اتاق کتاب قسمت 2 : چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟

  • نویسنده موضوع Reza
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ داستانی زیبا به قلم دکتر اسپنسر جانسون است
، معرفی اسپنسر جانسون 👇
پاتریک اسپنسر جانسون پزشک و نویسنده آمریکایی بود که عمدتاً به دلیل کتاب‌های روانشناسانه اش که در زمینه‌هایی همچون شیوهٔ زندگی هستند شهرت دارد
.. 📚
این کتاب اولین بار در سال 1998 منتشر و با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد به طوری که در مدتی کوتاه به یکی از پر فروش ترین کتاب های نیویورک تایمز تبدیل شد و به مدت پنج سال در این جایگاه باقی ماند. جالب است بدانید تاکنون بیش از 26 میلیون نسخه از این کتاب در سراسر دنیا به فروش رفته و بعد از گذشت این همه سال هنوز هم عنوان یکی از پر فروش ترین کتاب ها در این زمینه را یدک می کشد.
Sample216
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
موضوع کتاب چه کسی پنیر مرا دزدید چیست؟
از تغیرات زندگی نترس و از ماجراجویی لذت ببر(خودشناسی، موفقیت) 📚
...
ما همیشه فکر میکنیم که درس های زندگی و باید از داستان های قدیمی یاد بگیریم
کتاب چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد یک داستان باستانی نیست
اما تاثیر گذاری کتاب همانند ضرب المثل و داستان باستانی پربار و اثر گذاراست.📚 هدف از از خواندن این کتاب این است ک درس های مهم زندگی را به مخاطبان خود بیاموزد، نکاتی که با کمک آن ها می توان با مشکلات و ناسازگاری های احتمالی ناشی از تغییرات ناخواسته در زندگی شخصی و کاری مقابله کرد.
.. 📚
کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد آنقدر معروف است که لازم نیست حتما طرفدار کتاب‌های روانشناسی و انگیزشی باشید تا آن را بشناسید. این اثر اسپنسر جانسون درباره مفهوم تغییر نوشته شده است. جانسون در این کتاب اعتقاد دارد که تغییر لازمه زندگی است. همه ما در زندگی با تغییراتی روبه‌رو شده‌ایم که شاید گاهی شیرازه ما را از هم پاشیده است. تغییر نه‌تنها یک مسئله طبیعی بلکه واجب است. آنچه این وسط اهمیت دارد این است که ما بتوانیم خودمان را برای مواجهه با تغییرات آشنا کنیم و بالاتر از آن، سرمنشا ایجاد تغییر باشیم و خودمان آن را به‌وجود بیاوریم. اسپنسر
.... 📚
در این داستان چهار شخصیت وجود داره (دو آدم کوچولو، دوتا موش)، هر چهار شخصیت هر روز به دنبال پنیر وارد هزار راه میشن(‌یه چیز مارپیچه تودرتو).
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
قسمتی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ به صورت عکس
IMG
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
کتاب چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد تاثیرات زیادی در زندگی ها و سبک زندگی جوانان داشت وضعیت شغلی را بهبو د بخشید
داستان پنیر ب درون خانه ها، شرکت ها، مساجد، کلیساها، ارتش و تیم های ورزشی نفوذ کرده و ب زبان های زیادی ترجمه شده است📚
...
موش به نام های اسکری و اسنیف و دو آدم کوچولو به نام های هم و هاو
به این منظور انتخاب شدن تا بخش های پیچیده و ساده مارا در قالب داستان توضیح دهند
بعضی اوقات رفتار ما شبیه اسنیف است چ با شامه تیز خودتغیرر را احساس میکند
یا شبیه اسکری که ب سوی عمل میتابد
یا شبیه هم که تغییر را نمیپذیرد و دربرابرش مقاومت می‌کند.و ترس ان دارد ک تغیرر ب چیز بدتری تبدیل شود
یاشبیه های ک یاد می‌گیرد تغیرر ممکن است ب چیزی بهتر تبدیل شود و خودش را با تغیر وفق دهد
تحت تاثیر هرکدوم از این شخصیت ها که باشیم همگی یک وجه مشترک داریم
(نیاز به یافتن راه درمان و پیشرفتن ب در دوران تغیرر)
حساب شده ترین نقشه های انسان ها و موش هایم گاهی ب خطا می‌رود
زندگی دالانی اسان و منظم نیست ک بی‌دغدغه در آن سفرکنیم
بلکه هزارتوی پر پیچ وخم است که باید راه خود را در آن بیابیم
و گاهی هم راه گم کرده و پریشان شده در این هزارتوی بی نام و نشان سرگردان شویم
اما اگر ایمان داشته باشیم همواره دری نه آن دری ک فکرش را میکردیم بلکه دری ک خیر بینهایت درآن است به رویمان گشوده خواهد شد
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
یک گردهمایی وقت ناهار است زنگ دبیرستان به صدا درآمد
بچها از کلاس خارج شده و ب سمت تریا (سلف غذا) می‌روند تا دورمیز همیشگی ک ناهارمیخورند جمع شوند.
همه آنها راجب تغیراتی ک قرار بود در مدرسه اینجاد شود چیزهایی شنیده بودند و میخاستند دراین باره باهم صحبت کنند
کریس و ملانی قبل از همه رسیدند،
کریس ب ملانی گفت تو چی فکر میکنی ملانی فقط چشمانش را چرخاند
آنا درحالی ک کوله پشتی اش را رو کی میز مینداخت گفت من فکر میکنم این تغیرر بی‌معنی است.،من مدرسه را همینطور که هست دوس داشتم چرا آن ها می‌خواهند کلاس راتغیرردهند،
پیتر تصدیق کرد و گفت غیرعاقلانه ای حالا ماباید معلم های خود را تغیرردهیم
بچها شکایت میکردن یکی میگفت خوب ک چی
یکی میگفت دقیقا وقتی فهمیدیم چی ب چیه باید عوص کنند
کریس وسط صحبت آنها پرید و گفت بس کنید بچها
شاید همه چیز بهترشد مدرسه بیشتر از ظرفیت خودش دانش آموز دارد این‌کار لازم است
کارن که سال پیش 3درس راافتاده بود گفت برای من که فرقی ندارد
هرطور می‌خواهد بشود، دراین مدرسه هیچ وقت چیزی بهتر نمیشود
ملانی به کارن گفت چطور انقد مطمئنی ما هنوز تغیرری را امتحان نکردیم
یکی از بچها گفت من قبلا درزندگی تغیرات زیادی احساس کردم دیگر تغییری نمیخاهم پدرش خانواده اش را در کودکی رها کرده بودو او هیچ وقت بااسن مسئله کنار نیامده بود
او نسبت ب تغیرات زندگی اش خشمگین بود.
بچها همگی اعتراض داشتند کریس خنده ای کرد جرج عصبانی گفت ب جی میخندی مثل اینک تنها تو اعتراضی نداری کریس گفت نه میخام ببینم میتونم مثل شما فکر کنم بچها مِلانی گفت ب چه نتیجه ای رسیدی
کریس گفت یاد داستانی که عمویم تعریف کرده بود افتادم
بچها گفتند اسم داستان چیست؟ گفت چه کسی پنیر مرا دزدید! بچها خندیدند و مشتاق شنیدن شدن.
کریس گفت راجب 4شخصیت ک درون یک هزارتو ب دنبال پنیر میگردند
کریس گفت منظور از پنیر هرچیزی است که برای شما مهم باشد مثل عضویت دریک تیم ورزشی، داشتن دوست، رفتن ب دانشگاه، یا پیداکردن شغل مورد علاقه
هزارتو هم کنایه از مکان ومسیرهای پیش رو ک ما دنبال هدفمون هستيم
بچها اعتراص کردن ک ای کاش داستان خوبی باشه ک ما وقتمون میزاریم کریس گفت مطمعنم همونی هست ک می‌خواهید و شما باید بفهمید کدوم شخصیت داستان را داريد..!
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
درسرزمینی بسیار دور در زمان های قبل چهار شخصیت زندگی می‌کردند
آنها دردرون یک هزارتو زندگی می‌کردند و درجستجوی پنیر بودند تاازاو تغذیه کنند.
طبیعی است ک ما ب این شخصیت ها بخاطر جسه کوچکشان توجه نکنیم اما درس های زیادی ازشون میگیرم
هرروز موش ها و آدم کوچولوها روزشون رو در هزارتو ب دنبال پنیر میگشتند
دوموش اسنیف و اسکری از غریزه و طرز فکر خوبی برخوردار بودند
آندو ب دنبال پنیرهای سفت میگشتند ک مورد علاقه آنها بود
اما هم و هاو از مغزهای پیچیده خود ک پراز اعتقادات و عواطف بود استفاده می‌کردند تا پنیری که متفاوت بود بیابند، این باعث میشد تا آنها احساس شادی و موفقیت کنند
موش ها و آدم کوچولوها با وجود تفاوتی ک داشتن در یک چیز مشترک بودند.
هرروز صبح آنها لباس گرم و کفش ورزشی می‌پوشیدند واز خانه های کوچک خود بیرون می‌آمدند و بایکدیگر مسابقه می‌دادند تا درهزارتو پنیر موردعلاقه خود را پیدا کنند
دراین هزارتو گاهی بین راه پنبر خوشمزه وجود داش ولی درآن کوچه های بن بست و تاریکی هم وجود داشت ک دراون هیچ چیزی نبودو کسی به سادگی دراون گم میشد
گرچه کسانی ک در هزارتو پیچ در پیچ راه خود راه پیدا می‌کردند اسراری داشت ک باعث میشد زندگی بهتری داشته باشند
موش های اسنیف و اسکری از روش ساده آزمون و خطا برای پیدا کردن پنیذ استقاده می‌کردند.
آنها تا ته یک راهرو می‌رفتند و اگر او را خالی میدیدند برمی‌گشتند، و به داخل راهرو دیگر می‌رفتند
اسنیف با شامه تیز خود بوی پنیر را حس می‌کرد و ب سرعت ب جست و جو پنیر میرفت.و اسکری ب دنبال او گاهی اما گم میشدند و ب دیوارها میخوردند تاراه خود را پيدا کنند
دو آدم کوچولو ازقدرت فکر کردن و استفاده از تجربیات خودشون استفاده می‌کردند اما آنها برای پیداکردن پنیر ب مغزهای پیچیده خود متکی و ازآن استفاده می‌کردند
گاهی آنها خوب عمل می‌کردند اما گاهی باتوجه ب عواطف و احساسات انسانی ک داشتن برمی‌خوردند و باورهای انسانی ک داشتن باعث تیره وتار شدن نگرش آنها ب موضوعات میشد، و همین باعث پیچیده تر حل شدن هزارتو میشد
به هرصورت اسنیف و اسکری و هم و هاو ب هرطریقی بود پنیر راه یافتند انها در انتهای هرروز بالاخره ب ایستگاهی ک پنیر درآن بود می‌رسیدند
و آنها ب پنیر خاص خود رسیده بودند
اما...
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت
موش ها و آدم کوچولوها هرروز ب دنبال پنیر راه می‌افتادند و می‌دانستند ک پنیر در کدام هزارتو قراردارد مدت زیادی نگذشته بود که اسنیف و اسکری هرروز صبح باهم مسیر رسیدن ب پنیر را مسابقه می‌گذاشتند و وقتی ب پنیر می‌رسیدند کفش های خودرا درمی‌آورند و آنها را بهم گره زده و ب گردن خود می انداختن تا هرموقع نیاز ب پوشیدن بود سریع آنها را بپوشن و ب مسیر ادامه بدهند.
هم و های هم هرروز همینکار راتکرار می‌کردند اما مدتی نگذشت آنها تصمیم گرفتند تا صبح ها کمی دیرتر بیدارشوند دیرتر حاظر میشدند و به آرامی ب سوی پنیر حرکت می‌کردند
دراصل الان همه می‌دانستند ک پنیر کجاست و چگونه باید به مقصد برسند
..
هم وهای دیگر مقصد پنیر را خانه خود می‌دانستند و می‌گفتند ک عالی اینجا برای همیشه پنیر هست
هم وهای خانه خود را به نزدیکی ایستگاه شماره cک پنیرهای زیادی وجود داشت نقل مکان کردند
و گاهی دوستان خودرا ب اونجا برده و با غرور ب زیادی پنیرها اشاره می‌کردند
هم معتقد بود این پنیرها حق آنهاست چون برای پیداکردنش زمان و انرژی زیادی صرف کرده ایم
مدتی گذشت و آنها خیالشان راحت بود ک پنیر هارا پیداکرده و خوشحالی و موفقیت آنها ب غرور و اعتماد به نفس زیادی تبدیل شد و انها دیگر نگرانی از تمام شدن پنیرها نداشتند
اما اسنیف و اسکری ک هرروز با بوکشیدن گ جست و جو ب پنیر ها می‌رسیدند میدانستند ک ذخیره پنیرها رو ب تمام شدن است پس خوشحال و شگفت زده نبودند و خود را برای واقعیت آماده کرده بودند
اسنیف و اسکری کفش های خودرا محکم کردند وماز را با دقت نگا کردند
و به سرعت ب جست و جو پرداختند
همان روز هم و هاو کمی دیرتر ب مقصد رسیدند آنها ب تغیراتت جزئی ک ب مرور ب کم شدن پنیرها بود توجه نکردند و باخیال راحت ب سمت پنیرها رفتند. آنها با آنچه ک باآن روبه رو شدند هیچ آمادگی نداشتند هم فریاد های بلند میزد پنیرهااااا نیست انگار با فریادهای او پنیرها برمیگردند، او می‌گفت چه کسی پنیرمرا برداشت
هاو با ناباوری ب جای خالی نگاه می‌کرد او نیز روی پنیرهای ایستگاه c حساب کرده بود
هم نمی‌خواست با واقعیت کناربیاید
رفتارآنها قابل درک بود آدم کوچولوها با زحمت بسیار ب پنیر رسیده بودند
آنها باتلاش زیاد درراهی قدم گذاشته بودند ک اخرش موفقیت بود و حالا احساس شکست می‌کردند
برای بعضی افراد داشتن پنیر ینی:رسیدن ب رفاه مادی، تبدیل شدن ب قهرمان یا ستاره مشهور،
برای برخی دیگر رسیدن ب موفقیت در درس، یا احساس خوب داشتن نسبت ب خودشان.
از نظر هاو پنیر ینی داشتن امنیت، خانواده صمیمی درآینده در نزدیکی پنیرها (موفقیت) است
برای هم پنیر باید، بزرگ میبود و اون مالک خانه بزرگی بر بلندای پنیرها باشد.
آن دو مدت زیادی ب اتاق خالی c خیره می‌ماندند و ب سعی می‌کردند بادر کنند ک همه چیز تمام شده است
درهمین موقع ک این دو افسوس گذشته را میخوردند اسنیف و اسکری ب سرعت با شامه خود ب دنبال ایستگاه پنیر دیگری بودند.
آدم کوچولوها شروع ب شکایت کردند ک درحقشان عدالت رعایت نشده
هاو افسرده شده بود اون باتوجه ب این پنیرها برای آینده نقشه کشیده بود
آنها ناراحت گرسنه ب سمت خانه حرکت کردند و روی دیوار نوشتند
(پنیرشما هرچقدر مهم ترباشد شما بیشتر برای اون تلاش میکنید)
هم و هاو ب اميد بودن پنیر روزهای بعد هم ب اتاق cسرمیزدند
آدم کوچولوها باخود گفتند اسنیف و اسکری میدانند چ شده!
یکی شان جواب داد نه آنها چ می‌دادند آنها درلحظه زندگی میکنند گ فقط نسبت ب اتفاق های حال تصمیم می‌گیرند. ما باید بتوانیم مشکل را حل کنیم کا از آنها باهوش تریم
هم گفت تمام اتفاقات پیرامون ما درحال تغیرر است شاید ما باید تغیرر کنیم و خودرا با شرایط وفق دهیم
هاو گفت ما باهوشیم چرا باید این اتفاق برای ما رخ بدهد، حالا ک اتفاق افتاده ماباید از آن سود ببریم هم گفت چ سودی گفت چون ما انتخاب شده ایم پنیرهای مارا برده اند مشکل را ما درست نکردیم کسی دیگر درست کرده است
هم گفت بس است ماباید راه حلی جدید پیداکنیم
هاو گفت نه من ب اخر خط رسیده ام ما مقصر نیستم باید صبرکنیم تا ب پنیر هایمان برسیم
اسکری و اسنیف با شامه تیز خود ایستگاه جدید پنیر خودرا پیدا کرده بودند و درحال بازگشت ب خانه بودند.
شما بگید اگر از تغیرر ها نمی‌ترسیدید چکار می‌کردید؟؟؟
 
Reza

Reza

مدیر فنی
Male
مدیر فنی
تاریخ ثبت‌نام
1/7/22
نوشته‌ها
1,833
پسندها
2,419
امتیازها
113
مدال ها
6
جنسیت

نتیجه گیری کتاب 📚​

مفاهیم زیادی تو حجم کمی از داستان گنجونده شده بود که نمیشد مفهوم عمیق اون رو به طور کامل درک کرداماکتاب چه کسی پنیر مرا برداشت با یک داستان ساده و بسیار جذاب،است
واقعا کاش زندگی کسانی مثل (ها) بیشتر و هیچکس مثل (هم) نداشته باشه کتابراه
💙جستجو در گذرگاه پیچ در پیچ ایمن تر از ماندن در وضعیت بی پنیری است💙
هیچ موجودی تو دنیا از اون در امان نیست و اون، چیزی نیست جز تغییر. تغییری که همیشه به سراغ همه موجودات میاد و نکته دیگه اینکه چندین بار هم میاد.
این کتاب به ما یاد میده چطور از تغییر نترسیم و از طرفی چطور خودمون خودمون رو تغییر بدیم قبل از اینکه سرنوشت ما رو تغییر بده و اگه تغییر نکنیم چه کسی ضرر میبینه.
برای من بهترین جمله‌ای که از این کتاب یاد گرفتم جمله “اگر نمی‌ترسیدید چه می‌کردید؟ ” بود که واقعاً یکی از بهترین سوالایی هست که تا به حال ازم پرسیده شده.
پایان قسمت دوم اتاق کتاب | اتاق کتاب کاری از وطن وی
با تشکر از
@sahar
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا