بیا تا جهان را ب بد نسپُریم/ب کوشش همه دست نیکی بریم

  • نویسنده موضوع ثمین
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 314
  • برچسب‌ها
    گنجور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ثمین

ثمین

.
ناظر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/23
نوشته‌ها
1,636
پسندها
3,565
امتیازها
113
مدال ها
6
بیا تا جهان را به بد نسپُریم
به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد، پایدار...
همان بِه که نیکی بود یادگار


۲۵ اردیبهشت روز فردوسی است. حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر و حماسه‌سرای ایرانی و سراینده شاهنامه است. 🌹
حکیم فردوسی را یکی از بزرگ‌ترین شاعر‌ان پارسی‌گو می‌دانند
.💚



ابوالقاسم فردوسی طوسی (۳۲۹ – ۴۱۶ هجری قمری) شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.

تولد و کودکی فردوسی

ابوالقاسم حسن منصور بن محمد بن اسحاق شرفشاه در سال 319 خورشیدی در روستای پاژ از توابغ بلوک طابران طوس در دوران سلطنت سامانیان متولد شد. روستای پاژ (زادگاه فردوسی)، امروزه با نام روستای فاز شناخته می شود. این روستا امروزه در 28 کیلومتری آرامگاه او قرار گرفته است.

نام پدر او ابومنصور و نام مادرش گردویه زهرا بوده است. پدر از کشاورزان بزرگ خراسان و مادرش یکی از شاهزادگان مازندرانی به نام اسپهبدان بود. او دارای سه خواهر بوده است.

کسب علم و تحصیل

حکیم ابولقاسم فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و مقدمات کمال و تحصیل را نزد پدر و در مکتب خانه های باژ و طوس فرا گرفت، سپس به مدرسه ای در طوس برای ادامه تحصیل رفت. او از همان دوران به خواندن داستان های تاریخی علاقمند شد. تمکن مالی فردوسی باعث شد او بتواند دوران نوجوانی و جوانی را صرف مطالعه تاریخ و به دست آوردن علم کند.


علاقه به تاریخ و بوجود آمدن شاهکاری به نام شاهنامه

فردوسی از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود و توانست در دوران نوجوانی و جوانی کتاب های تاریخی فراوانی بخواند. او پس از آشنایی با تاریخ ایران و مطالعه آن به داستان ها و افسانه های کهن ایرانی بیشتر علاقه مند می شد، طوری که تصمیم به نوشتن مجموعه ای عظیم از داستان های اساطیری ایرانیان گرفت و طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن «شاهنامه» شد.

فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد.

سرودن شاهنامه و خلف وعده سلطان محمود غزنوی

شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی می باشد که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد که در آن داستان های ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ما نوشته شده است.

سرودن شاهنامه سی و پنج سال طول کشید، فردوسی اوایل از ثروت و دارایی قابل توجهی برخوردار بود و برخی از بزرگان علاقمند به تاریخ باستان نیز او را از نظر مالی یاری می کردند. اما به تدریج فردوسی دچار فقر و تنگدستی شد.

حکیم ابولقاسم فردوسی سی و پنج سال را صرف سرودن شاهنامه کرد آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود، برای دریافت پاداش اهدا نمود.

سلطان محمود در ابتدا به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی وعده داد شصت هزار دینار به او پرداخت کنداما خلف وعده کرد و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای فردوسی فرستاد و او را رنجیده خاطر نمود.

علت پیمان شکنی سلطان محمود این بود که فردوسی پیرو مذهب تشیع بود و اشعار زیادی در ستایش یزدان سروده بود اما سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود. حکیم ابوالقاسم فردوسی به دلیل رنجش خود از غزنین پایتخت غزنویان خارج و به زادگاه خود بازگشت.

سلطان محمود پس از چندی از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد شصت هزار دینار را به طوس ببرند و به فردوسی تقدیم کنند اما زمانی هدیه به طوس رسید که فردوسی حیات فانی را بدرود گفته بود. فرمانبرداران سلطان محمود هدیه را به دختر فردوسی تقدیم نمودند اما دختر فردوسی از پذیرفتن هدیه پادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد.

ازدواج و فرزندان فردوسی

تا قبل از سرودن شاهنامه آگاهی چندانی در زندگانی فردوسی در دست نیست. در آغاز داستان «بیژن و منیژه» زنی نام برده شده که پژوهشگرانی چون حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیح الله صفا او را همسر فردوسی دانسته اند. چنانچه در بخش فرهنگ و هنر نمناک می خوانید بر اساس این گمان همسر فردوسی زنی فرهیخته بوده، که توانایی چنگ نوازی داشته است.

به احتمال زیاد او دختر خانواده ای فرهیخته و از نظر مالی توانمند بوده و از آنچه که در این خانواده ها به دختران آموزش داده می شده، بهره داشته است. فردوسی دارای یک پسر و یک دختر بوده است. پسر او در سال 359 ه‍.ق به دنیا آمده و در سال 396 ه‍.ق در 37 سالگی و زمانی که فردوسی 67 ساله بوده، درگذشت. از فردوسی تنها یک دختر به جای ماند که پس از درگذشت فردوسی پاداش سلطان محمود را نپذیرفت.

آرامگاه فردوسی

فردوسی در سال 416 هجری قمری از دنیا رفت و مرگ او در دورانی سخت و در شرایط نا به سامان مالی بوده است. پیکر فردوسی را در حیاط خانه خودش دفن کردند زیرا در آن زمان دفن مسلمانان شیعه در قبرستان توس ممنوع بود بنابراین با دفن فردوسی در قبرستان توس ممانعت شد.

یکی از حاکمان محلی غزنویان، بنایی در محل مقبره فردوسی ساخت که به تدریج این آرامگاه ویران شد. در طی سال های 1307 تا 1313 رضا شاه پهلوی دستور داد بنای آرامگاه فردوسی را کامل بازسازی کردند و هم زمان با آیین هزاره فردوسی از بنای جدید آرامگاه فردوسی رونمایی شد. کار تکمیل طراحی آرامگاه در سال 1348 و به دست هوشنگ سیحون، معمار برجسته ایرانی انجام شد.

آرامگاه فردوسی در 20 کیلومتری شمال غربی شهر مشهد، در مسیر عبوری به سمت کلات نادری و در نزدیکی شهر تاریخی طبران و بقعه تاریخی هارونیه واقع است. در19 مهرماه سال 1399 در محوطه آرامگاه فردوسی پیکرمحمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران به خاک سپرده شد.


بیا تا جهـان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بـد، پایدار
همـان به که نیکی بود یادگار

همان گنج و دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مرترا سـودمند

فریدون فــرّخ، فرشته نبـود
بــه مشک و به عنبر، سرشته نبود

به داد و دهش یــافت آن نیگوئی
تو داد و دهش کن، فریدون توئی



- حکیم ابوالقاسم فردوسی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اعتصامی

اعتصامی

هلنم کاش بمونی تو برام
مدیر کل
تاریخ ثبت‌نام
4/10/22
نوشته‌ها
22,721
پسندها
22,588
امتیازها
113
مدال ها
6
ممنونم ثمین جان 🌹

در داستانهای عامیانهء ایران که هنوز در افواه مردم سایر است از هجومنامهء فردوسی بر محمود مکرر سخن رفته است و ابیاتی با مضمونی قریب به مضمونی چند بیت مذکور هم‌ آمده است،ولی در همهء داستانها شاه بجای«پرستارزاده»خوانده شدن«نانوازاده» نامیده شده است.

مثلا در متن روایتی که در سال 1354 از یک کارگر کتابفروش 38 ساله در گذر جمع‌آوری شده است می‌خوانیم:

اگر مادر شاه بانو بدی‌ مرا سیم و زر تا بزانو بدی‌ همانا که تو نانوازاده‌ای‌ بهای یکی نان به من داده‌ای

(انجوی،1976:18)

در روایتی از یک کشاورز 81 ساله از همایونشهر اصفهان که در فروردین 1354 جمع‌آوری شده می‌گوید:

اگر مادر شاه بانو بدی‌ مرا سیم و زر تا بزانو بدی‌ همانا که شه نانوازاده است‌ بجای طلا نقره‌ام داده است

(انجوی،1976:23)

روایات بیضاء شیراز و قلعهء بابا خان ملایر،بیت دوم را بترتیب به صور زیر آورده‌اند:

یقینم که شه نانوازاده است‌ بجای طلا نقره‌ام داده است

(نجوی،1976:32)

گمانم که شه نانوازاده است‌ بهای لب نان به من داده است

(انجوی،1976:33)

در سه روایت بنقل از سه کشاورز شست و یک ساله،چهل و دو ساله،و پنجاه و پنج‌ ساله از اهالی فروتقهء کاشمر مضمون بیت موردبحث تنها به نثر گفته شده است: «فردوسی که دید پادشاه بخیلی کرده است شعر هجوی درست کرد و برای سلطان محمود فرستاد و فرار کرد رفت به طوس.سلطان محمود وقتی شعر را خواند دید فردوسی به شعر گفته است که تو نانوازاده هستی و بهای یک ته نا؟؟نان یعنی قرص نان‌]به من‌ داده‌ای»(انجوی،1976:36).

روایتی از یک کشاورز 61 ساله اهل مقصود بیک شهرضا-در نزدیکی اصفهان- دو بیت موردبحث را بصورت زیر ضبط می‌کند که:

اگر مادرت شهربانو بدی‌ مرا سیم و زر تا به زانو بدی‌ گمان می‌رسد نانبازاده‌ای‌ بجای طلا نقره‌ام داده‌ای

(انجوی،1976:41)

چنان‌که ملاحضه می‌شود در همهء این روایات سلطان محمود نانوازاده یا نانبازاده‌ خوانده شده است.پس از این‌که سلطان از اشعار شاعر درباب نانوازاده خوانده شدن خود مطلع می‌گردد بفکر فرو می‌رود و بقول معروف«از خودش شک پیدا می‌کند.»برطبق‌ متن بسیاری از این روایات سلطان پیش مادرش می‌رود و با تهدید یا با الحاح از او حقیقت اصل و نسب خود را جویا می‌گردد.مادر سلطان بالاخره اعتراف می‌کند و حقیقت حال بر سلطان کشف می‌شود.پاسخهای مادر سلطان در داستانهای مختلف با هم فرق می‌کند،اما مضمون همهء آنها یکی است.طبق بعضی از این داستانها مادر به‌ سلطان محمود می‌گوید که او هروقت حامله می‌شده دختر می‌زاییده است.بالاخره یک‌ بار شوهرش که می‌خواسته به سفر برود همسر حاملهء خود را تهدید می‌کند که اگر از سفر بازآمدم و دیدم که دوباره دختر زاییده‌ای تو و بچه را بضرب شمشیر خواهم کشت.زن‌ بیچاره بسیار ناراخت می‌شود و دست به دامن زن نانوای دربار،که او هم حامله بوده‌ است می‌شود و قرار می‌گذارند که اگر بچهء ملکه دوباره دختر از کار درآمد،آن را با بچهء زن نانوا که عادة پسرزا بوده است عوض کنند.ازقضا بچه،دختر از آب درمی‌آید و مجبور می‌شوند که آن را به زن نانوا بدهند و نوزاد او را که پسر بوده است از او بگیرند (یعنی موتیف k 1921.2 تعویض بچه‌ها).مادر سلطان محمود به فرزندش می‌گوید که در حقیقت تو همان پسر نانوا هستی که فردوسی گفته است(انجوی،
1976:18-19؛24؛32-33؛36-37)
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا