ع
عماد
کاربر نمونه
Male- تاریخ ثبتنام
- 17/1/23
- نوشتهها
- 428
- پسندها
- 717
- امتیازها
- 93
- مدال ها
- 1
- جنسیت
دکترا گفتن ۳ روز دیگه بیشتر زنده نمیمونه...
هرکاری از دستم برمیومد براش کردم
هرجا که دلش میخواست بردمش
قرض کردم تا بتونم به آرزوهاش برسونمش
روزا رو باهم خوش بودیم و میخندیدیم
شبا هم میومدیم باهم گریه میکردیم
شاید کسی تجربه نکرده باشه باهم گریه کردن رو
همه معمولا باهم خندیدن
ولی تو این ۳ روز من فهمیدم باهم گریه کردن خیلی بیشتر آرامش میده...
میرفتیم میشستیم به صدای ویالون اون نوازنده خیابونیه گوش میکردیم ، دیگه بی تفاوت از کنارش رد نمیشدیم...
خیایون هارو ساعت ۲ شب باهم قدم میزدیم ...
تا تونستیم همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم...
۳ روز تموم شد و دیگه نداشتمش...
۲۳ سال نفس کشیدم و راه رفتم و کار کردم و پول درآوردم و جمع کردم، ولی فقط تو ۳ روز معنی زندگی رو فهمیدم و تو این سه روز فقط زندگی کردم
.
.
شاید یکی از ما هم ۳ روز بیشتر نباشیم
پس زندگی کنیم و قدر همدیگه رو بدونیم...
.
امیرحسین سرمنگانی
هرکاری از دستم برمیومد براش کردم
هرجا که دلش میخواست بردمش
قرض کردم تا بتونم به آرزوهاش برسونمش
روزا رو باهم خوش بودیم و میخندیدیم
شبا هم میومدیم باهم گریه میکردیم
شاید کسی تجربه نکرده باشه باهم گریه کردن رو
همه معمولا باهم خندیدن
ولی تو این ۳ روز من فهمیدم باهم گریه کردن خیلی بیشتر آرامش میده...
میرفتیم میشستیم به صدای ویالون اون نوازنده خیابونیه گوش میکردیم ، دیگه بی تفاوت از کنارش رد نمیشدیم...
خیایون هارو ساعت ۲ شب باهم قدم میزدیم ...
تا تونستیم همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم...
۳ روز تموم شد و دیگه نداشتمش...
۲۳ سال نفس کشیدم و راه رفتم و کار کردم و پول درآوردم و جمع کردم، ولی فقط تو ۳ روز معنی زندگی رو فهمیدم و تو این سه روز فقط زندگی کردم
.
.
شاید یکی از ما هم ۳ روز بیشتر نباشیم
پس زندگی کنیم و قدر همدیگه رو بدونیم...
.
امیرحسین سرمنگانی