سال ها بگذشت و آمد نو به نو ای دریغ از حاصل فصل درو

  • نویسنده موضوع اعتصامی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 64
  • برچسب‌ها
    گنجور
اعتصامی

اعتصامی

دردت وَه گیانم هلنم
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
21,564
پسندها
22,233
امتیازها
113
مدال ها
6
صلح کردم با خدای خویشتن
صلح قبل از مرگ با رنگ کفن
ای ملائک در به رویم وا کنید
بهتر از این با دل من تا کنید
من دلم را روی دست آورده ام
لشکرم را از شکست آورده ام
گریه توبه امانم را برید
تیغ نام تو زبانم را برید
این منم آن روسیاه سال قبل
درخجالت از گناه سال قبل
این منم در زلف شب افکنده دست
این منم بیچاره ای چاره پرست
چاره بیچارگان دستم بگیر
دست من امروز هستم را بگیر
ای شب تاریک نورم را بده
زان لب شیرین شورم را بده
تا که دل نازک شدم آهم گرفت
که ماه تو آمد سر راهم گرفت
تا بیایم بر خودم، مهمان شدم
ریزه خوار سفره قرآن شدم
منم بساطم را کنون انداختم
خود نگو اینک تو را نشناختم
من همان عبد گنهکار توام
سایه سار ظل دیوار توام
میوه ما لک شده ما را بخر
از برای خود دل ما را ببر
خود مبین بر حال و روز زار ما
روزگاری داشت رونق کار ما
ما به سرسبزی ارادت داشتیم
از طفولیت سیادت داشتیم
سجده می بردیم بر درگاه تو
اشک می چیدیم در فصل درو
جانماز ما به روی آب بود
جای اتراق همه محراب بود
شب به شب حالی می شدیم
کشته مولی الموالی می شدیم
بی خبربودیم از درد فلک
زخم می دادیم بر دست نمک
ذکر می خوردیم جای نان شب
غصه می خوردیم اما بی تعب
مطرب خود می شدیم و تار خود
گاه حمال خود و گهوار خود
حالیا ماندست از ما پرده ای
آری ای حمال تن بد کرده ای
جانماز ما نمی دانم چه شد
آن سیادت ها نمی دانم چه شد
سبزی ما را ازین سفره که برد؟
سبزی ما را مگر ابلیس خورد؟
سال ها بگذشت و آمد نو به نو
ای دریغ از حاصل فصل درو
زخم ما تن داد بر درمان غیر
خیر شر شد، شر ما هم گشت خیر
حال ما تسلیم فرمان می شویم
آن چه گویی شو به ما آن می شویم
راه آمین را بر چشم ما مبند
خشک شد گر چشم ما برما مخند
ما ضرر کردیم طی سال را
حسن خود دیدیم سوءحال را
ای خدا حال مناجاتی بده
مثل حلوا اشک خیراتی بده
با من از راه غضب داخل نشو
راست گفتم بر جفا مایل نشو
جان هرچه مرد ما را رو نکن
آب مانده را جارو نکن
 

موضوعات مشابه

بالا