دو موجود در جهان زندگی میکنند که دارای عقل و شعور و قدرت انتخاب راه خیر و شر هستند؛ جنیان و انسان ها. جنیان پیش از انسان ها آفریده شده اند. مادّهی اولیه ی جنیان، آتش، و مادّه ی اولیه ی انسان ها، خاک بود. در میان جنیان، جنّی وجود داشت که بعدها به ابلیس مشهور شد. نام او در ابتدا «حارث» بود. او جنّ خداپرست و عابدی بود. شش هزار سال عبادت، مقام او را در جهان چنان والا کرد که در صف فرشتگان جای گرفت . یکی از عبادات او، دو رکعت نماز بود که چهار هزار سال طول کشید.
هنگامی که خداوند، نخستین انسان را آفرید، به تمام فرشتگان دستور داد که به او سجده کنند. در آن هنگام که ابلیس هم در صف فرشتگان حاضر بود و وظیفه داشت مانند دیگر ملائکه به آدم سجده کند، او بر خلاف همه ی فرشتگان، از سجده ی بر آدم سرپیچی کرد و از روی تکبّر و خودبرتربینی بهانه آورد که از آدم برتر است و دلیلی برای سجده به او نمی بیند؛ زیرا او از آتشِ روشن آفریده شده، ولی آدم از خاک و گل بی ارزش و بدبو خلق شده است. خدا نیز به کیفر نافرمانی اش، او را از مقام والایی که داشت، اخراج کرد و مورد لعن و نفرین ابدی خویش قرار داد. ابلیس از خدا تقاضا کرد که تا روز قیامت به او فرصت زندگی دهد. خداوند نیز تا زمانی مشخّص و نه تا روز قیامت به او فرصت داد. در آن هنگام، ابلیس که به سبب سجده نکردن به نخستین انسان، مقام و منزلت خویش را از دست داده بود، سوگند یاد کرد که تمام تلاش خود را برای گمراه کردن و نابودی سعادت انسان ها به کار گیرد. خدا نیز به او فرمود که او هیچ تسلّطی بر انسان ها ندارد و فقط می تواند آنها را به کار بد وسوسه کند، و هر کس که با اراده ی خودش از او پیروی کند، همراه با او به دوزخ خواهد رفت . از آن هنگام به بعد، او به «ابلیس»(مأیوس از رحمت خدا)، «شیطان»(موجود پلید) و «غَرور»(فریبکار) مشهور شد . شیطان در نخستین تلاش خود، آدم و حوا را فریفت و موجب اخراج آن دو از بهشت شد. پس از آن هنگام، دشمنی سخت شیطان و یارانش با آدم و فرزندانش ادامه یافت و شیطان تمام تلاش خود را متوجه نابودی جسم و جان بشر کرد. خداوند بارها انسان را از دشمنی شیطان با خود خبر کرده و به وسیله ی کتاب آسمانی و پیامبران و امامان برگزیده اش، مردم را از حیله ها و مکرهای او آگاه کرده است. علاوه بر این، فرموده که اگر فریب شیطان را خوردند، از رحمت خدا نومید نشوند؛ فوری از اشتباهشان توبه کنند و بدانند که خدا آن ها را می بخشد.
❌️❌️توجه توجه تفسیر سوره انعام را نیز با ضربه زدن بر روی لینک زیر میتوانید مشاهده نمایید👇👇
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۲ مصحف شریف آیه ۱۲ تا ۲۲ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۲🌷
👈پرتگاه تکبّر:
شاید تا به حال عکس هايي را که با تلسکوپ های فضایی از کهکشان های دور گرفته شده، دیده باشید؛ کهکشان هایی که گاهی تا میلیاردها سال نوری از ما فاصله دارند؛ فاصله ای که تصورش هم ناممکن است. شاید منظومه ی شمسی ما در این فضای بیکران، به اندازه ی نقطه ای هم نباشد! آیا تا به حال اندیشیده ایم که ما در این جهان پهناور چقدر کوچک هستیم؟ آیا در این هستی وسیع، بودن یا نبودن ما تفاوتی هم می کند؟ البته همه ی ما کسانی را دیده یا دست کم حال و روزشان را شنیده ایم که خیال می کنند موجودات بسیار بزرگی هستند و افراد دیگر در کنار آنها، انسان های بی ارزش و کوچکی هستند؛ کسانی که به بیماری سخت و مهلک «تکبّر» دچار شده اند. در صفحه ی قبل خواندیم که ابلیس به علّت تکبّر و خودبزرگ بینی، از فرمان خدا سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد، و این غرور و تکبّر، او را از مقام والایی که با شش هزار سال عبادت به دست آورده بود، به پایین ترین درجه ی ممکن در جهان ساقط کرد.
بر اساس قرآن کریم، تنها یک نفر در جهان حقّ تکبّر ورزیدن دارد و او خدای بزرگ است؛ زیرا واقعاً بزرگ است و هیچ چیزی به بزرگی او نیست؛ بلکه همه غیر از او در برابر او هیچ است. به همین جهت، یکی از صفات خدا، «متکبّر» است . در روایاتِ پیشوایان ما نیز تکبّر، ویژگی مخصوص خدا ذکر شده است. در روایتی از امام صادق می-خوانیم:
«تکبّر، صفت مخصوص خداست و هر کس در [ادعای داشتن] این صفت با خدا در بیفتد، خدا او را با صورت بر آتش دوزخ می افکند.»
در روایت دیگری از پیامبر اسلام می خوانیم:
«در روز قیامت، افراد متکبّر [که در دنیا خود را خیلی بزرگ می پنداشتند] به شکل انسان هایی به اندازهی ذرّه های گرد و غبار هوا محشور می شوند، و تا زمانی که خدا به حساب اعمال مردم می رسد، زیر پای آنان لگدمال می شوند، و پس از آن به سوی آتش دوزخ رانده می شوند.»
از همین رو، قرآن کریم و پیشوایان معصوم، ما را به شدّت از این ویژگی باز داشته و به ما توصیه کرده اند که هیچ گاه خود را از دیگران بزرگ تر نبینیم و با مردم فروتن باشیم. بررسی زندگی اهلبیت، نشان دهنده ی تواضع فوق العاده ی آن مردمان بزرگ است. امیر مؤمنان علی در توصیف پیامبر اسلام می فرماید:
«او بر روی زمین غذا می خورد و مانند بردگان [مؤدّب] می نشست و با دست خود، کفش و لباسش را وصله می زد و بر الاغ بی پالان سوار می شد و پشت خود نیز کسی را سوار می کرد.»
همچنین در تاریخ آمده است که حضرت علی در دوران حکومتش، در بازارهای کوفه قدم می زد؛ راه را به کسانی که راهشان را گم کرده بودند، نشان می داد و به بارکشها در حمل بارشان کمک می کردند
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۳ مصحف شریف آیه ۲۳ تا ۳۰ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۳🌷
👈👈لباس تقوا:
تاریخ نشان می دهد که انسان همیشه لباس می پوشیده است. البته با گذشت زمان و تغییر مکان زندگی بشر، نوع پوشش او تغییر کرده است؛ ولی هیچ قوم و قبیله ای یافت نمی شود که بدون لباس زندگی کرده باشد. در قرآن نیز آمده است که پس از آن که حضرت آدم و همسرش حوا از میوه ی درخت ممنوع خوردند، لباس های بهشتی از تن شان فرو افتاد و بدن هایشان نمایان شد؛ ولی آن دو به سرعت سراغ برگ های درختان بهشت رفتند و تلاش کردند خود را با آن بپوشانند. تمام این شواهد، نشان دهنده ی این است که نوع انسان به پوشیدگی و عفاف علاقه مند است و از عریانی و بی عفّتی تنفّر دارد. خداوند در این آیه از نعمت لباس سخن می گوید و به بندگانش یادآوری می کند که این نعمت، یکی از لطف های خاص خداست که انسان ها را از حیوانات دیگر جدا می کند.
لباس، آبروی انسان را حفظ می کند و بدن او را از دیگران می پوشاند. لباس همچنین مایه ی زینت انسان است و او را از آنچه هست، زیباتر نشان می دهد. محافظت انسان در مقابل گرما و سرما، از فواید دیگر لباس است. البته این آیه، در کنار لباسی که زشتی های جسم را می پوشاند و باعث زیبا جلوه دادن آن می شود، به لباس مهمتری اشاره می کند که انسان را از آسیب های روحی حفظ می کند و به شخصیّت او جلوه ی خاصّی می بخشد. این لباس، «لباس تقوا» است. آری، قرآن، تقوا و پرهیزکاری را لباس روح انسان برمی شمرد و آن را بهترین پوشش برای آن می داند. در حقیقت، تقوا، حالتی ست که انسان را از انجام هر کاری که موجب خشم خدا می شود، حفظ می کند؛ حالتی که با وجود آن، مهم ترین هدف انسان، جلب خشنودی خدا و پرهیز از خشم او می شود. در واقع لباس های ظاهری انسان نیز با لباس تقوا ارزش حقیقی خود را به دست می آورند؛ زیرا مهمترین هدف از پوشیدن لباس، پوشاندن بدن از دیگران است، و این مطلب، نتیجه ی عفّت و حیاست، و عفّت و حیا، یکی از نشانه های تقواست. نبودن عفّت و حیا، ناهنجاری تأسّف باری ست که به صورت پوشش هایی نامناسب در میان برخی از مردمِ بی تقوا رواج دارد . بر اساس آیات قرآن، تقوا، ارزشمندترین حالت برای انسان است، و گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترین آنان هستند. آری، تقوا برای شخصیت انسان، مانند لباس فاخری است که بر تن او قرار گرفته است؛ انسان را از آسیب گناهان حفظ می کند و او را در چشم مردم، بزرگ و محترم جلوه می دهد. قرآن کریم، ویژگی های فراوانی برای افراد باتقوا برشمرده است.
بر اساس آیـه ی 177 سـورهی بـقره، ده ویـژگی کـلیدی پـرهـیزکاران این هاست:
1ـ ایـمان به خـدا؛
2ـ ایمان به آخرت؛
3ـ اعتقاد به وجود فرشتگان؛
4ـ ایمان به کتاب های آسمانی؛
5ـ ایمان به پیامبران؛
6ـ صدقه و کمک های مالی مستحب به خویشاوندان فقیر، یتیمان، افراد بینوا، در راه مـاندگان، نـیازمندان، بـردگان؛
7ـ خـواندن نماز؛
8ـ پـرداخـت واجبات مالی؛
9ـ وفای به عهد و پیمان؛
10ـ صبر و شکیبایی در برابر محرومیّت ها، بیماری ها و جنگ. در روایتی از امیر مؤمنان علی می-خوانیم: «تقوا داشته باشید؛ زیرا تقوا همه ی خوبی ها را جمع می کند، و بدون آن، هیچ خوبی ای برای انسان نمی ماند. به وسیله ی تقوا، خیر و خوبی دنیا به دست می آید؛ چیزهایی که بدون آن به دست نخواهد آمد.»
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۴ مصحف شریف آیه ۳۱ تا ۳۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۴🌷
از زینت هایی که خدا آفریده و روزی های پاکیزه بهره ببرید:
از نظر علم روان شناسی، روح و روان انسان، چهار احساس اساسی دارد، و سلامت روح، وابسته به این چهار حس است: حس نیکوکاری، حس دانایی، حس مذهبی و حس زیبایی. روان شناسان معتقدند که تمام زیبایی های ادبی، هنری و... از حس زیبایی سرچشمه می گیرد و سرکوب کردن آن، آثار مخرّبی بر روح و روان انسان می گذارد. دین اسلام که مهم ترین برنامه ی سعادت بشر است نیز به این احساس درونی انسان کاملاً توجه کرده، و کسانی که آن را سرکوب می کنند، توبیخ کرده است.
خداوند در آیه ی قبل، به همه ی مردم فرموده که در هنگام عبادت ـ که برترین لحظه ی زندگی انسان است ـ خود را بیارایند و زینت هایشان را با خود برگیرند. در این آیه نیز با لحنی توبیخ آمیز فرموده است که چه کسی زینت خدا و روزی های پاکیزه ای را که برای مردم پدید آورده، ممنوع کرده است. به همین سبب، پیشوایان معصوم به ما توصیه کرده اند که در هنگام نماز و عبادت، بهترین لباس خود را بپوشیم، به موهایمان شانه بزنیم، خودمان را با عطر خوشبو کنیم و با آراستگی کامل نماز بخوانیم. خود آنان نیز در اوقات غیر نماز و عبادت هم آراسته و خوش منظر بودند. در تاریخ نقل شده که روزی یکی از اصحاب امام باقر دید که امام عبای قرمز زیبایی بر دوش خود انداخته است. او که از لباس زیبای امام تعجب کرده بود، با حیرت به آن حضرت خیره شد. امام که متوجّه نگاه او شد، فرمود: «پوشیدن چنین لباس ایرادی ندارد.» آنگاه این آیه را تلاوت فرمود. همچنین از نظر اسلام، کسانی که به بهانه ی دینداری، از آراستن ظاهر خود و استفاده از روزی ها و خوراکی های حلال و پاکیزه خودداری می کنند، افراد نادانی هستند که درک درستی از دین ندارند. در تاریخ آمده است که پیش از جنگ نهروان، حضرت علی، عبدالله بن عباس را برای مذاکره با گروه منحرف خوارج، به سوی آنان فرستاد. ابن عباس در حالی که لباس زیبا و فاخری بر تن داشت، نزد آنان رفت. آن افراد خشک مغز و جاهل به او نگاهی انداختند و گفتند: «ابن عباس، تاکنون تو در نظر ما بهترین بودی؛ در حالی که اکنون چنین لباسی پوشیده ای [و این نشانه ی بی دینی توست].» او گفت: «اتفاقاً همین نکته، اولین مطلبی ست که بر سر آن با شما بحث می کنم.» آنگاه همین آیه را برایشان تلاوت کرد . البته همان طور که اسلام همواره جانب تعادل را می گیرد و از افراط و تفریط نهی می کند، از تجمّل گرایی افراطی نیز نهی کرده است، و به همین سبب، در پایان آیه ی قبل، مردم را از اسراف و زیاده روی در همه ی امور به خصوص تجمّلگرایی و استفاده ی افراطی از روزی ها و غذاهای پاک بازداشته است. نکته ی آخر اینکه در تاریخ زندگی پیامبر یا امیر مؤمنان علی میخوانیم که آنان با حالت فقیرانه ای زندگی می کردند و لباس ساده ای می پوشیدند و غذای ساده ای میخوردند. این بدین سبب بود که اوّلاً سطح زندگی مردم آن زمان بسیار پایین تر از دوران امامان دیگر بود و پوشیدن لباس های فاخر، موجب انگشت نما شدن آنان نزد مردم می شد؛ ثانیاً آن بزرگواران، رهبری جامعه را بر عهده داشتند، و رهبر جامعه وظیفه دارد که زندگی شخصی خود را در حدّ پایین ترین افراد جامعه سامان بخشد، و این نحوه ی زندگی، مخصوص آن بزرگواران بوده و تکلیف همگانی
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۵ مصحف شریف آیه ۳۸ تا ۴۳ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۵🌷
👈بهشت؛ سرای بدون کینه:
خداوند در آیات قبل، به سرنوشت شوم کافران اشاره کرد، و پس از آن، سرانجام نیک افراد باایمان را برشمرد. در این آیه، خدا به یکی از لطف های بزرگ خود به بهشتیان اشاره فرموده است. بر اساس این آیه و آیه ی 47 سوره ی حجر، خداوند هر گونه کینه و حسدی را که بهشتیان در گذشته نسبت به هم داشته اند، از دلهایشان برطرف می کند و آنها در بهشت بدون هیچ ناراحتی و کینه ای از یکدیگر با صلح و صفا روبروی هم می نشینند. آری، بهشت، سرای صلح و سلامت و نور و محبّت است، و تنها کسانی اجازه ی ورود به آن را دارند که دلهایی پاک و خالی از هر گونه خلق وخوی ناشایست مانند کینه و حسد داشته باشند. در مقابل، دل های اهل دوزخ که سرای زشتی ها و بداخلاقی هاست، پر از کینه و نفرت از یکدیگر است.
در آیه ی 38 همین سوره می خوانیم: «هر گروهی که وارد دوزخ می شوند، گروه دیگر را لعنت می کنند و از خدا می خواهند که بر عذاب آن ها بیفزاید»؛ در حالی که به فرموده ی قرآن، سخنان بهشتیان با یکدیگر، سرشار از لطف و مهربانی است و هیچ ناسزا و سخن زشتی میان آنان رد و بدل نمی شود. در حقیقت، دشمنی با افراد باایمان و نگه داشتن کینه ی آنان در دل، صفت ناپسندی است که برازنده ی اهل بهشت نیست، و به همین سبب اگر در دل و جانشان کینه ای وجود داشته باشد، در همان ابتدای بهشتی شدن، از دل هایشان پاک می شود. پس چه خوب است که ما در همین دنیا، دل و جانمان را از این خوی زشت پاک کنیم و هیچ کینه ای از مردم باایمان در دل نداشته باشیم، و اگر خدای ناکرده با کسی دشمنی داریم، با خلق و خوی خوب و دادن هدیه ای به او، آن را برطرف کنیم؛ زیرا در روایتی از پیامبر می خوانیم: «خوش رویی، کینه را از بین می برد.» همچنین امام صادق فرموده است: «به یکدیگر هدیه، بدهید تا محبّت میان شما زیاد شود؛ زیرا هدیه، کینه ها را از بین می برد.» به یاد داشته باشیم که پیشوای ششم ما فرموده همچنین است: «کینه ی مؤمن [اگر پیش بیاید]، فقط به همان اندازه ای است که اختلافی با برادر مؤمنش پیدا می کند، و پس از این که از برادر دینی اش جدا می شود، دیگر هیچ احساس بدی نسبت به او ندارد؛ ولی انسان کافر در تمام عمرش به دیگران کینه می ورزد.»
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۶ مصحف شریف آیه ۴۴ تا ۵۱ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۶🌷
👈 اصحاب اعراف:
بخش عمده ای از آیات قرآن، در مورد معاد سخن می گوید. این بخش از قرآن، به مراحل گوناگونی که انسان ها از هنگام جان دادن به بعد تجربه می کنند، اشاره می کند. این بخش معمولاً با بیان ویژگی های بهشت یا دوزخ به پایان می رسد. این آیات امّا در مورد یکی از مراحل عجیبی سخن می گوید که برخی از انسان ها در قیامت در آن قرار می گیرند.
بر اساس این آیات، پس از بهشتی شدنِ مؤمنانِ نیکوکار و دوزخی شدن کافرانِ بدکردار، گروهی از مردم باقی می مانند که اگرچه در دنیا ایمان داشته اند، گناهان و کارهای زشتشان از بهشتی شدن آنان جلوگیری می کند و حتّی آنان را تا مرز دوزخی شدن پیش می برد. آنان در «اعراف» (مکانی بلند) که بین بهشت و دوزخ قرار دارد، می ایستند و به حال و روز هر دو گروه بهشتی و دوزخی نظاره میکنند. گاهی به اهل بهشت و نعمت هایشان نگاه می کنند و به آنان درود می فرستند و آرزو می کنند که ایکاش با آنها می بودند؛ ولی حسـرت می خورند که گناهانشان اجازه ی ورود به بهشت را از آنان گرفته است. گاهی هم نظرشان را به آن طرف یعنی جهنّم می اندازند و با دیدن عذاب های هولناک آن، از خدا درخواست می کنند که به آنان رحم کند و ایشان را با ستمکارانی که در آتش دوزخ می سوزند، قرار ندهد. البته در اعراف، افراد دیگری نیز حضور دارند؛ افراد بزرگ و والامقامی که همه ی بهشتیان و دوزخیان را به خوبی می شناسند و اختیارات گسترده ای از سوی خدا به آنان داده شده است. در آن هنگام، این افراد به فریاد کسانی که در اعراف قرار دارند، می رسند و به آنان فرمان می دهند که بدون هیچ ترس و وحشتی وارد بهشت شوند. امام صادق در توضیح این آیات فرموده است: «اعراف، تپه ای بین بهشت و دوزخ است که تمام پیامبران و جانشینان آن ها، همراه افراد گنهکار زمان خودشان [که ایمان داشته اند] بر آن می ایستند؛ همانطور که فرمانده یک لشکر همراه افراد ناتوان لشکر می ایستد [و به آنان کمک می کند]. این در حالی است که افراد نیکوکار [پیشتر] به بهشت روانه شده اند. در آن هنگام، جانشینان پیامبران به آن گنهکاران میگویند:
به برادران نیکوکار خود نگاه کنید که به بهشت روانه شده اند. و آنان به بهشتیان سلام می کنند.» این آیات، به یکی از اعتقادات مهم ما یعنی «شفاعت» اشاره می کند. بر اساس این عقیده، پیشوایان بزرگ دین، فرشتگان، شهیدان و افراد صالح و نیکوکار با اجازه ی خدا در روز قیامت به برخی از افراد باایمان که صلاحیت کامل برای بهشتی شدن ندارند، کمک می کنند و خداوند به سبب درخواست آن بندگان پاک، از گناهان این افراد صرف نظر می کند. در واقع، شفاعت، یکی از جلوه های رحمت و بخشایش خداست که در آینه ی برخی از بندگان شایسته ی او نمایان می شود.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۷ مصحف شریف آیه ۵۲ تا ۵۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۷🌷
👈چند شرط مهم برای دعا:
ما و همه ی موجودات جهان، به لطف خدای بزرگ نیازمندیم. البته نیاز ما به خدا، با نیاز ما به یکدیگر تفاوت اساسی دارد؛ ما در تمام امور زندگی و لحظه لحظه ی عمرمان به خدا نیاز داریم. برای هر تپش قلب، هر دم و بازدم، هر بار فرود آوردن پلک و بلند کردن آن و...، به لطف خدا محتاجیم. به همین سبب، خداوند در آیه ی 29 سورهی رحمان می فرماید: «تمام موجوداتی که در آسمان ها و زمین هستند، از او تقاضا می کنند.» آری، همه ی مخلوقات خدا با زبان حال از او می خواهند که لطف خود را بر آنان ارزانی کند. علاوه بر این تقاضای همگانی، خداوند به بندگان خود آموخته است که برای جلب نظر او و برآورده شدن نیازهایشان دعا کنند و نیازهایشان را به زبان آورند و از خدا طلب کنند، و به آنان وعده داده که تقاضای آنان را برآورده کند؛ امّا بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین، استجابت دعا شروطی دارد که بی توجّهی به آن ها، باعث بی اثر ماندن دعا می شود. خداوند در این دو آیه، به چهار شرط مهم که برای استجابت دعا لازم است، اشاره کرده است:
1ـ نخستین و مهم ترین شرط دعا، «وجود حالت زاری و تضـرّع» در هنگام دعاست؛ زیرا اصل دعا، درخواست و تقاضای از خداست و ممکن نیست که شخص محتاج، تقاضای خود را با غرور و بی توجّهی طرح کند؛ بلکه باید حاجت خود را با زاری و التماس، نزد خدا بر زبان آورد.
در روایات آمده است که پیامبر خدا هنگامی که دعا می کرد، دستان خویش را مانند گدایی که غذا ميخواهد، به سوی آسمان بلند می کرد . همچنین در حالات آن حضرت می خوانیم که یک بار در هنگام دعا آنقدر به درگاه خدا زاری کرد و دستان خود را به آسمان بلند کرد که نزدیک بود عبا از دوشش بر زمین افتد.
2ـ دوّمین شرط دعا در این آیات، «دعای پنهانی» است؛ زیرا اگرچه دعا در همه ی حالات مناسب و نیکوست، ممکن است دعایی که در حضور دیگران انجام می شود، به ریا و خودنمایی بیالاید و توجّه به خدا در آن کمرنگ شود. به همین سبب در روایتی می خوانیم که خداوند به حضرت موسی فرمود: «ای فرزند عمران، از چشمانت اشک، از قلبت خشوع و از بدنت فروتنی به من ببخش و مرا در تاریکی شب بخوان تا دریابی که من نزدیکم و پاسخ تو را می دهم.»
3 و 4ـ سومین و چهارمین شرط از شروط دعا، داشتن حالت «ترس» و «امید» در هنگام دعاست؛ ترس از کیفر گناهانی که انجام داده ایم، و امید به لطف و بخشش خدا. ما نه باید چنان از کارهای خود راضی باشیم که خیال کنیم هیچ نقطه ی تاریکی در زندگی مان وجود ندارد و نه چنان مأیوس باشیم که خود را شایسته ی بخشش خدا و پاسخ او ندانیم؛ بلکه باید امیدوار باشیم که خدا ما را می بخشد و دعایمان را مستجاب می کند. آری، حقیقت دعا، خواست و تقاضایی است که از دل سرچشمه می گیرد و تنها لقلقه ی زبان نیست. هنگامی که این درخواست حقیقی با شروطش همراه شود، پاسخ خدا حتمی خواهد بود. به یاد داشته باشیم که پیشوای ششم ما فرموده است:
«خداوند، دعایی را که در پس قلبی فراموش کار باشد، مستجاب نمی کند؛ بنابراین هنگامی که دعا می کنی، با تمام وجود دعا كن، و پس از آن یقین داشته باش که دعایت مستجاب خواهد شد.» درباره ی استجابت دعا و شرایط آن، نکاتی وجود دارد که در جای دیگری به آن اشاره خواهد شد.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۸ مصحف شریف آیه ۵۸ تا ۶۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۸🌷
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس:
در دنیای جانداران گوناگون (گیاهان، حیوانات و انسان ها)، دو عامل مهم در شکل و ساختار زندگی هر موجودِ زنده، تأثیر مستقیم دارد.:
1ـ مواردی است که یک جاندار از آن تغذیه می کند؛ زیرا بدون هیچ تردیدی، ارزش غذایی یک ماده، اثر فراوانی بر رشد و سلامت جانداری دارد که از آن استفاده می کند.
2ـ دومین عامل، سلامت دستگاه گوارش و جذب آن جاندار است؛ زیرا هر قدر هم که مواد غذایی، سالم و مقوی باشند، اگر دستگاه جذب یک جاندار مشکل داشته باشد، باز هم نمی تواند مواد مورد نیاز بدنش را جذب کند، و در صورت اختلال شدید، همان مواد غذایی مفید هم شاید برای او مضر باشند و حتّی باعث نابودی او شوند. این قصه، با پدیده ی باران و جذب آن از سوی نقاط گوناگون زمین شباهت بسیار دارد.
باران که خالص ترین نوع آب هاست، یکی از برترین هدیه های مادّی خدا به ما زمینیان است و باعث رویش هزاران نوع گل و گیاه زیبا و پرخاصیت می شود. همین باران پاک و مطبوع، در زمین های نامناسبی مانند بیابان ها و شوره زارها، خس و خار می رویاند. همین حالت برای انسان بیمار نیز پدید می آید. در این حالت، غذاهایی که برای افراد سالم، مفید و نیروبخش است، برای انسان بیمار، غیر مفید و بلکه مضر است. انسان ها در برابر باران هدایت خداوند نیز عکس العملی مانند عکس العمل جانداران گوناگون در برابر مواد غذایی متنوع و سرزمین های مرغوب و نامرغوب در برابر باران نشان می دهند. این حقیقت بارها در قرآن تکرار شده که اگرچه آیات آن، سراسر لطف و رحمت و مایه ی هدایت و افزایش ایمان پرهیزکاران است، افراد کافر و لجوجی که حاضر نیستند در برابر حقیقت تسلیم شوند، از آن نتیجه ی معکوس می گیرند؛ به طوری که شنیدن آیات قرآن باعث گمراهی و تنفّر بیشتر آنان می شود. برای نمونه، در آیات 124 و 125 سورهی توبه می خوانیم: هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از منافقان به مسخره می گویند که این سوره، ایمان کدام یک از شما را زیاد کرد! ای پیامبر، به آنان بگو که این سوره، ایمان مؤمنان را زیاد کرد، و در مقابل، بر پلیدی منافقانِ بیماردل افزود؛ بطوری که آنان تا آخر عمر ایمان نمی آورند و با کفر و بی ایمانی خواهند مرد. یا در آیه ی 82 سوره ی اسراء می خوانیم که قرآن برای افراد باایمان، مایه ی شفا و رحمت است؛ ولی برای کسانی که با لجاجت و ستیزه جویی با حق، به خودشان ظلم می کنند، تنها مایه ی زیاد شدن نگون بختی شان خواهد بود. آری، این هشدار بزرگی برای همه ی انسانهاست که اگر چشمان خود را بر حقیقت ببندند و برای منافع شخصی خود، از قبول آن سر باز زنند، به بیماری سختی مبتلا می شوند که در پی آن، بهترین غذاهای روحی یعنی آیات قرآن و سخنان پیشوایان الهی، نه تنها بر آنها اثر مثبت نمی گذارد، بلکه مایه ی ستیزه جویی بیشتر ایشان خواهد شد. در حقیقت، قرآن، کسانی را هدایت می کند که دریچه ی قلب خود را به روی حقیقت باز کرده و آن را با تمام وجود پذیرفته است.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۹ مصحف شریف آیه ۶۸ تا ۷۳ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۹🌷
👈 جانشینان قوم نوح:
از آیات قرآن فهمیده می شود که توفان نوح، توفانی عالم گیر بوده، و جز کسانی که همراه آن حضرت بر کشتی سوار شده اند، بقیه ی مردم از بین رفته اند، و مردمی که پس از آن ها تاکنون بر روی زمین زندگی کرده اند، همگی از نسل حضرت نوح و کسانی هستند که همراه او بر کشتی سوار شده اند. بر اساس آیات قرآن، یکی از اقوام پرجمعیت و مشهوری که با فاصله ای نه چندان طولانی پس از توفان نوح شکل گرفته، قوم عاد بوده است.
طبق آیه ی 21 سوره ی احقاف، محل زندگی این قوم، «احقاف» به معنای شنزار بوده است. البته بدرستی روشن نیست که این شن زار کجا بوده است؛ ولی به نظر می رسد که این سرزمین در جنوب شبه جزیره ی عربستان، در حوالی سرزمین یمن، در نزدیکی دریا قرار داشته است. طبق آیات قرآن، مردم این قوم، بسیار درشت و قوی هیکل بوده اند. همچنین آنان نسبت به اقوام هم زمان خود، تمدّن چشمگیری داشته اند؛ تا حدّی که قرآن، معماری آنان را تا آن زمان بی نظیر خوانده است . به هر حال، این قوم مدّتی در ناز و نعمت به سر می بردند؛ ولی به جای شکر نعمتهای خدا، به ناسپاسی و کفر رو کردند و به آیین بت پرستی متمایل شدند. خداوند برای هدایت آنان، انسان پاکی به نام «هود» را نزدشان فرستاد. حضرت هود تمام تلاش خود را برای هدایت قومش به کار گرفت؛ ولی بیشتر آنان، به جای پذیرش حق، از آن رو گرداندند و حتّی او را به جنون متهم کردند و گفتند که بت هایشان به عقل او آسیب رسانده اند، و به مسخره از او خواستند که در آوردن عذاب خدا شتاب کند! بر اساس روایات، هفت سال بر قوم عاد باران نبارید، و این باعث بروز قحط شدیدی در سرزمین آنان شد؛ ولی این بلا نیز آنان را به خود نیاورد و آن ها همچنان بر گناهانشان پافشاری می کردند. تا این که روزی ابر سیاهی از دور نمایان شد. قوم عاد با خوشحالی به یکدیگر مژده ی باران دادند؛ ولی حضـرت هود که از سوی خدا حقیقت را می دانست، به آنان فرمود که آن ابر باران زا نیست؛ بلکه تندبادی است که برای نابودی آنان آمده است. حضرت هود به فرمان خدا با چهارهزار نفر از کسانی که به او ایمان آورده بودند، قومش را ترک کرد. سپس آن تندباد شدید به سرزمین قوم سرکش عاد رسید و هفت شب و شش روز بر آن سرزمین وزید و هیچ چیزی را سالم نگذاشت. اجساد بی جان قوم عاد، مانند برگ های پاییزی به این سو و آن سو پرت می شدند و شن های بیابان، آن ها را می پوشاند. سرانجام آن تندباد سخت، به فرمان خدا، شن ها را از اجساد آنان کنار زد و آن ها را به دریا انداخت. بدین ترتیب، خداوند پس از قوم نوح، بار دیگر بسیاری از مردم روی زمین را به سبب کفر و بی ایمانی و لجاجت شان نابود کرد و به همگان فهماند که این عالَم با همهی امکاناتش تنها در اختیار اوست و مبادا انسان ها، فریب قدرت ظاهري خود را بخورند و در برابر دستورهای خدا قد برافرازند.
🔰 تفسیر صفحه ۱۶۰ مصحف شریف آیه ۷۴ تا ۸۱ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۶۰🌷
👈جانشینان قوم عاد:
خدای بزرگ در کتاب خویش 25 مرتبه از «قوم ثمود» یاد کرده است. مردم این قوم، عرب اصیل بودند و محل زندگی شان، سرزمینی به نام «وادی القری» بین مدینه و شام بود. فاصله ی آنان تا دوران قوم عاد که پیش از آنان می زیستند، زیاد نبوده است. ایشان در روزگار خود دارای تمدّن چشمگیری بودند. در قرآن اشاره شده است که آنان با تراشیدن دل کوه ها، در آن خانه های محکمی می ساختند، و در دشت ها و زمین های هموار، قصرهای مجلّلی بنا می کردند. یکی از مشاغل آنان، زراعت و کشت و کار بوده است. قوم ثمود، طبق سنّت قبایل گذشته که پیرمردها و بزرگترها در قبیله حکمران بوده اند، زندگی می کرده اند. پس از مدّتی، مردم این قوم به بت پرستی و گناه و قتل و خون ریزی روی کردند. به همین سبب، خداوند، حضرت صالح را که از همان قوم بود، برانگیخت و او را مأمور کرد که قومش را به عذاب الهی هشدار دهد. حضرت صالح، قوم خود را به عبادت خدا و پیروی از خود دعوت کرد و آنان را از پیروی افراد فاسد برحذر داشت؛ ولی تنها عدّه ی کمی به او ایمان آوردند و سران و اشراف قومش او را به دروغگویی، بی خردی و جادوگری متّهم کردند و پیروانش را افرادی خوار و بی مقدار خواندند و از او خواستند که برای اثبات ادّعایش، شتر ماده ای را از دل کوه بیرون آورد. آن حضرت، در برابر آزار و اذیت قومش، صبر و تحمّل نشان داد و درخواست آنان را پذیرفت. خداوند نیز برای تأیید پیامبر خود، در برابر چشمان حیرت زده ی آن قوم، ماده شتر را همراه فرزند کوچکش از دل سنگ های کوه بیرون آورد و آن را معجزه ی صالح قرار داد و البته توسط او از مردم عهد گرفت که آب چشمه ای که مردم از آن استفاده می کنند، در یک روز برای آن شتر، و در روز دیگر برای مردم باشد، و هیچ کس حق ندارد به آن شتر ماده و فرزند کوچک ترین آسیبی برساند؛ که در آن صورت، عذاب سختی به آن قوم خواهد رسید. این معجزه ی بزرگ امّا باز در دل سنگ بسیاری کارگر نیفتاد و دعوت صالح و انکار قومش، تا مدّتی ادامه یافت. سرانجام مردم نگون بخت آن قوم تصمیم گرفتند فرمان خدا را زیر پا بگذارند و آن شتر را به قتل برسانند. پس شقی ترین شخص قومشان را برای این کار انتخاب کردند. پس از این جنایت، حضرت صالح به آنان وعده داد که بیش از سه روز زنده نخواهند ماند؛ ولی آنان باز هم دست از لجاجت برنداشتند و از کارهایشان پشیمان نشدند؛ بلکه در این مدّت، نقشه ی قتل صالح و خانواده اش را در سر پروراندند! سرانجام پس از سه روز، وعده ی صالح عملی شد و آسمان و زمین، مأمور نابود کردن آنان شدند. صاعقه ای از آسمان بر سرشان فرود آمد، زمین زیر پایشان به سختی لرزید و در مدّت کوتاهی، بدن های بی جانشان سرتاسر آن سرزمین را پوشاند. خداوند پیش از نزول عذاب، صالح و پیروانش را نجات داد. پس از عذاب، صالح به قوم هلاک شده اش فرمود: «ای قوم من، براستی که پیام های پروردگارم را به شما رساندم و برایتان خیرخواهی کردم؛ ولی شما افراد خیرخواه را دوست نداشتید.»....
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۱🌷
👈👈 ابلیس:
بر اساس آیات قرآن، دو موجود در جهان زندگی میکنند که دارای عقل و شعور و قدرت انتخاب راه خیر و شر هستند؛ جنیان و انسان ها. جنیان پیش از انسان ها آفریده شده اند. مادّهی اولیه ی جنیان، آتش، و مادّه ی اولیه ی انسان ها، خاک بود. در میان جنیان، جنّی وجود داشت که بعدها به ابلیس مشهور شد. نام او در ابتدا «حارث» بود. او جنّ خداپرست و عابدی بود. شش هزار سال عبادت، مقام او را در جهان چنان والا کرد که در صف فرشتگان جای گرفت . یکی از عبادات او، دو رکعت نماز بود که چهار هزار سال طول کشید.
هنگامی که خداوند، نخستین انسان را آفرید، به تمام فرشتگان دستور داد که به او سجده کنند. در آن هنگام که ابلیس هم در صف فرشتگان حاضر بود و وظیفه داشت مانند دیگر ملائکه به آدم سجده کند، او بر خلاف همه ی فرشتگان، از سجده ی بر آدم سرپیچی کرد و از روی تکبّر و خودبرتربینی بهانه آورد که از آدم برتر است و دلیلی برای سجده به او نمی بیند؛ زیرا او از آتشِ روشن آفریده شده، ولی آدم از خاک و گل بی ارزش و بدبو خلق شده است. خدا نیز به کیفر نافرمانی اش، او را از مقام والایی که داشت، اخراج کرد و مورد لعن و نفرین ابدی خویش قرار داد. ابلیس از خدا تقاضا کرد که تا روز قیامت به او فرصت زندگی دهد. خداوند نیز تا زمانی مشخّص و نه تا روز قیامت به او فرصت داد. در آن هنگام، ابلیس که به سبب سجده نکردن به نخستین انسان، مقام و منزلت خویش را از دست داده بود، سوگند یاد کرد که تمام تلاش خود را برای گمراه کردن و نابودی سعادت انسان ها به کار گیرد. خدا نیز به او فرمود که او هیچ تسلّطی بر انسان ها ندارد و فقط می تواند آنها را به کار بد وسوسه کند، و هر کس که با اراده ی خودش از او پیروی کند، همراه با او به دوزخ خواهد رفت . از آن هنگام به بعد، او به «ابلیس»(مأیوس از رحمت خدا)، «شیطان»(موجود پلید) و «غَرور»(فریبکار) مشهور شد . شیطان در نخستین تلاش خود، آدم و حوا را فریفت و موجب اخراج آن دو از بهشت شد. پس از آن هنگام، دشمنی سخت شیطان و یارانش با آدم و فرزندانش ادامه یافت و شیطان تمام تلاش خود را متوجه نابودی جسم و جان بشر کرد. خداوند بارها انسان را از دشمنی شیطان با خود خبر کرده و به وسیله ی کتاب آسمانی و پیامبران و امامان برگزیده اش، مردم را از حیله ها و مکرهای او آگاه کرده است. علاوه بر این، فرموده که اگر فریب شیطان را خوردند، از رحمت خدا نومید نشوند؛ فوری از اشتباهشان توبه کنند و بدانند که خدا آن ها را می بخشد.
❌️❌️توجه توجه تفسیر سوره انعام را نیز با ضربه زدن بر روی لینک زیر میتوانید مشاهده نمایید👇👇
سوره انعام _ تفسیر کامل سوره انعام از آیه ۱ تا ۱۶۵ _ تفسیر قرآن کریم از صفحه ۱۲۸ تا ۱۵۰
❌️❌️❌️توجه توجه تفسیر سوره نساء را نیز میتوانید با ضربه زدن بر روی لینک زیر مشاهده نمایید 👇...
vatanv.ir
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۲🌷
👈پرتگاه تکبّر:
شاید تا به حال عکس هايي را که با تلسکوپ های فضایی از کهکشان های دور گرفته شده، دیده باشید؛ کهکشان هایی که گاهی تا میلیاردها سال نوری از ما فاصله دارند؛ فاصله ای که تصورش هم ناممکن است. شاید منظومه ی شمسی ما در این فضای بیکران، به اندازه ی نقطه ای هم نباشد! آیا تا به حال اندیشیده ایم که ما در این جهان پهناور چقدر کوچک هستیم؟ آیا در این هستی وسیع، بودن یا نبودن ما تفاوتی هم می کند؟ البته همه ی ما کسانی را دیده یا دست کم حال و روزشان را شنیده ایم که خیال می کنند موجودات بسیار بزرگی هستند و افراد دیگر در کنار آنها، انسان های بی ارزش و کوچکی هستند؛ کسانی که به بیماری سخت و مهلک «تکبّر» دچار شده اند. در صفحه ی قبل خواندیم که ابلیس به علّت تکبّر و خودبزرگ بینی، از فرمان خدا سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد، و این غرور و تکبّر، او را از مقام والایی که با شش هزار سال عبادت به دست آورده بود، به پایین ترین درجه ی ممکن در جهان ساقط کرد.
بر اساس قرآن کریم، تنها یک نفر در جهان حقّ تکبّر ورزیدن دارد و او خدای بزرگ است؛ زیرا واقعاً بزرگ است و هیچ چیزی به بزرگی او نیست؛ بلکه همه غیر از او در برابر او هیچ است. به همین جهت، یکی از صفات خدا، «متکبّر» است . در روایاتِ پیشوایان ما نیز تکبّر، ویژگی مخصوص خدا ذکر شده است. در روایتی از امام صادق می-خوانیم:
«تکبّر، صفت مخصوص خداست و هر کس در [ادعای داشتن] این صفت با خدا در بیفتد، خدا او را با صورت بر آتش دوزخ می افکند.»
در روایت دیگری از پیامبر اسلام می خوانیم:
«در روز قیامت، افراد متکبّر [که در دنیا خود را خیلی بزرگ می پنداشتند] به شکل انسان هایی به اندازهی ذرّه های گرد و غبار هوا محشور می شوند، و تا زمانی که خدا به حساب اعمال مردم می رسد، زیر پای آنان لگدمال می شوند، و پس از آن به سوی آتش دوزخ رانده می شوند.»
از همین رو، قرآن کریم و پیشوایان معصوم، ما را به شدّت از این ویژگی باز داشته و به ما توصیه کرده اند که هیچ گاه خود را از دیگران بزرگ تر نبینیم و با مردم فروتن باشیم. بررسی زندگی اهلبیت، نشان دهنده ی تواضع فوق العاده ی آن مردمان بزرگ است. امیر مؤمنان علی در توصیف پیامبر اسلام می فرماید:
«او بر روی زمین غذا می خورد و مانند بردگان [مؤدّب] می نشست و با دست خود، کفش و لباسش را وصله می زد و بر الاغ بی پالان سوار می شد و پشت خود نیز کسی را سوار می کرد.»
همچنین در تاریخ آمده است که حضرت علی در دوران حکومتش، در بازارهای کوفه قدم می زد؛ راه را به کسانی که راهشان را گم کرده بودند، نشان می داد و به بارکشها در حمل بارشان کمک می کردند
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۳ مصحف شریف آیه ۲۳ تا ۳۰ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۳🌷
👈👈لباس تقوا:
تاریخ نشان می دهد که انسان همیشه لباس می پوشیده است. البته با گذشت زمان و تغییر مکان زندگی بشر، نوع پوشش او تغییر کرده است؛ ولی هیچ قوم و قبیله ای یافت نمی شود که بدون لباس زندگی کرده باشد. در قرآن نیز آمده است که پس از آن که حضرت آدم و همسرش حوا از میوه ی درخت ممنوع خوردند، لباس های بهشتی از تن شان فرو افتاد و بدن هایشان نمایان شد؛ ولی آن دو به سرعت سراغ برگ های درختان بهشت رفتند و تلاش کردند خود را با آن بپوشانند. تمام این شواهد، نشان دهنده ی این است که نوع انسان به پوشیدگی و عفاف علاقه مند است و از عریانی و بی عفّتی تنفّر دارد. خداوند در این آیه از نعمت لباس سخن می گوید و به بندگانش یادآوری می کند که این نعمت، یکی از لطف های خاص خداست که انسان ها را از حیوانات دیگر جدا می کند.
لباس، آبروی انسان را حفظ می کند و بدن او را از دیگران می پوشاند. لباس همچنین مایه ی زینت انسان است و او را از آنچه هست، زیباتر نشان می دهد. محافظت انسان در مقابل گرما و سرما، از فواید دیگر لباس است. البته این آیه، در کنار لباسی که زشتی های جسم را می پوشاند و باعث زیبا جلوه دادن آن می شود، به لباس مهمتری اشاره می کند که انسان را از آسیب های روحی حفظ می کند و به شخصیّت او جلوه ی خاصّی می بخشد. این لباس، «لباس تقوا» است. آری، قرآن، تقوا و پرهیزکاری را لباس روح انسان برمی شمرد و آن را بهترین پوشش برای آن می داند. در حقیقت، تقوا، حالتی ست که انسان را از انجام هر کاری که موجب خشم خدا می شود، حفظ می کند؛ حالتی که با وجود آن، مهم ترین هدف انسان، جلب خشنودی خدا و پرهیز از خشم او می شود. در واقع لباس های ظاهری انسان نیز با لباس تقوا ارزش حقیقی خود را به دست می آورند؛ زیرا مهمترین هدف از پوشیدن لباس، پوشاندن بدن از دیگران است، و این مطلب، نتیجه ی عفّت و حیاست، و عفّت و حیا، یکی از نشانه های تقواست. نبودن عفّت و حیا، ناهنجاری تأسّف باری ست که به صورت پوشش هایی نامناسب در میان برخی از مردمِ بی تقوا رواج دارد . بر اساس آیات قرآن، تقوا، ارزشمندترین حالت برای انسان است، و گرامی ترین افراد نزد خدا، باتقواترین آنان هستند. آری، تقوا برای شخصیت انسان، مانند لباس فاخری است که بر تن او قرار گرفته است؛ انسان را از آسیب گناهان حفظ می کند و او را در چشم مردم، بزرگ و محترم جلوه می دهد. قرآن کریم، ویژگی های فراوانی برای افراد باتقوا برشمرده است.
بر اساس آیـه ی 177 سـورهی بـقره، ده ویـژگی کـلیدی پـرهـیزکاران این هاست:
1ـ ایـمان به خـدا؛
2ـ ایمان به آخرت؛
3ـ اعتقاد به وجود فرشتگان؛
4ـ ایمان به کتاب های آسمانی؛
5ـ ایمان به پیامبران؛
6ـ صدقه و کمک های مالی مستحب به خویشاوندان فقیر، یتیمان، افراد بینوا، در راه مـاندگان، نـیازمندان، بـردگان؛
7ـ خـواندن نماز؛
8ـ پـرداخـت واجبات مالی؛
9ـ وفای به عهد و پیمان؛
10ـ صبر و شکیبایی در برابر محرومیّت ها، بیماری ها و جنگ. در روایتی از امیر مؤمنان علی می-خوانیم: «تقوا داشته باشید؛ زیرا تقوا همه ی خوبی ها را جمع می کند، و بدون آن، هیچ خوبی ای برای انسان نمی ماند. به وسیله ی تقوا، خیر و خوبی دنیا به دست می آید؛ چیزهایی که بدون آن به دست نخواهد آمد.»
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۴ مصحف شریف آیه ۳۱ تا ۳۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۴🌷
از زینت هایی که خدا آفریده و روزی های پاکیزه بهره ببرید:
از نظر علم روان شناسی، روح و روان انسان، چهار احساس اساسی دارد، و سلامت روح، وابسته به این چهار حس است: حس نیکوکاری، حس دانایی، حس مذهبی و حس زیبایی. روان شناسان معتقدند که تمام زیبایی های ادبی، هنری و... از حس زیبایی سرچشمه می گیرد و سرکوب کردن آن، آثار مخرّبی بر روح و روان انسان می گذارد. دین اسلام که مهم ترین برنامه ی سعادت بشر است نیز به این احساس درونی انسان کاملاً توجه کرده، و کسانی که آن را سرکوب می کنند، توبیخ کرده است.
خداوند در آیه ی قبل، به همه ی مردم فرموده که در هنگام عبادت ـ که برترین لحظه ی زندگی انسان است ـ خود را بیارایند و زینت هایشان را با خود برگیرند. در این آیه نیز با لحنی توبیخ آمیز فرموده است که چه کسی زینت خدا و روزی های پاکیزه ای را که برای مردم پدید آورده، ممنوع کرده است. به همین سبب، پیشوایان معصوم به ما توصیه کرده اند که در هنگام نماز و عبادت، بهترین لباس خود را بپوشیم، به موهایمان شانه بزنیم، خودمان را با عطر خوشبو کنیم و با آراستگی کامل نماز بخوانیم. خود آنان نیز در اوقات غیر نماز و عبادت هم آراسته و خوش منظر بودند. در تاریخ نقل شده که روزی یکی از اصحاب امام باقر دید که امام عبای قرمز زیبایی بر دوش خود انداخته است. او که از لباس زیبای امام تعجب کرده بود، با حیرت به آن حضرت خیره شد. امام که متوجّه نگاه او شد، فرمود: «پوشیدن چنین لباس ایرادی ندارد.» آنگاه این آیه را تلاوت فرمود. همچنین از نظر اسلام، کسانی که به بهانه ی دینداری، از آراستن ظاهر خود و استفاده از روزی ها و خوراکی های حلال و پاکیزه خودداری می کنند، افراد نادانی هستند که درک درستی از دین ندارند. در تاریخ آمده است که پیش از جنگ نهروان، حضرت علی، عبدالله بن عباس را برای مذاکره با گروه منحرف خوارج، به سوی آنان فرستاد. ابن عباس در حالی که لباس زیبا و فاخری بر تن داشت، نزد آنان رفت. آن افراد خشک مغز و جاهل به او نگاهی انداختند و گفتند: «ابن عباس، تاکنون تو در نظر ما بهترین بودی؛ در حالی که اکنون چنین لباسی پوشیده ای [و این نشانه ی بی دینی توست].» او گفت: «اتفاقاً همین نکته، اولین مطلبی ست که بر سر آن با شما بحث می کنم.» آنگاه همین آیه را برایشان تلاوت کرد . البته همان طور که اسلام همواره جانب تعادل را می گیرد و از افراط و تفریط نهی می کند، از تجمّل گرایی افراطی نیز نهی کرده است، و به همین سبب، در پایان آیه ی قبل، مردم را از اسراف و زیاده روی در همه ی امور به خصوص تجمّلگرایی و استفاده ی افراطی از روزی ها و غذاهای پاک بازداشته است. نکته ی آخر اینکه در تاریخ زندگی پیامبر یا امیر مؤمنان علی میخوانیم که آنان با حالت فقیرانه ای زندگی می کردند و لباس ساده ای می پوشیدند و غذای ساده ای میخوردند. این بدین سبب بود که اوّلاً سطح زندگی مردم آن زمان بسیار پایین تر از دوران امامان دیگر بود و پوشیدن لباس های فاخر، موجب انگشت نما شدن آنان نزد مردم می شد؛ ثانیاً آن بزرگواران، رهبری جامعه را بر عهده داشتند، و رهبر جامعه وظیفه دارد که زندگی شخصی خود را در حدّ پایین ترین افراد جامعه سامان بخشد، و این نحوه ی زندگی، مخصوص آن بزرگواران بوده و تکلیف همگانی
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۵ مصحف شریف آیه ۳۸ تا ۴۳ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۵🌷
👈بهشت؛ سرای بدون کینه:
خداوند در آیات قبل، به سرنوشت شوم کافران اشاره کرد، و پس از آن، سرانجام نیک افراد باایمان را برشمرد. در این آیه، خدا به یکی از لطف های بزرگ خود به بهشتیان اشاره فرموده است. بر اساس این آیه و آیه ی 47 سوره ی حجر، خداوند هر گونه کینه و حسدی را که بهشتیان در گذشته نسبت به هم داشته اند، از دلهایشان برطرف می کند و آنها در بهشت بدون هیچ ناراحتی و کینه ای از یکدیگر با صلح و صفا روبروی هم می نشینند. آری، بهشت، سرای صلح و سلامت و نور و محبّت است، و تنها کسانی اجازه ی ورود به آن را دارند که دلهایی پاک و خالی از هر گونه خلق وخوی ناشایست مانند کینه و حسد داشته باشند. در مقابل، دل های اهل دوزخ که سرای زشتی ها و بداخلاقی هاست، پر از کینه و نفرت از یکدیگر است.
در آیه ی 38 همین سوره می خوانیم: «هر گروهی که وارد دوزخ می شوند، گروه دیگر را لعنت می کنند و از خدا می خواهند که بر عذاب آن ها بیفزاید»؛ در حالی که به فرموده ی قرآن، سخنان بهشتیان با یکدیگر، سرشار از لطف و مهربانی است و هیچ ناسزا و سخن زشتی میان آنان رد و بدل نمی شود. در حقیقت، دشمنی با افراد باایمان و نگه داشتن کینه ی آنان در دل، صفت ناپسندی است که برازنده ی اهل بهشت نیست، و به همین سبب اگر در دل و جانشان کینه ای وجود داشته باشد، در همان ابتدای بهشتی شدن، از دل هایشان پاک می شود. پس چه خوب است که ما در همین دنیا، دل و جانمان را از این خوی زشت پاک کنیم و هیچ کینه ای از مردم باایمان در دل نداشته باشیم، و اگر خدای ناکرده با کسی دشمنی داریم، با خلق و خوی خوب و دادن هدیه ای به او، آن را برطرف کنیم؛ زیرا در روایتی از پیامبر می خوانیم: «خوش رویی، کینه را از بین می برد.» همچنین امام صادق فرموده است: «به یکدیگر هدیه، بدهید تا محبّت میان شما زیاد شود؛ زیرا هدیه، کینه ها را از بین می برد.» به یاد داشته باشیم که پیشوای ششم ما فرموده همچنین است: «کینه ی مؤمن [اگر پیش بیاید]، فقط به همان اندازه ای است که اختلافی با برادر مؤمنش پیدا می کند، و پس از این که از برادر دینی اش جدا می شود، دیگر هیچ احساس بدی نسبت به او ندارد؛ ولی انسان کافر در تمام عمرش به دیگران کینه می ورزد.»
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۶ مصحف شریف آیه ۴۴ تا ۵۱ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۶🌷
👈 اصحاب اعراف:
بخش عمده ای از آیات قرآن، در مورد معاد سخن می گوید. این بخش از قرآن، به مراحل گوناگونی که انسان ها از هنگام جان دادن به بعد تجربه می کنند، اشاره می کند. این بخش معمولاً با بیان ویژگی های بهشت یا دوزخ به پایان می رسد. این آیات امّا در مورد یکی از مراحل عجیبی سخن می گوید که برخی از انسان ها در قیامت در آن قرار می گیرند.
بر اساس این آیات، پس از بهشتی شدنِ مؤمنانِ نیکوکار و دوزخی شدن کافرانِ بدکردار، گروهی از مردم باقی می مانند که اگرچه در دنیا ایمان داشته اند، گناهان و کارهای زشتشان از بهشتی شدن آنان جلوگیری می کند و حتّی آنان را تا مرز دوزخی شدن پیش می برد. آنان در «اعراف» (مکانی بلند) که بین بهشت و دوزخ قرار دارد، می ایستند و به حال و روز هر دو گروه بهشتی و دوزخی نظاره میکنند. گاهی به اهل بهشت و نعمت هایشان نگاه می کنند و به آنان درود می فرستند و آرزو می کنند که ایکاش با آنها می بودند؛ ولی حسـرت می خورند که گناهانشان اجازه ی ورود به بهشت را از آنان گرفته است. گاهی هم نظرشان را به آن طرف یعنی جهنّم می اندازند و با دیدن عذاب های هولناک آن، از خدا درخواست می کنند که به آنان رحم کند و ایشان را با ستمکارانی که در آتش دوزخ می سوزند، قرار ندهد. البته در اعراف، افراد دیگری نیز حضور دارند؛ افراد بزرگ و والامقامی که همه ی بهشتیان و دوزخیان را به خوبی می شناسند و اختیارات گسترده ای از سوی خدا به آنان داده شده است. در آن هنگام، این افراد به فریاد کسانی که در اعراف قرار دارند، می رسند و به آنان فرمان می دهند که بدون هیچ ترس و وحشتی وارد بهشت شوند. امام صادق در توضیح این آیات فرموده است: «اعراف، تپه ای بین بهشت و دوزخ است که تمام پیامبران و جانشینان آن ها، همراه افراد گنهکار زمان خودشان [که ایمان داشته اند] بر آن می ایستند؛ همانطور که فرمانده یک لشکر همراه افراد ناتوان لشکر می ایستد [و به آنان کمک می کند]. این در حالی است که افراد نیکوکار [پیشتر] به بهشت روانه شده اند. در آن هنگام، جانشینان پیامبران به آن گنهکاران میگویند:
به برادران نیکوکار خود نگاه کنید که به بهشت روانه شده اند. و آنان به بهشتیان سلام می کنند.» این آیات، به یکی از اعتقادات مهم ما یعنی «شفاعت» اشاره می کند. بر اساس این عقیده، پیشوایان بزرگ دین، فرشتگان، شهیدان و افراد صالح و نیکوکار با اجازه ی خدا در روز قیامت به برخی از افراد باایمان که صلاحیت کامل برای بهشتی شدن ندارند، کمک می کنند و خداوند به سبب درخواست آن بندگان پاک، از گناهان این افراد صرف نظر می کند. در واقع، شفاعت، یکی از جلوه های رحمت و بخشایش خداست که در آینه ی برخی از بندگان شایسته ی او نمایان می شود.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۷ مصحف شریف آیه ۵۲ تا ۵۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۷🌷
👈چند شرط مهم برای دعا:
ما و همه ی موجودات جهان، به لطف خدای بزرگ نیازمندیم. البته نیاز ما به خدا، با نیاز ما به یکدیگر تفاوت اساسی دارد؛ ما در تمام امور زندگی و لحظه لحظه ی عمرمان به خدا نیاز داریم. برای هر تپش قلب، هر دم و بازدم، هر بار فرود آوردن پلک و بلند کردن آن و...، به لطف خدا محتاجیم. به همین سبب، خداوند در آیه ی 29 سورهی رحمان می فرماید: «تمام موجوداتی که در آسمان ها و زمین هستند، از او تقاضا می کنند.» آری، همه ی مخلوقات خدا با زبان حال از او می خواهند که لطف خود را بر آنان ارزانی کند. علاوه بر این تقاضای همگانی، خداوند به بندگان خود آموخته است که برای جلب نظر او و برآورده شدن نیازهایشان دعا کنند و نیازهایشان را به زبان آورند و از خدا طلب کنند، و به آنان وعده داده که تقاضای آنان را برآورده کند؛ امّا بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین، استجابت دعا شروطی دارد که بی توجّهی به آن ها، باعث بی اثر ماندن دعا می شود. خداوند در این دو آیه، به چهار شرط مهم که برای استجابت دعا لازم است، اشاره کرده است:
1ـ نخستین و مهم ترین شرط دعا، «وجود حالت زاری و تضـرّع» در هنگام دعاست؛ زیرا اصل دعا، درخواست و تقاضای از خداست و ممکن نیست که شخص محتاج، تقاضای خود را با غرور و بی توجّهی طرح کند؛ بلکه باید حاجت خود را با زاری و التماس، نزد خدا بر زبان آورد.
در روایات آمده است که پیامبر خدا هنگامی که دعا می کرد، دستان خویش را مانند گدایی که غذا ميخواهد، به سوی آسمان بلند می کرد . همچنین در حالات آن حضرت می خوانیم که یک بار در هنگام دعا آنقدر به درگاه خدا زاری کرد و دستان خود را به آسمان بلند کرد که نزدیک بود عبا از دوشش بر زمین افتد.
2ـ دوّمین شرط دعا در این آیات، «دعای پنهانی» است؛ زیرا اگرچه دعا در همه ی حالات مناسب و نیکوست، ممکن است دعایی که در حضور دیگران انجام می شود، به ریا و خودنمایی بیالاید و توجّه به خدا در آن کمرنگ شود. به همین سبب در روایتی می خوانیم که خداوند به حضرت موسی فرمود: «ای فرزند عمران، از چشمانت اشک، از قلبت خشوع و از بدنت فروتنی به من ببخش و مرا در تاریکی شب بخوان تا دریابی که من نزدیکم و پاسخ تو را می دهم.»
3 و 4ـ سومین و چهارمین شرط از شروط دعا، داشتن حالت «ترس» و «امید» در هنگام دعاست؛ ترس از کیفر گناهانی که انجام داده ایم، و امید به لطف و بخشش خدا. ما نه باید چنان از کارهای خود راضی باشیم که خیال کنیم هیچ نقطه ی تاریکی در زندگی مان وجود ندارد و نه چنان مأیوس باشیم که خود را شایسته ی بخشش خدا و پاسخ او ندانیم؛ بلکه باید امیدوار باشیم که خدا ما را می بخشد و دعایمان را مستجاب می کند. آری، حقیقت دعا، خواست و تقاضایی است که از دل سرچشمه می گیرد و تنها لقلقه ی زبان نیست. هنگامی که این درخواست حقیقی با شروطش همراه شود، پاسخ خدا حتمی خواهد بود. به یاد داشته باشیم که پیشوای ششم ما فرموده است:
«خداوند، دعایی را که در پس قلبی فراموش کار باشد، مستجاب نمی کند؛ بنابراین هنگامی که دعا می کنی، با تمام وجود دعا كن، و پس از آن یقین داشته باش که دعایت مستجاب خواهد شد.» درباره ی استجابت دعا و شرایط آن، نکاتی وجود دارد که در جای دیگری به آن اشاره خواهد شد.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۸ مصحف شریف آیه ۵۸ تا ۶۷ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۸🌷
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس:
در دنیای جانداران گوناگون (گیاهان، حیوانات و انسان ها)، دو عامل مهم در شکل و ساختار زندگی هر موجودِ زنده، تأثیر مستقیم دارد.:
1ـ مواردی است که یک جاندار از آن تغذیه می کند؛ زیرا بدون هیچ تردیدی، ارزش غذایی یک ماده، اثر فراوانی بر رشد و سلامت جانداری دارد که از آن استفاده می کند.
2ـ دومین عامل، سلامت دستگاه گوارش و جذب آن جاندار است؛ زیرا هر قدر هم که مواد غذایی، سالم و مقوی باشند، اگر دستگاه جذب یک جاندار مشکل داشته باشد، باز هم نمی تواند مواد مورد نیاز بدنش را جذب کند، و در صورت اختلال شدید، همان مواد غذایی مفید هم شاید برای او مضر باشند و حتّی باعث نابودی او شوند. این قصه، با پدیده ی باران و جذب آن از سوی نقاط گوناگون زمین شباهت بسیار دارد.
باران که خالص ترین نوع آب هاست، یکی از برترین هدیه های مادّی خدا به ما زمینیان است و باعث رویش هزاران نوع گل و گیاه زیبا و پرخاصیت می شود. همین باران پاک و مطبوع، در زمین های نامناسبی مانند بیابان ها و شوره زارها، خس و خار می رویاند. همین حالت برای انسان بیمار نیز پدید می آید. در این حالت، غذاهایی که برای افراد سالم، مفید و نیروبخش است، برای انسان بیمار، غیر مفید و بلکه مضر است. انسان ها در برابر باران هدایت خداوند نیز عکس العملی مانند عکس العمل جانداران گوناگون در برابر مواد غذایی متنوع و سرزمین های مرغوب و نامرغوب در برابر باران نشان می دهند. این حقیقت بارها در قرآن تکرار شده که اگرچه آیات آن، سراسر لطف و رحمت و مایه ی هدایت و افزایش ایمان پرهیزکاران است، افراد کافر و لجوجی که حاضر نیستند در برابر حقیقت تسلیم شوند، از آن نتیجه ی معکوس می گیرند؛ به طوری که شنیدن آیات قرآن باعث گمراهی و تنفّر بیشتر آنان می شود. برای نمونه، در آیات 124 و 125 سورهی توبه می خوانیم: هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از منافقان به مسخره می گویند که این سوره، ایمان کدام یک از شما را زیاد کرد! ای پیامبر، به آنان بگو که این سوره، ایمان مؤمنان را زیاد کرد، و در مقابل، بر پلیدی منافقانِ بیماردل افزود؛ بطوری که آنان تا آخر عمر ایمان نمی آورند و با کفر و بی ایمانی خواهند مرد. یا در آیه ی 82 سوره ی اسراء می خوانیم که قرآن برای افراد باایمان، مایه ی شفا و رحمت است؛ ولی برای کسانی که با لجاجت و ستیزه جویی با حق، به خودشان ظلم می کنند، تنها مایه ی زیاد شدن نگون بختی شان خواهد بود. آری، این هشدار بزرگی برای همه ی انسانهاست که اگر چشمان خود را بر حقیقت ببندند و برای منافع شخصی خود، از قبول آن سر باز زنند، به بیماری سختی مبتلا می شوند که در پی آن، بهترین غذاهای روحی یعنی آیات قرآن و سخنان پیشوایان الهی، نه تنها بر آنها اثر مثبت نمی گذارد، بلکه مایه ی ستیزه جویی بیشتر ایشان خواهد شد. در حقیقت، قرآن، کسانی را هدایت می کند که دریچه ی قلب خود را به روی حقیقت باز کرده و آن را با تمام وجود پذیرفته است.
🔰 تفسیر صفحه ۱۵۹ مصحف شریف آیه ۶۸ تا ۷۳ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۵۹🌷
👈 جانشینان قوم نوح:
از آیات قرآن فهمیده می شود که توفان نوح، توفانی عالم گیر بوده، و جز کسانی که همراه آن حضرت بر کشتی سوار شده اند، بقیه ی مردم از بین رفته اند، و مردمی که پس از آن ها تاکنون بر روی زمین زندگی کرده اند، همگی از نسل حضرت نوح و کسانی هستند که همراه او بر کشتی سوار شده اند. بر اساس آیات قرآن، یکی از اقوام پرجمعیت و مشهوری که با فاصله ای نه چندان طولانی پس از توفان نوح شکل گرفته، قوم عاد بوده است.
طبق آیه ی 21 سوره ی احقاف، محل زندگی این قوم، «احقاف» به معنای شنزار بوده است. البته بدرستی روشن نیست که این شن زار کجا بوده است؛ ولی به نظر می رسد که این سرزمین در جنوب شبه جزیره ی عربستان، در حوالی سرزمین یمن، در نزدیکی دریا قرار داشته است. طبق آیات قرآن، مردم این قوم، بسیار درشت و قوی هیکل بوده اند. همچنین آنان نسبت به اقوام هم زمان خود، تمدّن چشمگیری داشته اند؛ تا حدّی که قرآن، معماری آنان را تا آن زمان بی نظیر خوانده است . به هر حال، این قوم مدّتی در ناز و نعمت به سر می بردند؛ ولی به جای شکر نعمتهای خدا، به ناسپاسی و کفر رو کردند و به آیین بت پرستی متمایل شدند. خداوند برای هدایت آنان، انسان پاکی به نام «هود» را نزدشان فرستاد. حضرت هود تمام تلاش خود را برای هدایت قومش به کار گرفت؛ ولی بیشتر آنان، به جای پذیرش حق، از آن رو گرداندند و حتّی او را به جنون متهم کردند و گفتند که بت هایشان به عقل او آسیب رسانده اند، و به مسخره از او خواستند که در آوردن عذاب خدا شتاب کند! بر اساس روایات، هفت سال بر قوم عاد باران نبارید، و این باعث بروز قحط شدیدی در سرزمین آنان شد؛ ولی این بلا نیز آنان را به خود نیاورد و آن ها همچنان بر گناهانشان پافشاری می کردند. تا این که روزی ابر سیاهی از دور نمایان شد. قوم عاد با خوشحالی به یکدیگر مژده ی باران دادند؛ ولی حضـرت هود که از سوی خدا حقیقت را می دانست، به آنان فرمود که آن ابر باران زا نیست؛ بلکه تندبادی است که برای نابودی آنان آمده است. حضرت هود به فرمان خدا با چهارهزار نفر از کسانی که به او ایمان آورده بودند، قومش را ترک کرد. سپس آن تندباد شدید به سرزمین قوم سرکش عاد رسید و هفت شب و شش روز بر آن سرزمین وزید و هیچ چیزی را سالم نگذاشت. اجساد بی جان قوم عاد، مانند برگ های پاییزی به این سو و آن سو پرت می شدند و شن های بیابان، آن ها را می پوشاند. سرانجام آن تندباد سخت، به فرمان خدا، شن ها را از اجساد آنان کنار زد و آن ها را به دریا انداخت. بدین ترتیب، خداوند پس از قوم نوح، بار دیگر بسیاری از مردم روی زمین را به سبب کفر و بی ایمانی و لجاجت شان نابود کرد و به همگان فهماند که این عالَم با همهی امکاناتش تنها در اختیار اوست و مبادا انسان ها، فریب قدرت ظاهري خود را بخورند و در برابر دستورهای خدا قد برافرازند.
🔰 تفسیر صفحه ۱۶۰ مصحف شریف آیه ۷۴ تا ۸۱ سوره مبارکه اعراف
🌷نکته تفسیری صفحه ۱۶۰🌷
👈جانشینان قوم عاد:
خدای بزرگ در کتاب خویش 25 مرتبه از «قوم ثمود» یاد کرده است. مردم این قوم، عرب اصیل بودند و محل زندگی شان، سرزمینی به نام «وادی القری» بین مدینه و شام بود. فاصله ی آنان تا دوران قوم عاد که پیش از آنان می زیستند، زیاد نبوده است. ایشان در روزگار خود دارای تمدّن چشمگیری بودند. در قرآن اشاره شده است که آنان با تراشیدن دل کوه ها، در آن خانه های محکمی می ساختند، و در دشت ها و زمین های هموار، قصرهای مجلّلی بنا می کردند. یکی از مشاغل آنان، زراعت و کشت و کار بوده است. قوم ثمود، طبق سنّت قبایل گذشته که پیرمردها و بزرگترها در قبیله حکمران بوده اند، زندگی می کرده اند. پس از مدّتی، مردم این قوم به بت پرستی و گناه و قتل و خون ریزی روی کردند. به همین سبب، خداوند، حضرت صالح را که از همان قوم بود، برانگیخت و او را مأمور کرد که قومش را به عذاب الهی هشدار دهد. حضرت صالح، قوم خود را به عبادت خدا و پیروی از خود دعوت کرد و آنان را از پیروی افراد فاسد برحذر داشت؛ ولی تنها عدّه ی کمی به او ایمان آوردند و سران و اشراف قومش او را به دروغگویی، بی خردی و جادوگری متّهم کردند و پیروانش را افرادی خوار و بی مقدار خواندند و از او خواستند که برای اثبات ادّعایش، شتر ماده ای را از دل کوه بیرون آورد. آن حضرت، در برابر آزار و اذیت قومش، صبر و تحمّل نشان داد و درخواست آنان را پذیرفت. خداوند نیز برای تأیید پیامبر خود، در برابر چشمان حیرت زده ی آن قوم، ماده شتر را همراه فرزند کوچکش از دل سنگ های کوه بیرون آورد و آن را معجزه ی صالح قرار داد و البته توسط او از مردم عهد گرفت که آب چشمه ای که مردم از آن استفاده می کنند، در یک روز برای آن شتر، و در روز دیگر برای مردم باشد، و هیچ کس حق ندارد به آن شتر ماده و فرزند کوچک ترین آسیبی برساند؛ که در آن صورت، عذاب سختی به آن قوم خواهد رسید. این معجزه ی بزرگ امّا باز در دل سنگ بسیاری کارگر نیفتاد و دعوت صالح و انکار قومش، تا مدّتی ادامه یافت. سرانجام مردم نگون بخت آن قوم تصمیم گرفتند فرمان خدا را زیر پا بگذارند و آن شتر را به قتل برسانند. پس شقی ترین شخص قومشان را برای این کار انتخاب کردند. پس از این جنایت، حضرت صالح به آنان وعده داد که بیش از سه روز زنده نخواهند ماند؛ ولی آنان باز هم دست از لجاجت برنداشتند و از کارهایشان پشیمان نشدند؛ بلکه در این مدّت، نقشه ی قتل صالح و خانواده اش را در سر پروراندند! سرانجام پس از سه روز، وعده ی صالح عملی شد و آسمان و زمین، مأمور نابود کردن آنان شدند. صاعقه ای از آسمان بر سرشان فرود آمد، زمین زیر پایشان به سختی لرزید و در مدّت کوتاهی، بدن های بی جانشان سرتاسر آن سرزمین را پوشاند. خداوند پیش از نزول عذاب، صالح و پیروانش را نجات داد. پس از عذاب، صالح به قوم هلاک شده اش فرمود: «ای قوم من، براستی که پیام های پروردگارم را به شما رساندم و برایتان خیرخواهی کردم؛ ولی شما افراد خیرخواه را دوست نداشتید.»....
آخرین ویرایش توسط مدیر: